مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 243
کل بازدید : 780984
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

کوثر مبالغه در کثرت است.

طبرسی فرموده «کوثر چیزی است که کثرت از شأن آن است و کوثر خیر کثیر است»

فاطمه الزهراء سلام الله علیها خیر کثیری است که به پیامبر صلی الله و آله و سلم عطا شد.

«انا اعطنیاک الکوثر»

ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم.

«فصل لربک و انحر»

 اکنون که چنین است برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن.

«أن شانئک هو الابتر»

مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب (بدون نسل) است.

در شأن نزول این سوره می خوانیم:

عاص بن وائل که از سران مشرکان بود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد، هنگامی که عاص بن وائل وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت می کردی؟

گفت: با این مرد ابتر! این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که «عبد الله» پسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفته بود و عرب کسی را که پسر نداشت «ابتر» ( بلا عقب می نامید) و لذا قریش این نام را بعد از فوت پدر پیامبر برای حضرت انتخاب کرده بود (سوره فوق نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم رابه نعمت های بسیار و کوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند)

توضیح این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دو فرزند پسر از بانوی گرامی اسلام، حضرت خدیجه سلام الله علیها داشت یکی قاسم و دیگری طاهر که او را عبدالله نیز می نامیدند و این هر دو، در مکه از دنیا رفتند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فاقد فرزند پسر شد این موضوع زبان بد خواهان قریش را گشود. کلمه «ابتر» را برای حضرتش انتخاب کردند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال هشتم هجری در مدینه از ماریه قبطیه، صاحب فرزند ذکور دیگری به نام ابراهیم شد، اتفاقا او نیز قبل از آن که به دو سالگی برسد چشم از  پوشید و وفات او قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را آزرد آنها طبق سنت خود برای فرزند پسر اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و او را تداوم بخش برنامه های پدر می شمردند. بعد از این ماجرا آنها فکر می کردند با رحلت پیغمبر اکرم صلی الله عیله و آله و سلم برنامه های او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند.

سوره کوثر نازل شد و خداوند در این سوره به طور اعجاب آمیزی به آنها پاسخ گفت: و خبر داد که دشمان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتی که در این سوره داده شد از یک سو ضربه ای بود بر امیدهای دشمنان اسلام و از سوی دیگر تسلی خاطری برای رسول الله بود که بعد از شنیدن آن لقب زشت و توطئه دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدر شده بود.[1]

کوثر یک معنی جامع دارد و آن، خیر وسیع و فراوان است و مصادیق آن زیاد است ولی بسیاری از  بزرگان علمای شیعه وجود مبارک فاطمه الزهراء سلام  الله علیها را یکی ا ز روشنترین مصداقهای آن دانسته اند چرا که شأن نزول آیه می گوید: آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را متهم می کردند که بلا عقب است.

قرآن مجید ضمن نفی سخن آنها می گوید: ما به تو کوثر دادیم.

از این تعبیر استفاده می شود که این خیر کثیر، همان فاطمه زهراء سلام الله علیها است زیرا نسل و ذریه پیامبر صلی الله عیله و آله و سلم به وسیله همین دختر گرامی در جهان انتشار یافت، نسلی که نه تنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهای اسلام را حفظ کردند و به آیندگان ابلاغ نمودند نه تنها امامان معصوم اهل بیت علیهم السلام که آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران نفر از فرزندان فاطمه سلام الله علیها در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علمای بزرگ نویسندگان، فقها، محدثان، ‌مفسران، والامقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکاری در حفظ آیین اسلام کوشیدند.

در اینجا به بحث جالبی از فخر رازی برخورد می کنیم که در ضمن تفسیرهای مختلف کوثر می گوید:

قول سوم این است که این سوره به عنوان رد بر کسانی نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم خرده می گرفتند. بنابراین معنای سوره این است که خداوند به او نسلی می دهد که در طول زمان باقی می ماند. ببین چه تعداد از اهل بیت را شهید کردند در عین حال جهان مملو از آنهاست این درحالی است که از بنی امیه (که دشمنان اسلام بودند) شخصی قابل ذکری در دنیا باقی نمانده، پس بنگر و ببین چقدر از علمای برزگ در میان آنهاست.

مانند «باقر علیه السلام» و «صادق علیه السلام» و «رضا علیه السلام» و «نفس زکیه» و ... [2]

 کوثر که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عنایت شده است. همان کثرت نسل و ذریه آن حضرت است، پس مراد از کوثر  یا فقط کثرت ذریه آن حضرت است و یا مراد از کوثر خیر بسیار است.

که در ضمن آن کثرت نسل پیامبر نیز مورد نظر است، زیرا اگر کثرت نسل پیامبر ملحوظ نباشد، آیه اخیر

«أن شانئک هو الابتر»

دشمن تو بی نسل خواهد ماند و او ابتر خواهد شد.

بدون فایده خواهد بود، پس آیات قبل باید پیرامون نسل پیامبر باشد. تا این سخن از ابتر بودن دشمن پیامبر معنا دهد و بی فایده نباشد. [3]

 

پی نوشت ها:

[1] تفسیر نمونه، ج27، ص368.

