" واذا نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزواً و لعباً ذلک بانهم قوم لا یعقلون. " و آنها هنگامی که( اذان می گوئید) مردم را به نماز می خوانید آن را به مسخره و بازی می گیرند این به خاطر آن است که آنها جمعی هستند که درک نمی کنند." مردمان سبکسر و بی عقلی که نمی توانند با نظر محققانه به اعمال دینی و عبادات حقیقی بنگرند و از درک فواید آنها به خصوص نماز که همانا نزدیکی به ذات لا یزال و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است عاجزند، اذان و نماز را به مسخره می گیرند.
" فخلف من بعدهم خلف اضاعواالصلوة واتبعواالشهوات فسوف یلقون غیاً. "اما بعد از آنها فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوت پیروی نمودند، به زودی( مجازات) گمراهی خود را خواهند دید." در آیه قبل، از آدم، نوح، ابراهیم و اسرائیل یاد می کند که با شنیدن آیات خدا به سجده می افتادند اما فرزندان آنان چنین نبودند. کسانی که برخلاف نیاکان خود که ارتقاء مقام خود را از یاد خدا شروع کردند و با شنیدن آیات خدا با چشمان گریان به سجده می افتادند، قدم برداشتند؛ هنگامی که به مقامات بالایی دست یافتند، از یاد خدا غفلت کردند و انحرافشان این گونه شروع شد و به دره های هولناک شهوات سقوط کردند و البته مجازات آن را خواهند چشید.
" ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصلوة قاموا کسالی یراون الناس ولا یذکرون الله الا قلیلاً." منافقان می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد و هنگامی که به نماز ایستند از روی کسالت می ایستند، در برابر مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.
منافقان که لذت راز و نیاز با خدا را نمی چشند( و این عذابی در برابر سوء نیت آنان است) وقتی به نماز می ایستند به حالت کسالت است و هیچ میلی به آن ندارند و حتی در این حالت هم در پی آن هستند که خم و راست شدن خود را به مردم نشان دهند و این بازیگران( بازی خورده به وسیله خدا)، نماز را که والاترین عبادت و برترین ذکرخداست به نمایش برای جلب قلوب مردم و فریب آنها بدل می کنند. آنان عبادات را به منظور قرب به حضرت ربوبی انجام نمی دهند بلکه تنها منظورشان حفظ موقعیت خود در میان جامعه اسلامی و مصون ماندن از قتل و مصادره اموال است. هر گاه مسلمانان آنان را ببینند، نماز می خوانند وهرگاه کسی عمل این افراد متظاهر را ننگرد، از خواندن نماز سرباز می زنند.
"و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله و برسوله ولا یأتون الصلوة الا و هم کسالی... و هیچ چیز مانع قبول انفاق های آنها( منافقان) نشد جز این که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز به جا نمی آورند جز با کسالت... . و رد انفاق هایشان جزایی دیگر بر آن که نماز را آن گونه که مأمور به انجام آن هستند، انجام نمی دهند.
"فویل للمصلین- الذین هم عن صلاتهم ساهون."پس وای بر نمازگزاران- کسانی که نماز خود را به دست فراموشی می سپارند.
وای بر کسانی که نه برای نماز ارزشی قائلند و نه به اوقاتش اهمیتی می دهند و نه ارکان و شرایط و آدابش را رعایت می کنند. کسانی که سهل انگار و غافل از نمازند و اهتمامی به آن نداشته و از فوت شدنش باکی ندارند و اگر چه نماز هم می خوانند ولی از روی بی اعتقادی است.
"واذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الاالله ... و اقیمواالصلوة و اتواالزکوة ثم تولیتم الا قلیلاً منکم و انتم معرضون."و( یاد آرید هنگامی را که) از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای را نپرستید... و نماز را به پا دارید و زکات بدهید پس شما عهد شکسته روی گردانید جز چند نفری و شمائید که از حکم خدا برگشتید.
در این آیه، مفاد پیمانی را یادآوری می کند که از بنی اسرائیل گرفته شده که از جمله آنها اقامه نماز است. اما آنها از آن روی گردانیدند، پس به عذاب الهی گرفتار شدند.
"... فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون..." پس عذاب آنها هیچ تخفیف نیابد و کسی آنان را یاری نکند... .
" ما سلککم فی سقر- قالوا لم نک من المصلین." چه چیز شما را به دوزخ فرستاد- می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
در این آیات جواب دوزخیان را به سؤال بهشتیان که می پرسند چه چیز شما را به دوزخ فرستاد، بیان می کند. آنها اولین دلیل را، ترک نماز برمی شمارند. زیرا اگر نماز می خواندند، آنها را به یاد خدا می انداخت و از فحشاء و منکر نهی می کرد و به صراط مستقیم الهی دعوتشان می نمود.
" و ما کان صلاتهم عندالبیت الا مکاء و تصدیة فذوقواالعذاب بما کنتم تکفرون." نماز آنها نزد خانه (خدا) چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس بچشید عذاب خدا را به خاطر کفرتان.
در این آیه عملی زشت از کافران و نتیجه آن را بیان می کند. آنها به کارهای احمقانه خود مثل نعره زدن و کف زدن در اطراف خانه خدا، نام نماز می گذاشتند و مدعی بودند که برای خود، نماز و عبادتی دارند. اما قرآن آن را فقط همان سوت کشیدن و کف زدن می داند و بیان می دارد: اکنون که همه کارهایتان، حتی نماز و عبادتتان، این چنین ابلهانه، زشت و شرم آور است پس عذاب الهی را بچشید." فلا صدق ولا صلی"( وای بر آن که) حق را تصدیق نکرد و نماز به جای نیاورد."