[2]  تفسیر نمومه، ج27، ص375.

[3] امیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، ج20، ص370.


  

در حدیثى از امام صادق- علیه‏السلام- آمده است که: «جز خدا هیچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفرید و براى هر یک از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حمید» است و این اسم در محمد- صلى اللَّه علیه و آله- ظهور یافت. خدا «اعلى» است که در امیرالمؤمنین على- علیه‏السلام- ظهور یافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد که نام حسن و حسین- علیهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پیدا کرد پس وقتى که آن انوار را آفرید، اینها را در میثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفرید پس وقتى که فرشتگان به این انوار نظر کردند، امر و شأن اینها را بزرگ شمردند و تسبیح را (از آنها) فراگرفتند و این مطابق با گفته‏ى فرشتگان است که در قرآن آمده است: به حقیقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبیر عالم) صف کشیده‏ایم. و به راستى ما تسبیح کننده‏ایم، و آن هنگام که آدم- علیه‏السلام- را آفرید آدم به سوى این انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض کرد: اى صاحب اختیار من! آنان کیستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزیدگان من و خواص من هستند، اینها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفریده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اینها برگرفتم، پس عرض کرد: اى پروردگارم! به حقى که تو بر اینها دارى اسمهاى اینها را به من بیاموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! این اسمها نزد تو امانت باشد (که) سرّ و رازى از راز من است. غیر تو نباید بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض کرد: پروردگارم قبول کردم. خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسمهاى آنها را به آدم- علیه‏السلام- تعلیم داد. و به فرشتگان عرضه کرد، هیچ کدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال که فرمود: مرا از نامهاى اینها خبر دهید اگر راست مى‏گویید، عرض کردند: منزهى تو! براى ما علمى نیست جز آنچه به ما آموخته‏اى. همانا تو عالم و داراى حکمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى که اینها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند که این مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضیلت و برترى یافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- علیه‏السلام- شدند؛ زیرا که سجده‏ى ملائکه، فضیلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون که سجده ملائکه، سزاوار آدم بود»


  
  خانه حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها)

در حدیث سلیم بن قیس است:وقتی که جمعیتی با ابوبکر(لعنة الله علیه) بیعت کردند، امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) و بنی هاشم و گروهی از صحابه از بیعت با ابوبکر(لعنة الله علیه) امتناع کردند و به مسجد نیامدند.عمر(لعنة الله علیه) به ابوبکر(لعنة الله علیه) گفت: به حضرت علی (علیه السلام) پیغام بده که بیاید و با تو بیعت نماید وگرنه کار ما ناتمام است.ابوبکر(لعنة الله علیه) به حضرت علی(علیه السلام) پیغام داد: که نزد خلیفه رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بیا و با وی بیعت کن.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) جواب دادند:غیر از من کسی خلیفه رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نیست.مرتبه دوم ابوبکر(لعنة الله علیه) پیغام داد:نزد امیرالمؤمنین بیا و با وی بیعت کن.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:سبحان الله! از پیمان و بیعت با من خیلی نگذشته.ابوبکر(لعنة الله علیه) فراموش کرده؟! مگر او نمیداند که این اسم(امیرالمؤمنین) تنها شایسته من است؟! مگر ابوبکر(لعنة الله علیه) فراموش کرده که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، به وی و شش نفر دیگر دستور داد که با من به عنوان رئیس مسلمین سلام کنند، تا جایی که او و عمر(لعنة الله علیه) از پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کردند: که آیا این به دستور خداست یا خواسته خود پیامبرست؟ فرمودند: خداوند فرموده که علی(علیه السلام) امیر مؤمنان و رئیس مسلمانان است، روز قیامت خداوند حضرت علی(علیه السلام) را بر صراط مینشاند؛ وی دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم راهنمایی میکند و ابوبکر(لعنة الله علیه) در آن وقت سکوت کرد.

 

عمر(لعنة الله علیه) اصرار کرد که بار دیگر به حضرت علی(علیه السلام) پیغام دهد.ابوبکر(لعنة الله علیه) قنفذ(لعنة الله علیه) _ وی یکی از طائفه بنی کعب بن عدی است و از آزاد شدگان است(1) _ با جمعیتی فرستاد.آنها در خانه امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام)آمدند.حضرت به آنها اجازۀ ورود ندادند.آن جماعت برگشتند و قنفذ(لعنة الله علیه) برنگشت.وقتی که عمر(لعنة الله علیه) از ماجرا اطلاع پیدا کرد، در خشم شد و دستور داد هیزم بردارند و درب خانه بگذارند اگر امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام)از خانه بیرون آید که مطلوب حاصل گردید و اگر بیرون نیامد خانه را با هرکه در آن است آتش زنند.