"ولا تصل علی احد منهم مات ابداً ولا تقم علی قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون."و بر هیچ یک از آنها( منافقان) که بمیرد نماز نخوان و بر کنار قبرش نایست چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند." این دستور مبارزه ای منفی است بر علیه کسانی که از قبول حق اعراض می کنند. از آن جا که یک مؤمن حتی پس از مرگ نیز محترم است و باید با تشریفات خاصی او را به خاک بسپارند و عدم انجام این مراسم در مورد یک فرد به معنی طرد او از جامعه اسلامی است، باید با منافقانی که نفاق خود را ظاهر می کنند، همانند بیگانگان رفتار کرد.
"ارایت الذی ینهی- عبداً اذا صلی." آیا ندیدی کسی که نهی می کند- بنده ای را به هنگامی که نماز می خواند ( آیا مستحق عذاب الهی نیست).
انجام عمل بد از هر کس که باشد ناپسند است. زیرا نفس عمل مهم است نه انجام دهنده آن. مخصوصاً اگر مزاحمت برای شخص ثابت بر هدایت و امرکننده به تقوی و ناهی از شرک و معاصی باشد. این عمل در حال نماز قبیح تر بوده و قاعدتاً کیفر شدیدتری را سزاوار است. نمازی که ستون استوار دین بوده و پذیرش دیگر وظایف دینی بسته به آن است و هرگاه رد شود، اعمال دیگر نیز مردود است. پس حال کسی که او را از نماز و اطاعت خدا نهی می کند. چگونه است؟
منبع :سایت تبیان
دیروز که از محل کارم که در میدان ونک است برمی گشتم.با دیدن چند صحنه به فکر فرو رفتم.یه دختر خانم که شلوار جین کوتاه به پا کرده بود.مانتو نقره ای رنگ که تمام برجستگی هایی بدنش مشخص بود.یک روسری نازک که رنگ موهایش کاملا معلوم بود و صورتی که معلوم نبود چند ساعت اون رو گریم کرده.جالب اینکه در کنار این خانم خانم دیگری هم داشت راه می رفت.خانمی که چادر مشکی به سر کرده بود.کاملا رویش را گرفته بود و در حالی که سر به زیر داشت عرض خیابان را طی می کرد.با دیدن این تصویر با خودم گفتم واقعا عجب کشور و عجب مردمانی داریم.خیلی جالب است در یک منطقه در یک لحظه دو خانم با دو تیپ کاملا متضاد در کنار هم راه می روند.یکی کاملا پوشیده و دیگر کاملا آزاد.واقعا چرا اینگونه است.مگر مکتب همه ما اسلام نیست.مگر خدا پیغمبر و امامان ما یکی نیستند.مگر دستورات دین برای همه ما یکسان نیست.مگر ... پس چرا اینهمه تضاد ؟؟؟این تضاد ناشی از چیست؟به نظر من این همه دوگانگی مربوط به خانواده و فرهنگ خانواده و تربیت ما در خانواده است.قبول که اسنثناها وجود دارد که از خانواده متدین فرزندی بی دین یا کم اهمیت به مسائل دینی وجود دارد و بالعکس.ولی اصولا به این شکل نیست.خانمی که اینگونه لباس می پوشد .خانمی که اینگونه آرایش می کند چه فکری می کند؟چرا کمی با خود فکر نمی کند که کسی که نسبت به دستورات دین بی اهمیت است .کسی که فرمان و دستورات دین را انجام نمی دهد در روز قیامت روزی که ذره ای از کار خوب یا بد ما مورد بازخواست می شود چه جوابی باید بدهد؟بعضی ها می گویند این چیزها مهم نیست.اصل اینه که دل آدم پاک باشه.این یک توجیه.درست دل پاک درست ولی مگر نه اینکه صراحتآ در آیه 59 سوره احزاب و آیه 32و33 سوره احزاب و نیز آیه 30و31 سوره نور در مورد لزوم و حدود حجاب دستور داده شده است.
آیه 59 سوره احزاب: "یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما"
خطاب این آیه به پیامبر، تاکید بر داشتن پوشش همسران، دختران، و زنان مومن می باشد تا به این وسیله بهتر شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.بیان شده که سر و گردن و سینه های خود را بپوشانید.این حدود حجاب است.پس واجب است که سر و سینه و گردن پوشیده شود پس این به معنی مقنعه یا روسری بلند است.پس چرا ما این آیه را انکار می کنیم .
یا آیات 30-31 سوره نور که خطاب آن مومنین و مومنات است:
"قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون"
"و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فرو جهن و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا بعولتهن او آبائهن او...."
از آیات فوق الذکر بر می آید که داشتن پوشش تالی تلو "مومن بودن" یک زن مسلمان است و این امر هم حاصل نمی شود ،مگر اینکه اعتقاد و باور به پوشش در زنان و دختران ایجاد شود.
از این آیات ادله محکم تر و بی نقص تری می خواهیم.پس بیاییم خودمان را توجیه نکنیم.بیاییم با حفظ حجاب حفظ زینت ها حفظ و کنترل نگاه به دستورات واجب دین عمل کنیم.بیاییم همه یکرنگ شویم تا بیگانگان نتوانند بهانه جویی کنند و به بهانه آزادی وحدت ما را از بین ببرند.چرا که ما هر چه باشیم و هر طور که باشیم زیر سایه امام زمان(عج)و رهبری و لطف پروردگار هستیم.
التماس دعا
در این سالها مسإله ذی قیمت ((اعتکاف)) در جغرافیای زندگی و تاریخ فرهنگی ما از جایگاه و پایگاه مستحکم و شیرینی برخوردار شده است, به نحوی که در ایام اعتکاف, مساجد جلوه ای زیباتر و نورانی تر پیدا می کنند.
آری, رویکرد مردم مومن خصوصا جوانان و نوجوانان به طرف این مسائل, مصداق بارزی از آیه شریفه (انما یعمر مساجدالله من آمن بالله و الیوم الاخر و اقام الصلوه...) می باشد که باعث تعمیر و آبادانی واقعی مساجد الهی شده است.
لازم به ذکر است که همانا هدف از خلقت جن و انس, مسإله معرفت و عبادت است و به یقین بیتوته کردن در بهترین مکانها (مساجد) و برترین زمانها (ماه های رجب, شعبان و رمضان) و انجام عباداتی چون روزه, نماز, قرائت قرآن و دعا و مجالست با اهل تقوا (معتکفان), توفیقی از جانب پروردگار است; به طوری که آفریدگار جهانیان به پیامبران خود (حضرت ابراهیم و اسماعیل) و بندگان مصلح خود فرموده است که مساجد را برای معتکفان مهیا سازند. (و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود.)
پس سزاوار و پسندیده است که هر یک از ما به نوعی به تقویت و گسترش چنین ارزشهای بزرگ اسلامی بپردازیم و آن را ارج نهیم.
معنای اعتکاف:
اقامت و بیوته کردن در مسجد جهت انجام عبادت است.
معتکف:
شخص مقیم و ساکن در مسجد ـ که به عبادت الهی می پردازد.ـ را معتکف گویند.
زمان اعتکاف:
در همه ایام سال به جز عید فطر و قربان می توان اعتکاف داشت.
ولی اعتکاف در ماه مبارک رمضان ـ خصوصا در دهه آخرـ مستحب موکد است. همچنین اعتکاف در ((ایام البیض)) یعنی روزهای (13, 14 و 15) هر ماه قمری (به خصوص ماه های رجب و شعبان) دارای بیشترین ثواب است.
مکان اعتکاف:
در بیشتر روایات, مسجدالحرام, مسجدالنبی(ص), مسجد کوفه و مسجد بصره, ذکر شده است; ولیکن براساس احادیثی دیگر در ((مسجد جامع)) هر شهری نیز اعتکاف صحیح است. البته به فتوای فقها و مراجع عظام, به قصد قربت و نیت رجإ و مطلوبیت می توان در مساجد جامع معتکف شد.
مدت اعتکاف:
مدت اعتکاف حداقل سه روز است که روزهای اول و دوم مستحب بوده, ولی با کامل شدن دو روز اول, روز سوم واجب می شود و همین طور روزهای چهارم و پنجم مستحب و روز ششم واجب است, الی آخر.
اقامت در مسجد:
از اذان صبح روز اول اعتکاف تا اذان مغرب روز سوم باید در مسجد اقامت داشت.
1 ـ عقل
بنابراین اعتکاف دیوانه, صحیح نیست.
2 ـ ممیز بودن
در اعتکاف بلوغ شرط نبوده و لذا کودکان ممیزی که خوب و بد را تشخیص می دهند و مسائل عبادی را درک می کنند, می توانند معتکف شوند.
3 ـ نیت
انجام این عبادات باید برای تقرب به درگاه الهی (قربه الی الله) بوده باشد. در ضمن نوع اعتکاف از جهت وجوب و استحباب نیز باید مشخص شود. (البته اعتکاف روز سوم, ششم و نهم در هر صورت واجب می باشد.)
4 ـ روزه گرفتن
فرد معتکف در ایام اعتکاف باید روزه بگیرد.
5 ـ اقامت همیشگی در مسجد
دراین مدت نباید از مسجد خارج شد, مگر در حال ضرورت.
6 ـ کسب رضایت
بر فرزندان و بانوان شرعا واجب است که از والدین خود ـ به خصوص پدرـ و شوهر اجازه بگیرند.
مبطلات اعتکاف:
کارهایی که در روزها و شبهای اعتکاف بر معتکف حرام است, عبارت است از:
1 ـ خرید و فروش.
2 ـ مجادله و نزاع در امور دنیوی.
3 ـ بوئیدن عطر و بوی خوش برای لذت بردن.
4 ـ مباشرت باهمسر.
5 ـ آنچه که روزه را باطل می کند. (که البته اکثر آن ها در شب باعث بطلان اعتکاف نمی شود.)
توجه: عدم رعایت موارد فوق, موجب باطل شدن اعتکاف, وجوب قضای آن و دادن کفاره می شود.
الف ـ در ایام اعتکاف می توان دعاهای متعددی چون دعاهای ماه رجب و جوشن کبیر را خواند; اما آنچه که برای عموم معتکفان (باسواد و بی سواد) ممکن و آسان است, خواندن دعاها و اذکار کوتاه ولی پرمحتواست که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
ـ اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن... (دعای امام زمان(ع))
ـ لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
ـ یاالله, یا رب, یارحیم, یاغفور, یا رزاق, یا تواب, یا ارحم الراحمین, یا غفار الذنوب, یا ستارالعیوب, الهی العفو و...
ـ سبوح قدوس رب الملائکه و الروح
ـ اللهم صل علی محمد و آل محمد
ـ اللهم اغفرللمومنین و المومنات
ـ اللهم اغفرلی و تب علی
ـ إستغفرالله ربی و اتوب الیه
ب ـ خواندن نمازهای واجب و مستحب; که البته خواندن نمازهای قضاشده, در اولویت هستند و اما در خصوص نمازهای مستحبی, می توان به مفاتیح الجنان و غیره مراجعه کرد. بنابراین در طول این روزها و شبها هریک از برادران و خواهران معتکف ـ به هر مقداری که برایشان امکان و ظرفیت و شوق وجود دارد.ـ می توانند این قبیل دعاها و نمازها را زمزمه و تکرار کنند.