 

عمر(لعنة الله علیه) در خانه آمد و داد زد: یا علی! از خانه بیرون بیا و اگر نیایی خانه را بر تو آتش میزنم.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) صدا زدند:شما را با ما چه کار است؟عمر(لعنة الله علیه) اعتنا نکرد و اصرار داشت که در را باز کنند.وقتی دید که در را باز نمیکنند و امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) هم از خانه بیرون نیامدند، آتش در هیزم ها افروخت (2) و در را فشار داد.دختر رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پشت در بودند و از ورود عمر(لعنة الله علیه) ممانعت میکردند.عمر(لعنة الله علیه) با لگد به در کوبید، حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را به دیوار چسبانید سپس از روی مقنعه چنان سیلی به صورت حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) زد که گوشواره از گوششان افتاد و با تازیانه دست آنحضرت زد.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) پدرش را صدا کردند و بلند گریه نمودند.

 

عمر(لعنة الله علیه) میگوید: وقتی که صدای نفس زدن حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را شنیدم، نزدیک بود دلم نرم شود و برگردم.اما مکر حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) و حرص حضرت علی(علیه السلام) در خونریزی بزرگان قریشی را به یاد آوردم.بار دوم او را فشار دادم و به دیوار چسبانیدم.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) صدا زدند:پدر جان! ببین با دخترت چه معامله ای میکنند.فضه را به یاری طلبیدند و گفتند:بچه که در رحم داشتم،کشتند.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام)از خانه بیرون آمدند، پارچه ای بر روی حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) انداختند (3) بچه که شش ماه داشت و پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وی را محسن(علیه السلام) نام نهاده بود،سقط کرد.(4) جمعیت بر سر امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) ریختند و ریسمان را به گردن آنحضرت انداختند و کشان کشان به مسجد بردند(5).



 

1_ قادوه قهرا بنجاد سیفه ... فکیف وهو الصعب یمشی طیعا
2_ مانقموا منه سوی ان له ...... سابقة الاسلام والقربی معا

1_ وی را با بند شـمـشیرش کشـیدند، شگفتا با این نیـرو چرا مطـیع گردیده
2_ جرم او فقط سبقت در اسلام و قرابت باپیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود.

 

آری عمر(لعنة الله علیه) میگوید:حضرت علی(علیه السلام) مأمور به صبر بود وگرنه تمام جهانیان در مقابل وی استقامت نمیکردند.(6) وقتی که چشم حضرت علی(علیه السلام) به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) افتاد، این آیه را خواندند: « یابن امّ انّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلونی » یعنی: ای برادر! جمعیت به من ظلم کردند و نزدیک بود مرا بکشند، دیدند دستی از قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بیرون آمد و به ابوبکر(لعنة الله علیه) اشاره کرد و صدایی شنیدند که دانستند صدای رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ست و فرمودند: کفر ورزیدی به کسی که تو را از خاک آفرید و سپس از نطفه و سپس تو را به صورت مردی درآورد. (7)

 

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:من به خلافت سزاوارتر از شما هستم، زیرا شما خلافت از انصار گرفتید به دلیل قرابت با پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، من از همین راه با شما احتجاج میکنم.اگر از خدا میترسید با ما از در انصاف در آیید و خلافت را به ما باز پس دهید، همانگونه که انصار از این راه شما را به خلافت شناختند، و اگر چنین نکنید به ظلم رو آورده اید در حالی که میدانید ظالمید.

 

عمر(لعنة الله علیه) گفت:تو را رها نمیکنیم تا بیعت کنی.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:هیچگاه بیعت نخواهم کرد. (8) سپس امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) بانگ بر ابوبکر(لعنة الله علیه) زدند و فرمودند:چه زود بر اهل پیغمبرتان شوریدید؟!!! مگر تو دیروز به فرمان رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) دست مرا به عنوان بیعت نفشردی؟

 

عمر(لعنة الله علیه) گفت:این حرفها را بگذار، به خدا سوگند اگر بیعت نکنی تو را میکشم. امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: اگر چنین کنی بنده ای از بندگان خدا و برادر رسولخدا(صلی الله علیه واله وسلم) را کشته ای.عمر(لعنة الله علیه) برادری امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که در روز مواخاة پیمان برادری بسته بودند، انکار کرد. (9)

 

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) به عمر(لعنة الله علیه) تذکر دادند:که اگر وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نبود که فرمودند:در مقابل ظلمی که به تو میشود،صبر کن؛ تو را تنبیه میکردم و به تو نشان میدادم که نمی توانی وارد خانه من شوی و همسرم را بترسانی. عمر(لعنة الله علیه) بانگ بر ابوبکر(لعنة الله علیه) زد: تا کی بالای این منبر نشسته ای و هیچ نمیگوئی؟ حضرت علی(علیه السلام) محارب با توست.یا بیعت کند یا گردنش را میزنیم.

 

امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) که این را شنیدند صدا به گریه بلند کردند. امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:گریه نکنید.نمی توانند پدرتان را بکشند.

 

خالد(لعنة الله علیه) شمشیر کشید و گفت: یا علی! بیعت کن و گرنه تو را می کشم.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) پیراهن او را گرفت و او را به زمـیـن کـوبـیـد. (10)

 

وقتی که امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را از خانه بیرون بردند،حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) با زنهای بنی هاشم،از پشت سر او آمدند و حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) صدا میزدند:اگر دست از پسرعمویم برندارید،موهایم را پریشان میکنم و پیراهن رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را بر سر میگذارم و بخدا استغاثه میکنم.(در این هنگام بر شما بلا نازل میگردد، همانگونه که بر قوم صالح نازل گردید.)صالح پیامبر نزد خدا،از پدرم بهتر نبود و ناقه وی از من گرامی تر نبود و بچه آن از فرزندان من گرامی تر نبود.سلمان فارسی میگوید:من نزدیک حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بودم؛بخدا سوگند دیدم دیوارهای مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از ریشه کنده شد به نحوی که اگر کسی میخواست از زیر آن عبور کند، می توانست.خدمت حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) آمدم،عرض کردم:ای سیده من و مالک من!خداوند پدرت را به رحمت مبعوث گردانید،شما سبب هلاک امت نشوید. حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) خاموش گردید،دیوارهای مسجد به جای اول برگشت و غبار از زیر آن بلند گردید. (11)

 

 

1_ الواثبین لظلم آل محمّد ................ و محمد ملقی بلا تکفین

2_ والقائلین لفاطم آذیتنا ............... فی طول نوح دائم و حنین

3_ والقاطعین اراکة کیلا تقیل .......... بظل أوراق لها و غصون

4_ ومجمعی حطب علی البیت الذی ... لم یجتمع لولاه شمل الدین

5_ والد اخلین علی البتولة بیتها ...... والمسقطین لها أعز جنین

6_ والقائدین امامهم بنجاده ........... والطهر تدعو خلفهم برنین

7_ خلوا ابن عمی ألأکشف للدعا ... رأسی و أشکو للاله شجونی

8_ ما کان ناقة صالح و فصیلها .......... بالفضل عندالله ال دونی

9_ ورنّت الی القبر الشریف بمقلة ... عبری و قلب مکمد محزون

10_ قالت و أظفار المصاب بقلبها ...... غوثاه قل علی العداة معین

11_ أبتاه هذا السامری و عجله .... تبعا و مال الناس عن هارون

 

1_ در حالی که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) بدون غسل و کفن افتاده
بود،برای ظلم به خانواده اش هجوم کردند.

2_ به حضرت فـاطـمـه زهـراء
(سلام الله علیها) گفتند: از گـریـه ها و نـوحه های
طولانیت ما را ناراحت کردی.

3_ درخت اراک که حضرت فـاطـمـه زهراء(سلام الله علیها) زیر آن می نشستند
و  گریه میکردند،بریدند.

4_ در خانه ای را آتـش زدنـد که اگر صـاحب آن نبود، دین استقامت نمیافت.

5_ بـدون اجـازه وارد خـانـه حـضـرت زهــرای بـتــول(سلام الله علیها) شـدنــد و
محسن اش را سقط کردند.

6_ امامـشـان را بـا بـنـد شـمـشـیـرش کشیدند و به مسجد بردند و حضرت
فاطمه اطهر
(سلام الله علیها) دنبالشان ناله میکردند.

7_ که پـسـر عـمـویـم را بـگذارید و گرنه برای نـفـریـن بر شما موهایم را باز
میکنم و دردم را بخدا شکایت میکنم.

8_ نــاقــه صــالــح و بـچـه اش نزد خـدای عـزوجــل از من مـحبوب تر نبود.

9_ با قـلب پـرآزار و دل پر درد رو به قـبـر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نمودند.

10_ درحالی که مصیبت ها به او پنجه میزدندد،گفت:ای پدربه دادم برس که
یاوری ندارم.

11_ پـدر جــان! مــردم از ســامـری « عـمـر (لعنة الله علیه) » و گــوسـالـه اش
«ابوبکر
(لعنة الله علیه) » پیروی کردند و از« امیرالمؤمنین
حضرت علی
(علیه السلام) » روی برگردانیدند. (12)

 