همانا زندگی جمعی عده ای از افراد در یک محیط (خانه, مدرسه, مسجد, اداره و...) دارای مزایا و برکات گوناگونی است; و اگر مدیریتی سالم و صحیح و اخلاقی نیکو برآن محیط و افرادش حاکم باشد, نتایج مفیدتر و پربارتری را در پی خواهد داشت.
در رابطه با بیتوته کردن چند روزه معتکفان در مساجد نیز, مطالب فوق صادق است. یعنی با برنامه ریزی صحیح می توان به نتایج مطلوب خود در این چند روز و چند شب رسید و الا خدای نکرده به علت عدم شناخت افراد, کثرت جمعیت, بدسلیقگی و افراط در امر مقدس اعتکاف, ممکن است که امر ناخوشایندی اتفاق بیفتد!
در ضمن از عموم افراد روحانی و مسوول تقاضا می کنیم که با استفاده از کتابهایی چون ثواب الاعمال و عقاب الاعمال, مفاتیح الجنان, الحکم الزاهره و... آیات و احادیث مورد بحث را شرح داده و به اطلاع معتکفان و دیگران برسانند. اما نکات مورد نظر عبارتند از :
1 ـ تبلیغ و تبیین اعتکاف
سزاوار است که رسانه ها مطالبی را در خصوص این عبادات همگانی به اطلاع مردم برسانند و برادران معظم روحانی نیز احکام عملیه اعتکاف را برای معتکفین توضیح و شرح دهند.
2 ـ فوائد اعتکاف
بیان فلسفه و ثمرات عبادت, باعث تشویق و تقویت انگیزه می شود; لذا زیبنده است که فایده های متعدد اعتکاف برای همگان ـ به ویژه معتکفان ـ بازگو شود. فوائدی از قبیل:
تزکیه روح, ازدیاد ایمان و تقوا, کسب ثواب عظیم, نورانیت و نشاط قلبی, گشوده شدن عقده های درونی و رسیدن به آرامش و امید, هدفمندشدن زندگی, کسب معارف و علوم, تقویت اراده و صبر, گسترش محبت, عطرآگین شدن فضای زندگی, و در یک کلام, تقویت و گسترش ارزشها و هنجارهای اسلامی و انسانی.
3 ـ مشارکت عمومی
سرمایه گذاری درامور خیر, به معنای سهیم شدن در عبادت و ثواب است; پس چه نیکوست افرادی که به عللی توفیق اعتکاف را ندارند, از طرق دیگر در این امر مهم سرمایه گذاری نموده و از سود آن بهره مند شوند. مثلا:
الف ـ رضایت دادن: مسوولین مربوطه و اولیای امور به زیردستان خود ـ در صورت امکان,ـ اجازه دهند تا در اعتکاف شرکت نمایند.
ب ـ اطعام و مساعدت: امید است که مراکز خیریه و افراد نیکوکار در تإمین غذای افطار و سحری و دیگر مایحتاج معتکفان, از قافله ابرار عقب نمانند.
ج ـ تشویق نمودن: ائمه جمعه و جماعت, مسوولان, خانواده ها و... نیز از همت و ایمان برادران و خواهران معتکف, قدردانی و تجلیل نمایند و با حضور خود و تشویق های مادی و معنوی, باعث تقویت انگیزه های مقدس در افراد معتکف شوند.
4 ـ معارفه
جهت مودت و محبت بیشتر بین معتکفان و برای جلوگیری از بروز اموری بعضا ناخوشایند, بهتر است بین معتکفین ـ مستقیم یا غیر مستقیم ـ معارفه ای صورت بگیرد.
5 ـ حفظ حریم
معتکفان از جهت سن, شغل, علم و... باهم تفاوتهایی دارند; لذا لازم است اولا حریم و شخصیت هرکدام پاس داشته شود. ثانیا با سعه صدر و بزرگواری اختلافات (روحی, فکری و عملی) همدیگر را تحمل فرمایند.
6 ـ اعتدال
معتکفان از نظر شوق و ظرفیت نیز یکسان نیستند; بنابراین در برنامه های عبادی (سخنرانی, مباحثات علمی, قرائت قرآن, عزاداری, دعا, نوحه خوانی و...) باید میانه روی مراعات شود که خدای ناکرده زیاده روی در امور, اثرات منفی ایجاد نکند.
7 ـ عمل به توصیه ها
در این سفر و اردوی معنوی, بر مسافران و شیفتگان وادی عبادت و عرفان لازم است که نخست با توصیه های اساتید و سالکان طریق عشق و معرفت آشنا شوند و سپس به ریاضت و تهذیب روح بپردازند تا در کوتاه مدت به سرمنزل مقصود برسند. ان شإالله.
به عبارت دیگر, هدف از اعتکاف, رسیدن به کمال و خشنودی خداوند است که آن هم مقدماتی دارد; مانند: اخلاص, خضوع, خشوع, تقوا, لقمه حلال, رجإ و امید, توکل, توبه و استغفار, شکر و سپاس, اشک, دعا, استمرار ذکر و...
8 ـ سوالات دینی
با تشکیل جلسات پرسش و پاسخ می توان به سوالات و شبهاتی که احیانا برای معتکفان مطرح است, جواب داد. لذا بایسته است که برادران و خواهران به صورت شفاهی و کتبی سوالات خود را از سروران روحانی و کارشناسان امور دینی بپرسند.
9 ـ مجالست با ابرار
حال که بهترین زمان و مکان و دوستان نصیب معتکفان شده است, علاوه بربرکات گوناگون این ایام, نباید از ثمرات مصاحبت و مجالست با اهل علم و اخلاق, غافل شد.
10 ـ قبولی دعا
یکی از شرایط استجابت دعا, طولانی بودن سجده است و از دیگر شرایط, دعا کردن برای دیگران است; بنابراین دعا برای ظهور و سلامتی امام زمان(ع), سلامتی و عزت رهبر معظم, آزادی اسیران, پیروزی اسلام و مسلمین, شفای جانبازان و بیماران, سلامتی و سعادت خدمتگزاران, خانواده, اقوام, دوستان و بانیان اعتکاف و خصوصا طلب علو مقام و رحمت الهی برای امام راحل(ره), شهیدان و اموات, فراموش نشود.
11 ـ مولودیه
شب و روز 13 رجب, سالروز ولادت مولود کعبه, حضرت امیرالمومنین علی(ع) است; نیکوست به همین مناسبت, به ذکر فضائل و مناقب آن حضرت پرداخته شود.
12 ـ سوگواری
باتوجه به این که 15 رجب مصادف با رحلت حضرت زینب کبری(س) می باشد, شایسته است به همین مناسبت, با ذکر فضائل و مصائب آن بانوی نمونه, به سوگواری پرداخته شود.
13 ـ قدر لحظات
حال که خویشتن را در این چند روز از همه چیز و همه جا فارغ ساخته ایم و به جمع سالکان طریق دوست پیوسته ایم, شایسته است برای نیل به تکامل معنوی, از تمامی لحظات ملکوتی اعتکاف استفاده کنیم. و به قول دیگر, شبها و روزهای اعتکاف همان هنگامه های عروج و صعود است که می توان مسافت چهل ساله را به سرعت طی کرد; پس زینهار که این خلوت و سفر معنوی به نوعی با غفلت و سهل انگاری سپری شود!
آری, ((هرشب, شب قدر است اگر قدر بدانی.)) باید مواظب بود در این ایام و لیالی نورانی, صفات رذیله ای مانند: سوءظن, حسادت, عجب, ریا, تکبر, غیبت, غفلت, دروغ و سایر امور ناپسند دل نورانی معتکفان را آلوده نکند.
14 ـ اندیشیدن
براساس آیات و روایات ((تفکر)) و ((تدبر)) بهترین عبادت است; لذا چه نیکوست که در مسائل خداشناسی, خودشناسی و غیره به تفکر و اندیشه پرداخت.
15 ـ خواب
یکی از نیازهای روحی و جسمی هرانسانی, خواب است; لذا معتکفان برای خود و دوستان شرایط مطلوبی فراهم بسازند تا بعد از مدتی استراحت, با انرژی و شادابی بیشتری به امور عبادی خود بپردازند. از این روست که خداوند حتی خواب روزه دار را نیز عبادت شمرده است.
16 ـ علاج افسردگی
چه بسا عده ای از معتکفان ـ خصوصا نوجوانان ـ به سبب دوری از خانواده و دوستان, گاهی دچار دلتنگی بشوند; لذا بستگان و دیگران می توانند با حضور خود در مسجد و دیدار از آنان, به تشویق و تقویت آن ها بپردازند.
17 ـ روحیه تعاون
یکی از ثمرات گرانبهای اعتکاف, مسإله تعاون و همکاری است که می توان به روشهای متعدد, این روحیه را تقویت کرد; همانند: جاروکردن مسجد, پذیرایی در هنگامه های افطار و سحر, شستن ظروف و...
18 ـ آداب مساجد
سزاوار است در خصوص فضائل مسجد, آداب و احکام آن را نیز به یاد سپرد و مراعات نمود.
مانند ثواب عبادت و نشستن در مسجد, رعایت کردن احترام و قداست مسجد, خواندن نماز تحیت, آلوده نکردن مسجد, وجوب طهارت آن در صورت آلودگی, عدم دست زدن به وسایل مسجد و غیره.
19 ـ بهداشت
مسائل بهداشت فردی, جمعی و مکانی باید مراعات شود; مثل: عدم حضور افرادی که بیماری مسری دارند, پاکیزه نگه داشتن جایگاه, وجود لوازم بهداشتی و...
20 ـ امکانات
فراهم کردن کتاب های قرآن, مفاتیح الجنان و مناجات, مهیا ساختن مهر و تسبیح به اندازه کافی, وجود کمکهای اولیه, فعال شدن سیستم تهویه و هواکش و...
21 ـ استحمام
از آنجایی که برای عده ای ممکن است موجبات غسل فراهم شود, لذا مسوولین محترم با نزدیک ترین گرمابه قراردادی ببندند و یا این که در صورت امکان, در همان حیاط و محوطه مسجد چند دوش حمام راه اندازی کنند.
22 ـ توصیه های امنیتی
عدم آوردن اشیإ گران قیمت, عدم دست زدن به وسایل برقی و حرارتی, وجود مإموران انتظامی در اطراف جایگاه ـ خصوصا جایگاه اعتکاف خواهران ـ و غیره.
23 ـ حلالیت طلبی
از آنجایی که ممکن است در این چند روزه ـ به صورت خطا و جهل یا خدای ناکرده عمد و علم ـ نسبت به دیگران بی احترامی و غیبتی محقق شده باشد, پس لازم است که معتکفان گرامی در پایان اعتکاف, از همدیگر حلالیت بطلبند.