 (1) در کتاب سلیم،ص107،آمده:عمر(لعنة الله علیه) بخاطر خیانتی_که او آنرا خیانت میدانست_که از عمالش سرزده بود،نصف دارائی آنان را مصادره کرد جز قنفذ که او را بخشید و همه اموالش را که بیست هزار درهم بود،به وی برگردانید.با اینکه قنفذ(لعنة الله علیه) هم مجرم بود.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) سرّ اینکار را چنین بیان میکردند: این مزد آن خدمتی است که قنفذ(لعنة الله علیه) به عمر(لعنة الله علیه) کرده بود و با تازیانه،حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را آزرده بود که در اثر آن وفات کرد و بازوی او ورم داشت.
(2) کسیکه از تاریخ و حدیث اطلاعی داشته باشد،میداند که عمر(لعنة الله علیه) هیزم درب خانه حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) آورد تا خانه را آتش زند،در این کار جدیت داشت و تهدید میکرد./در کتاب العقدالفرید،ج2،ص197چاپ سنه1321هجری چنین آمده:هرآینه عمر(لعنة الله علیه) قبسی آورد.در قاموس میگوید:قبس آتش افروخته است./ سیدمرتضی در کتاب الشافی،ص240 میگوید:این موضوع مسلّم است و غیر از شیعه هم نقل کرده اند./شیخ طوسی در تلخیص الشافی،ص415 از سیدمرتضی متابعت کرده./ابن طاووس در کتاب الطرائف،ص64 از گروهی این جریان را نقل کرده.
(3) بحارالانوار،ج8،ص231.
(4) تلخیص الشافی،ص415،/بحارالانوار،ج13،ص205.
(5) کتاب سلیم،ص68/شرح النهج،ج2،ص5.
(6) بحارالانوار،ج8،ص232 بنقل از دلائل الامامة.
(7) مناقب ابن شهرآشوب،ج1،ص410./بصائرالدرجات،ص77.
(8) شرح نهج البلاغة ابن ابن ابی الحدید،ج2،ص5.
(9) الاستیعاب در شرح زندگانی حضرت علی(علیه السلام).
(10) کتاب سلیم،ص200.
(11) احتجاج طبرسی،ص56/روضة الکافی،ص219،ملحق به تحف العقول چنین است:حضرت فاطمه(علیهاالسلام) بیرون آمد در حالیکه پیراهن رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بر سر داشت و میخواست موهایش را پریشان نماید.
(12) از اشعار شیخ صالح حلی


  
** یـــاد کـــــوچــــه مـــدیــنــه **
                                       ** مــیــزنــه آتـیــش به سـینه **

           ** مــونــده رو صـورت مــادر **
                                       ** جــای انـگــشــتـای کــیــنـه **

           ** بـه خـــدا قــســم کــه مــزد **
                                       ** گــفـتـن عـــلـــی(ع) هـمـیـنه **

           ** دشــمــنـا بـا هــم نـشـسـتن **
                                       ** تــو کــوچــه راه مـا بـستن **

           ** حــرمــت نـمــک گــرفـتــن **
                                       ** از دیـــوار کـمـک گـرفـتـن **

           ** دست به دست هـم که دادن **
                                       ** نـه فــقــط فـــدک گــرفـتــن **

 


  
 

پرسش

حضرت مریم(علیهاالسلام) و حضرت فاطمه(علیهاالسلام) از بهترین زنان جهان مى باشند؛ پس چرا نام حضرت مریم(علیهاالسلام) در قرآن آمده؛ ولى نام حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن ذکر نشده است؟ دلیل این امر را شرح دهید.

پاسخ


در این باره به چند نکته توجه فرمایید:


1. صرف آمدن نام اشخاص در قرآن، نشانه فضیلت آنان نیست؛ زیرا در قرآن کریم، نام افراد ستمکار و مشرک مانند: فرعون، ابولهب و... نیز آمده است.



2. گرچه نام حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن به صراحت نیامده؛ ولى بر اساس روایات، فضیلت ایشان از حضرت مریم(علیهاالسلام) بیشتر است. امام صادق(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «اما مریم بانوى زنان زمان خود بود؛ ولى فاطمه(علیهاالسلام) بانوى همه بانوان جهان از اولین و آخرین است». اصولا یاد کردن فردى بوسیله ذکر اوصاف ارزشمند، مطلوبتر است، از اینکه به نام از آن شخص تعریف شود. [1]


3. نام اهل بیت پیامبر اکرم (صلى الله علیهم إجمعین) از جمله حضرت فاطمه(علیهاالسلام) به جهت مصالحى، به صراحت در قرآن کریم نیامده است. از جمله اینکه به احتمال قریب به یقین، اگر نام اهل بیت و حضرت فاطمه(علیهاالسلام)


در قرآن کریم به صراحت مى‏آمد، نااهلان، قرآن را تحریف کرده و به سبب دشمنى با آن حضرت و همسرش حضرت على(علیه السلام) و حذف نام ایشان از قرآن، در قرآن دست مى بردند؛ ولى اگر با ذکر اوصاف گفته شود، دیگر افراد نااهل دست به تحریف آیات قرآن نزده و حقیقت و شخصیت اهل بیت(علیهم السلام) نیز براى حق جویان روشن مى شود.