24 ـ غبار روبی
همان طوری که پیش از اعتکاف بحمدالله در امر ((غبارروبی مساجد)) مشارکت به عمل آمده; شایسته است پس از اتمام زمان و مراسم با شکوه و گسترده اعتکاف, به بهداشت و غبار روبی جایگاه اعتکاف نیز اهمیت داده شود.
25 ـ نکاتی دیگر
« وَقُلْ سَلاَمٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ » ( و بگو به سلامت! پس زودا که بدانند.) (1)
از قرائت آیه فهمیدم که مى گوید اوّل سلام کن سپس سؤال کن که سلام علامت ادب و و ظیفه و ارد بر مورود است.
به او سلام کردم و گفتم در این بیابان آن هم با تن تنها چه مى کنى؟
پاسخ داد:
« مَن یَهْدِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍّ » (وهر که را خدا هدایت کند گمراه کننده ای ندارد.) (2)
از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم به فرزندانش گفتم این زن با کمال که نمونه او را ندیده بودم و نشنیده بودم کیست جواب دادند: اى مرد این زن حضرت فضّه، خادمه حضرت زهرا، سلام الله علیهاست که بیست سال است جز قرآن سخن نگفته است!
از آیه شریفه دانستم راه را گم کرده ولى براى یافتن مقصد به حضرت حق جلّ و علا امیدوار است.
گفتم جنّى یا آدم؟ جواب داد:
« یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد » ( ای فرزندان آدم! جامه خود را در هر نمازی بر گیرید .) (3)
از قرائت این آیه درک کردم که از آدمیان است.
گفتم از کجا مى آئى؟ پاسخ داد:
« یُنَادَوْنَ مِن مَکَان بَعِید » ( آنان را از جایی دور ندا می دهند.) (4)
از خواندن این آیه پى بردم که از راه دور مى آید.
گفتم کجا مى روى؟ جواب داد:
« وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً »
( و برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛ [ البته بر ] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد.) (5)
فهمیدم قصد خانه خدا دارد.
گفتم چند روز است حرکت کرده اى؟ پاسخ داد:
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّام »
( و در حقیقت، آسمانها و زمین و آنچه را که میان آندو است در شش هنگام آفریدیم.) (6)
فهمیدم شش روز است از شهر خود حرکت کرده و بسوى مکه معظّمه مى رود.
پرسیدم غذا خورده اى؟ جواب داد:
« لاَ یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا »
( خداوند هیچ کس را جز به قدر تواناییاش تکلیف نمیکند.) (7)
فهمیدم که به اندازه من در مسئله حرکت و تند روى قدرت ندارد. به او گفتم بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برو یم پاسخ داد:
« لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا »
( اگر در آنها [ آسمان و زمین] جز خدا، خدایانی[ دیگر] وجود داشت، قطعا زمین و آسمان تباه میشد.) (8)
معلومم شد که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه یا یک محل موجب فساد است، به همین خاطر از مرکب پیاده شدم و به او گفتم شما به تنهائى بر مرکب سوار شو، چون بر مرکب قرار گرفت گفت:
گفتم جنّى یا آدم؟ جواب داد:
« یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد » ( ای فرزندان آدم! جامه خود را در هر نمازی بر گیرید .) (3) از قرائت این آیه درک کردم که از آدمیان است.
« سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ »
( پاک است کسی که این را برای ما رام کرد و [گرنه] ما را یارای [رام ساختن] آنها نبود.) (9)
چون این آیه را قرائت کرد فهمیدم در مقام شکر حق برآمده و از عنایت خداوند عزیز، سخت خوشحال است.
وقتى به قافله رسیدیم گفتم در این قافله آشنائى دارى جواب داد:
« وَمَا مُحمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ »
( و محمد جز فرستاده ایکه پیش از او [هم ] پیامبرانی [آمده و] گذشتند نیست.) (10)
« یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّة » ( ای یحیی کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر.) (11)
« یَامُوسَى إِنِّی أَنَا اللهُ » ( ای موسی! منم، من، خداوند، پروردگار جهانیان.) (12)
« یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الاَْرْضِ » ( ای داود ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گرداندیم. ) (13)
از قرائت این چهار آیه دانستم چهار آشنا به نامهاى محمد و یحیى و موسى و داود در قافله دارد.
چون آن چهار نفر نزدیک آمدند، این آیه را خواند:
« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» ( مال و پسران زیور زندگی دنیایند. ) (14)
فهمیدم این چهار نفر پسران اویند، به آنان گفت:
« یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الاَْمِینُ »
( ای پدر! او را استخدام کن چراکه بهترین کسی است که استخدام میکنی. ) (15)
از قرائت این آیه فهمیدم به فرزندانش مى گوید به این مرد زحمت کشیده امین مزد بدهید ، چون فرزندانش به من مقدارى درهم و دینار دادند و او حس کرد کم است این آیه را خواند:
گفتم کجا مى روى؟ جواب داد:
« وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً »
( و برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛ [ البته بر ] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد.) (5) فهمیدم قصد خانه خدا دارد.
« وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ »
( وخداوند برای هر کس که بخواهد [آنرا] چند برابر میکند. ) (16)
یعنى به مزد او اضافه کنید.
از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم به فرزندانش گفتم این زن با کمال که نمونه او را ندیده بودم و نشنیده بودم کیست جواب دادند: اى مرد این زن حضرت فضّه، خادمه حضرت زهرا، سلام الله علیهاست که بیست سال است جز قرآن سخن نگفته است!!
آری، قرآن احسن قول، قصص و قانون است و هرکه در تمامی ابعاد حیات و حرکتش بدان تمسک جوید و از آن نور برگیرد بر مرکب سعادت نشسته و در طریق هدایت خواهد راند.