افزون بر اینکه در قرآن کریم آیاتى درباره اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده که بسان تصریح به نام آنان و بهتر از تصریح است و کسى که به دنبال حقیقت باشد، از هر دو گفتار (صراحت، عدم صراحت) یک مطالب را مى فهمد. [2]


4. بر اساس روایات اسلامى، برخى آیات و سوره هاى قرآن در شإن حضرت زهرا(علیهاالسلام) نازل شده است؛ از جمله سوره هایى که در شإن ایشان نازل شده، سوره دهر و کوثر است و نیز نزدیک به 30 آیه در شإن ایشان تإویل شده که برخى از آنها عبارتند از:


1. آیه تطهیر: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس إهل البیت و یطهرکم تطهیرا» احزاب/ 33


2. آیه مودت: «قل لا إسئلکم علیه إجرا الا الموده فى القربى» شورى/ 23


3. آیه مباهله: «تعالوا ندع إبنإنا و إبنإکم و نسإنا و نسإکم و إنفسنا و إنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکذبین» آل عمران/ 61


4. «انا إنزلنه فى لیله مبرکه انا کنا منذرین» دخان/ 3


5. «انا إنزلنه فى لیله القدر» قدر/1 (که مراد از «لیله» در این آیه، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) مى باشد.)




  

در بعضى از روایات دیگر آمده که خدا به رسول خویش فرمود:
انى جعلت نحلتها من على (ع) خمس الدنیا و ثلث الجنة و جعلت لها فى الارض اربعة انهار. الفرات، و نیل مصر، و نهروان، و نهر بلخ، فزوجها، انت یا محمد بخمس ماة درهم، تکون سنة لامتک. (1)
من خمس دنیا و ثلث بهشت را مهر فاطمه قرار دادم که به ازدواج على درآید و در زمین چهار نهر را مخصوص او گردانیدم. نهر فرات، و نیل و نهروان و نهر بلخ را. (نهروان نام شهرى است نزدیک بغداد در اینجا مقصود از نهروان نهر آبى است که نزدیک آن شهر قرار داشت).
و تو اى محمد مهر زهرا را پانصد درهم قرار ده تا سنتى باشد از براى امت تو.
شایان ذکر است که در آن زمان پانصد درهم نقره معادل دو مثقال و نه نخود زر خالص بود.
«احمد بن یوسف دمشقى» در کتاب خویش «اخبارالدول و اثارالاول» در این مورد آورده است که:
دخت ارجمند پیامبر هنگامى که شنید پدر گرانمایه‏اش پس از رضایت او، وى را به ازدواج على علیه‏السلام درآورده و صداق او را بسیار اندک قرار داد، به آن حضرت گفت:
«اى پیامبر خدا! دختران مردم عادى نیز همینگونه ازدواج مى‏کنند و مهریه‏ى آنان از همین درهم‏ها و دینارهاى دنیوى است، پس فرق ما و آنان چیست؟ من از شما تقاضا مى‏کنم که این مهریه دنیوى و مادى را به شوى گرانقدرم على علیه‏السلام بازگردانى و خود از خدا بخواهى که مهریه‏ى مرا شفاعت گناهکاران امت قرار دهد.»
درست پس از این خواسته‏ى فاطمه علیهاالسلام بود که فرشته‏ى وحى فرود آمد و کاغذى از حریر با خود آورد که در آن اینگونه نوشته شده بود:
«خداوند مهریه‏ى فاطمه را شفاعت گناهکاران امت پدرش قرار داد.»
و به همین دلیل هم بانوى بانوان آن سند آسمانى را نگاه داشت تا به هنگامه‏ى مرگ در درون کفن او قرار دهند و فرمود:
«هنگامى که در روز رستاخیز برانگیخته شدم، این سند آسمانى را بدست مى‏گیرم و طبق آن از گناهکاران امت پدرم پیامبر، به اذن خدا و خواست او، شفاعت مى‏نمایم.» این روایت همانگونه که از نظرتان گذشت نمایشگر عظمت و شکوه بانوى بانوان و همت والاى اوست، چرا که او از پدرش مى‏خواهد که این موقعیت رفیع و این مقام پرفراز را براى او بخواهد و دعاى پیامبر نیز مورد پذیرش قرار مى‏گیرد و در برابر خواسته‏ى پیامبر آن سند آسمانى فرود مى‏آید که به خواست خدا در روز رستاخیز حقیقت آن براى همه روشن مى‏شود.
در این مورد «صفورى» در کتاب خویش «نزهةالمجالس» از «نسفى» آورده است که: فاطمه علیهاالسلام از پیامبر گرامى تقاضا کرد که خداوند مهریه‏ى او را شفاعت امت پیامبر در روز رستاخیز قرار دهد و پذیرفته شد و در آن روز است که مهریه‏ى خویش را خواهد خواست.
به هر حال روایات بسیارى از امامان نور بیانگر آن است که خداى جهان‏آفرین در روز رستاخیز جزء مهریه‏ى فاطمه علیهاالسلام شفاعت او را در حق گناهکاران امت پیامبر، قرار داده است.