پینوشتها:
1 ـ زخرف (43) : 89 .
2 ـ زمر (39) : 37 .
3 ـ اعراف (7) : 31 .
4 ـ فصلت (41) : 44 .
5 ـ آل عمران (3) : 97 .
6 ـ ق (50) : 38 .
7 ـ بقره (2) : 286 .
8 ـ انبیا (21) : 22 .
9 ـ زخرف (43) : 13 .
10 ـ آل عمران (3) : 144 .
11 ـ مریم (19) : 12 .
12 ـ قصص (28) : 30 .
13 ـ ص (38) : 26 .
14 ـ کهف (18) : 46 .
15ـ قصص (28) : 26 .
16 ـ بقره (2) : 261 .
انصاریان، حسین، عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ج10.
حاجى سبزوارى از حکما و فقها و عرفاى اسلامى بود، در حق آن بزرگ مرد الهى مى توان گفت: او از اولیاء الهى و انسانى خود ساخته و مردى بود که نظیرش در میان بزرگان اسلامى کم است.
من قسمتى از احوالات آن عارف عاشق را مستقیماً از نبیره حضرت او آقاى اسرارى که از علماى مهم سبزوارند به وقتى که در سبزوار براى تبلیغ رفته بودم و همانجا قسمت عمده اى از جلد اول عرفان را نوشتم در دو جلسه شنیدم که آن را براى عزیزان نقل مى کنم و قسمت هاى دیگر را از کتاب ریحانة الادب، تاریخ حکما و عرفا متأخر صدرالمتألهین و مقدمه مجموع رسائل حکیم بازگو مى کنم.
حاجى سبزوارى از حکما و فقها و عرفاى اسلامى بود، در حق آن بزرگ مرد الهى مى توان گفت: او از اولیاء الهى و انسانى خود ساخته و مردى بود که نظیرش در میان بزرگان اسلامى کم است.
حاجى در مبارزه با نفس از بزرگترین جهادگران دوره اسلامى است، آقاى اسرارى مى فرمودند: چون واجب الحج شد فرزند چهار ساله خود ملا محمد را نزد اقوام گذاشت و با همسر خود عازم حج شد.
در بازگشت از سفر حج همسر مهربانش از دنیا مى رود، حاجى به تنهائى از راه آب به بندرعباس مى آید و از آنجا وارد شهر کرمان مى شود.
از آنجا که لباس و عمامه اش همانند دهاتیهاى سبزوار بود، کسى آن چراغ فروزان را باور نمى کرد از رجال شایسته علمى و از اولیاءِ خداست. با وضعى که داشت وارد مدرسه معصومیه کرمان شد و از خادم آنجا درخواست حجره اى کرد که چند شبى را در آنجا بماند سپس به سبزوار حرکت کند .خادم عرضه داشت واقف این مدرسه، حجره ها را وقف بر طالبان علم نموده، و ماندن کاسب یا فرد معمولى در این مدرسه جایز نیست، مگر اینکه شما با من عهد کنى چند روزى که در اینجا هستى در امور نظافت مدرسه و طلاب به من کمک دهى!!
حاجى جواب مثبت مى دهد و براى تادیب نفس به کمک خادم جهت امور طلاب و نظافت مدرسه اقدام مى کند.
پس از چند سال دو طلبه کرمانى براى تکمیل تحصیل حکمت به سبزوار آمدند، چون وارد مدرسه شدند و حکیم سبزوارى را در محل درس حکمت دیدند بهت زده شدند که آه آن فریدى که سه سال در مدرسه به عنوان شاگرد خادم خدمت مى کرد این مرد بود، حاجى از تغییر چهره آن دو قضیه را یافت، آنان را خواست و وضع خود را در کرمان به عنوان امانت و سر اعلام کرد و راضى نشد آن دو نفر طلبه داستان کرمان را بازگو کنند!
حاجى در آن مدرسه قصد مى کند تا ریشه کن شدن هواى نفس به کار خادمى ادامه دهد، از این جهت عزم بر ماندن مى نماید.مدّتى که مى گذرد خادم از او مى پرسد عیال دارى مى گوید نه، مى پرسد اگر وسیله ازدواج برایت فراهم باشد ازدواج مى کنى، حاجى پاسخ مثبت مى دهد، خادم مدرسه مى گوید دخترى دارم اگر میل داشته باشى با او ازدواج کن، حاجى بدون چون و چرا با دختر خادم ازدواج مى کند، خدمت حاجى در آن مدرسه نزدیک به سه سال طول مى کشد!
در آن زمان عالم و پیشواى روحانى کرمان آقا سید جواد امام جمعه شیرازى بود.
این امام جمعه از دانشمندان و علماى جامع علوم عقلى و نقلى عصر خود به شمار مى رفت، که علاوه بر مقامات علمى و واجدیت مراتب معقول و منقول پیشوائى وارسته و روشن ضمیر و دانشمندى متقى و صاحب ورع بود.یک روز حاج سید جواد مشغول گفتن منظومه حکمت حاجى براى شاگردان بود، در حالى که حاجى در کار نظافت و جاروکشى مدرسه بود سید در حال درس به نکته اى مهم از مسائل عالى حکمت رسید، آنچنان که باید مسئله بیان نشد، پس از اتمام درس در حالى که سید به طرف منزل مى رفت حاجى در طریق منزل با بیانى وافى نکته را شرح داد، سید ابتدا اعتنائى نکرد ولى وقتى به منزل رفت و در آن نکته غور کرد، بیان حاجى را بهترین بیان دید خادم منزل را دنبال کمک خادم مدرسه فرستاد، ولى حاجى از ترس شناخته شدن با همسر کرمانیه از خادم مدرسه که پدرزنش بود خداحافظى کرده و رفته بود، پس از چند سال دو طلبه کرمانى براى تکمیل تحصیل حکمت به سبزوار آمدند، چون وارد مدرسه شدند و حکیم سبزوارى را در محل درس حکمت دیدند بهت زده شدند که آه آن فریدى که سه سال در مدرسه به عنوان شاگرد خادم خدمت مى کرد این مرد بود، حاجى از تغییر چهره آن دو قضیه را یافت، آنان را خواست و وضع خود را در کرمان به عنوان امانت و سر اعلام کرد و راضى نشد آن دو نفر طلبه داستان کرمان را بازگو کنند!