  

 زمانى که حضرت رسول اکرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان بروید، و کسى اینجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پیغمبر خواست خارج شود دید یکى از زنها باقى مانده است. پرسید کیستى مگر نگفتم باید همه خارج شوید؟.
عرض کرد: من اسماء هستم. شما فرمودید خارج شوید، اما من در این جهت معذورم. زیرا هنگام رحلت خدیجه در خدمتش بودم، دیدم گریه مى‏کند. عرض کردم: آیا شما هم گریه مى‏کنید؟ با اینکه بهترین زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده‏ى بهشت داده است. فرمود: گریه‏ى من از این جهت است که مى‏دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است که محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنیا مى‏روم ولى مى‏ترسم فاطمه‏ام در شب زفاف محرم راز و کمک حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خدیجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (علیهاالسلام) زنده ماندم قول مى‏دهم که نزدش بمانم و برایش مادرى کنم. وقتى پیغمبر نام خدیجه را شنید بى‏اختیار اشکش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همین جهت مانده‏اى! عرض کرد: آرى. پیغمبر فرمود: پس به وعده‏ات عمل کن.(1)










  1 ـ بنابر بعضى روایات، در روز چهارم که پیغمبر به خانه فاطمه تشریف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسیارى از تاریخ‏نگاران نوشته‏اند و آن را به اسماء بنت عمیس نسبت داده‏اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره‏ى اسماء بنت عمیس صحیح نیست. زیرا اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده. و جعفر یکى از کسانى است که به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خیبر مراجعت کرد. بنابراین مسلماً در شب زفاف فاطمه در مدینه نبوده است. پس آن زن یا اسماء بنت یزید بن سکن انصارى بوده یا سلمى بنت عمیس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانکه صاحب کشف‏الغمه مى‏نویسد در نقل این داستان براى روات اشتباهى رخ داده است.


  

 کلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها خانه‏اى گلى بود که دلهائى مصفا به نور خدا در آن یک زندگى مشترک را آغاز کردند. خانه‏اى رد ظاهر ساده و حتى اجاره‏اى، ولکن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محیطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنویت و یاد خدا، خانه‏اى که از عرش خدا مورد نظر و حمایت بود و دریچه‏اى از زمین به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و این نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسه‏اى که در علم و عمل عالى‏ترین مراتب کمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترین عقیده و آرمان طى مى‏نمودند، خانه‏ى حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیه خانه‏اى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافکنى کرد.
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیه داراى خانه‏ى مسکونى نبودند، از این رو حضرت على علیه‏السلام ابتدا محل سکونت همسرش را در اطاقى که یکى از انصار در اختیارش نهاده بود و خود نیز پس از هجرت در آن ساکن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانه‏ى حارثه بن نعمان که در محله‏ى بنى‏نجار قرار داشت و به خانه‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نزدیک بود منتقل شدند تا اینکه حجره‏اى در کنار حجره‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى آنان ساخته شد و تا پایان زندگى خانوادگى‏شان در آنجا ساکن بودند.
وضعیت ساختمانى این خانه که در اختیار حضرت على علیه‏السلام و حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه قرار گرفت خانه‏ى مسکونى مجللى نبود، بلکه اطاقى گلین بود که سقف آن را با چوب خرما و حصیر پوشانده و آن را گل‏اندود کرده بودند. فاصله‏ى سقف آن از کف به اندازه‏اى بود که دست به راحتى به سقف مى‏رسید. آرى این بود کلبه‏ى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه که از صفایش تور خدا جلوه‏گر بود.
خداوند در قرآن پیرامون معنویت و فضیلت ایشان فرموده:
یعنى در خانه‏هایى (چون خانه‏ى انبیاء) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تقدیس ذات پاک او کنند. وقتى این آیه نازل شد، ابوبکر از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پرسید: آیا خانه‏ى حضرت فاطمه و حضرت على علیهم‏السلام از این خانه‏هاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: بله، خانه‏ى آنان از بافضیلت‏ترین این خانه‏هاست.








  
هرگز از شوهرت چیزى نخواه  
على علیه السلام باغى داشتند که آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را بین فقراء تهیدستان مدینه تقسیم کرد. وقتى که به منزل بازگشت ، فاطمه علیها السلام از ایشان پرسید؟ یا على ! پس غذاى امروز ما چه شد؟
على علیه السلام براى تهیه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه علیها السلام با خود اندیشید که چرا چنین گفتم ، چون از پدر شنیده بود که هرگز از شوهرت چیزى نخواه ، شاید نتواند آن را تهیه کند.
آنگاه فرمود.
فانى اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا من از خدا آمرزش مى طلبم و دیگر این رفتار را تکرار نخواهم کرد. 
 

  

حضرت فاطمه زهرا سلام علیها شفیعه محشر است
شکى نیست که امر شفاعت در نشانه دنیا و آخرت باذن الله است و مراد اذن تکوینى است که با اعمال قوه ولایتى تحقق پذیرد و اساسا شفاعت باذن خداست و اینکه در اخبار و روایات معتبره صادره از مقام عصمت بما رسیده است که حضرت فاطمه زهراى اطهر دختر پیغمبر در محشر شفاعت مى کند که حضرت فاطمه زهراى اطهر دختر پیغمبر در محشر شفاعت مى کند بلحاظ آن است که آنحضرت داراى مقام ولایت کلیه مطلقه است و حق همه گونه تصرف و اختیار مطلق باذن الله دارد:
ولایت کلیه مطلقه حضرت فاطمه سلام الله علیها در نزد اهل معرفت بحق آن حضرت ثابت و مبرهن است و به همان براهین و دلائل عقلیه و نقلیه که اثبات ولایت کلیه مطلقه حضرت ختمى مرتبت و خلفاء آنحضرت گردیده است نیز ولایت حضرت فاطمه علیهاالسلام بر کرسى اثبات نهاده شده است چه همه نوز واحدند مضافا به اینکه حضرت امام صادق کاشف حقایق علیه السلام فرموده است که ما حجتیم بر شما و جمیع خلایق جهان و مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام علیها حجت است بر ما و از کلام معجز نظام امام همام علیه السلام مستفاد مى شود که حضرت فاطمه ام الائمه در تمام شئون ولایت با آنها شرکت دارد و همان طوریکه حضرت ختمى مرتبت و اوصیاى قدیسین آنحضرت در قیامت از امت اسلامیه و شیعیان و محبان خود شفاعت مى نمایند نیز حضرت فاطمه (ع ) شفاعت مى فرماید.
(((لمولفه )))
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مرات خدا و فى الواقع آئینه ایزدنما است






(کیست زهرا آئینه ایزد نما





کیست زهرا آئینه ذات خدا)





کیست زهرا مظهر کل الجمال





کیست زهرا مظهر کل الجلال )





(کیست زهرا مظهر کل الکمال





آئینه حسن جمال ذوالجلال )





(کیست زهرا آئینه ذات ودود





مظهر و مجلاى حى لا یموت )





(کیست زهرا عاشق ذات خدا





مظهر اسماء و اوصاف خدا)





(کیست زهرا دخت احمد مصطفى (ص )





مظهر کل الکمال کبریاء





(کیست زهرا شوهر او مرتضى (ع )





کفو بى مانند ش ز جمله ماسوى )





(گر نبودى خلق حیدر تا ابد





لم تکن للفاطمه کفوا احد)





(کیست زهراام بابایش رسول





مانده در تعبیر آن جمله عقول )





(کیست زهراکوثر اعطاى رب





ککش عطا فرمود این کوثر به اب )





(کیست زهرامادر یازده گهر





آن امامان بحق فخر بشر





(کیست زهر پنجم از آل عبا





محور تعریف اصحاب کسا)





(فاطمه هم عارف است و عابد است





تارک دنیا بدى چون زاهد است )





(آنکه بد مستغرق بحر وصال





غرق بد اندر شهود آن جمال )





(آنکه او مستغرق عشق خداست





کى نظر او را به جمله ماسوا است )





(عصمت او مورد رشک ملک





پا زده بر ماسوى و بر فلک )





(او ندارد اعتنائى بر فدک





آن فدک از بهر تو کرده محک )





(بى نیاز از دنیى و عقباستى





در مقام قرب او ادناستى )





(راستى او فاطمه زهراستى





ثروت او (علم الاسما) ستى )





(شافعه در محشر کبراستى





حشمت او عرصه عقباستى )





(در قیامت جلوه او را به بین





جلوه زهرا به بین در یوم دین )





(دختر پیغمبر عالیمقام





سایه تو بر سر ما مستدام )





(جان (ربانى ) ثناگوى تو باد





تا قیامت یا که تا یوم التناد)

عن النبى الختمى صلى اللع علیه و آله قال : ان الله تعالى اذا بعث الخلایق من الاولین و الاخرین نادى ربنا من تحت عرشه : یا معشر الخلایق غضو ابصارکم لتجوز فاطمته بنت محمد سیده نساء العالمین على الصراط فتغض الخلایق ککلهم ابصارهم فتجوز فاطمته على الصراط لا یبقى احد فى القیامته الا غض بصره عنها الا محمد و على و الحسن و الحسین و الطاهرین من اولادهم فانهم اولادها فاذا دخلت الجنته الحدیث .
در کتاب بحار علامه مجلسى از حضرت نبى اکرم و رسول خاتم صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرموده در حشر کلى که خدا خلق اولین و آخرین را مبعوث و بعرصه محشر مى آورد منادى پروردگار ما از تحت العرش ندا مى کند خطاب به قاطبه خلایق که اینک حضرت فاطمه دختر پیغمبر خاتم که سیده نساء عالمین است مى خواهد بر صراط بگذرد و عبور فرماید بنابراین لازم بر شما است که عموما (غضوا ابصارکم ) و باقى نماند احدى مگر اینکه چشم خود را از رویت و شهود آن ملکه ملک و ملکوت به بندد مگر حضرت محمد و على و امام حسن و امام حسین و اولاد طاهرین آنان چه ایشان اولاد حضرت فاطمه اند پس با این حشمت و جلال زهراى اطهر علیهاالسلام داخل بهشت مى شود و عموم محبان آن سیده نساء عالمین با چنگ زدن بدامن کساء حضرتش رهسپار جنت شوند و بدین وسیله از آتش دوزخ نجات یابند:
(اللهم اجعلنا من شیعتها و محبیها و اجعلنا من المشمولین لشفاعتها یوم القیامته آمین .




  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