روزى، ابن ابى العوجاء، یکى از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشى درباره تعدد زوجات، مطرح کرد و گفت: قرآن از سویى در آیه سومِ سوره نساء، مى فرماید:
(فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدة ) یعنى: " با زنان پاک مسلمان ازدواج کنید، با دو یا سه و یا چهار زن؛ و اگر مى ترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید، پس به یک همسر اکتفا کنید”.
و از سوئى دیگر در آیه 129 همین سوره مى فرماید:
(وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ) یعنى: “هرگز نمى توانید، میان زنان به عدالت رفتار کنید؛ هر چند در این راه بکوشید”.
با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اول در می یابیم که تعدد زوجات در اسلام ممنوع است؛ زیرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممکن نیست. پس تعدد زوجات در اسلام حرام است.
هشام از پاسخ باز ماند و از ابن ابى العوجاء فرصت خواسته و براى گرفتن پاسخ به مدینه شتافت. هشام سخن ابن ابى العوجاء را براى حضرت امام صادق علیه السّلام باز گفت. امام فرمود: منظور از عدالت در آیه سومِ سوره نساء، عدالت در نفقه و رعایت حقوق همسرى و طرز رفتار و کردار است؛ و مراد از آیه 129 همین سوره، عدالت در تمایلات قلبى است.
(2) بنابراین تعدد زوجات در اسلام حرام نیست و با شرایطى جایز است.
هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختیار ابن ابى العوجاء قرار داد. او سوگند یاد کرد که این پاسخ از تو (هشام) نیست.
حاتم، خواندن قرآن و حکایت پارسایان را در تزکیه نفس بسیار مؤثر مىدانست.
نقل است که چون به بغداد آمد، خلیفه را گفتند که زاهد خراسان آمده است. او را خواست و چون حاتم از در درآمد، خلیفه را گفت: اى زاهد!
خلیفه گفت: من، زاهد نیستم که همه دنیا، زیر فرمان من است. زاهد تویى که به اندک قناعت مىکنى و چیزى از دنیا براى خود اندوخته نمی کنی.
حاتم گفت: نه؛ زاهد تویى که به کمترین چیز و بىارزشترین متاع که دنیا باشد، قناعت کردهاى. مگر قرآن نفرموده است که متاع دنیا اندک است (1) و تو بیش از این "اندک" براى خود گرد نیاوردهاى. نصیب من از نعمتهاى خدا، بسى بیش از آن است که تو دارى؛ پس زاهد تویى!
سوره نساء/77،« قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ» (ای پیامبر! بگو متاع دنیا اندک و بی ارزش است).
آن شاگرد محتضر گفت: مخوان این سوره را ای استاد!
فضیل از او پرسید که تو از بهترین شاگردان من بودی چه شد که خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مُردی؟
گفت: برای سه عملی که انجام میدادم:
اول: نمّامی و سخن چینی کردن.
دوم: حسد بردن... .
پس فضیل ساکت شد و به او گفت: بگو: لااله الاّ الله.
گفت: نمیگویم آن را به جهت آن که- العیاذُ بالله- من بیزارم از آن، پس به این حال مُرد.
فضیل از مشاهده این حال بسیار ناراحت شد، و به منزل خود رفت و بیرون نیامد. پس از مدتی او را در خواب دید که او را به سوی جهنم میکشند.
فضیل از او پرسید که تو از بهترین شاگردان من بودی چه شد که خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مُردی؟
گفت: برای سه عملی که انجام میدادم:
اول: نمّامی و سخن چینی کردن.
دوم: حسد بردن.
سوم: من بیماری داشتم و به نزد طبیبی رفته بودم، او به من گفته بود که در هر سال یک قدح شراب بخور که اگر نخوری این بیماری در تو خواهد ماند. پس من بر حسب قول آن طبیب شراب میخوردم، به دلیل این سه عمل که انجام میدادم؛ عاقبت من بد شد و به آن حال مُردم .
فرمود: تو دیر آمدی و اکنون دیگر چیزی نمانده که به تو بدهم.
سید در غضب شد و آب دهان خود را بر محاسن مبارک شیخ افکند. شیخ از محراب برخاست، و دامن خود را گرفت و در میان صفوف جماعت گردش کرد و فرمود: هر که ریش شیخ را دوست میدارد به سیّد کمک کند. پس مردم دامن شیخ را پر از پول نمودند. شیخ آنها را به سیّد داد، پس از آن به نماز عصر ایستاد.
باید به این نکته توجه کرد که این انسان به چه مقام و مرتبهای رسیده که در مقابل چنین اهانتی اینگونه صبوری میکند. ایشان فقاهتش به مرتبهای رسیده بود که کتاب «کشف الغطاء» را در سفر نوشتهاند و نقل شده که میفرموده: «اگر همه کتابهای فقهی را بشویند، من آن را از حفظ از از ابتدا تا انتها مینویسم.»