زنی که نمیخواهد در حماقت و جهل زندگی کند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسی بیاموزد؟ در این دنیای پرتلاطم مادی و زرق و برقهای پرجاذبه و فریبنده که ممکن است هر دینداری را به سوی خود بکشاند آیا راهی برای خود ساختن و صحیح زیستن وجود دارد؟
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن میتواند بینشی اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطری خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیای مادی نشود؟ برای به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانی را معرفی میکند که به خودسازی و زندگی پاکیزه دست یافتهاند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادی این راه را پیموده و به ما آموختهاند که چگونه باشیم و چگونه زندگی کنیم. آنها زندگان تاریخاند.
از روایات و اخبار استفاده میشود که بخشی از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(علیهالسلام) در خطابی به عمهاش زینب فرموده است: «انتَ بِحمداللهِ عالمةٌ غیرَ مُعلمه و فهمه غیرَ مُفهمه»؛ تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده هستی و دارای درک و فهمی هستی که ذاتی تو است.
در این مقاله به برخی از صفات یکی از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره میکنیم و گوشههایی از زندگی درخشان آن بانو را به نظاره مینشینیم.
اولین محیط تربیتی هر انسان خانه اوست. خانواده زینب؛ پدر و مادر او نمونههای کامل انسانیت هستند؛ علی(علیهالسلام) تا زمانی که زنده بود ذرهای غیر از حلال نخورد و برای غذای خود به نان جو خشکی همراه با شیر اکتفا میکرد. آخرت را بر آسایش و راحتی زندگانی دنیا ترجیح میداد و اگر در مقابل دو کار الهی قرار میگرفت کار سختتر را انتخاب میکرد. خود آب از چاه میکشید و هیزم برای آتش میآورد. حضرت علی (علیهالسلام) همیشه خوشرو و متبسم، متواضع و فروتن بود. بسیار ساده مانند بردگان مینشست و غذا میخورد. در عبادت بینظیر بود. در هر شبانهروز ای بسا هزار رکعت نماز میخواند. کانون خانوادهاش سراسر ایثار، محبت و تعاون بود.
مادر زینب یعنی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) نیز الگوی فضایل و در تربیت فرزندانش بسیار کوشا بود. تمام کارهای خانه را خود انجام میداد. گندم آرد میکرد و آرد را خمیر مینمود و نان میپخت و لباس وصله میزد. شبهای جمعه تا صبح در حالت رکوع و سجده به سر میبرد و جز برای دیگران برای خود هیچ دعا نمیکرد. در اثر کار زیاد بدنش رنجور شد، تا آنجا که علی(علیهالسلام) فرمود: در پی آب کشیدن از چاه اثر آن بر سینه زهرا باقی ماند و در اثر آرد کردن با آسیاب، دستهایش پینه بست و در اثر نظافت و پخت و پز لباسش پیوسته گردآلود بود. در سخن گفتن از راستگوترین افراد بود.
این خانواده بهترین الگو برای احترام متقابل نسبت به یکدیگر است، احترام به همسر یکی از اصول زندگی خانه آنهاست، علی(علیهالسلام) میفرماید: «به خدا قسم من هیچ زمان فاطمه را خشمناک نکردم و او را بر کاری اجبار ننمودم تا این که از دنیا رحلت کرد و همچنین هیچگاه فاطمه مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانی ننمود و هر وقتبه او نگاه میکردم غمها از وجودم رخت برمیبست.»
انفاق این خانواده سرمشق زندگی همگان است، زیرا پناهگاه یتیمان، فقیران و بردگان بوده و از کوچک تا بزرگ ایشان حتی غذای خود را برای خدا از خویش دریغ میداشتند و به نیازمند میدادند. (آیات 7 تا 11 سوره «هل اتی» بیان کننده روحیه جود و بخشش این خانواده است.)
حضرت زینب علیهاالسلام در خطبههای خود نشان داده که به معارف قرآن کاملا آشنا بوده است. اگر کسی به آیات قرآن معرفتی جامع نداشته باشد چگونه میتواند هر آیهای را برای استدلال مخصوص به گونهای که دشمن را محکوم کند، به کار برد.
فرزندان این خانواده که از جمله آنها «زینب» است، از مکارم اخلاق این پدر و مادر بهرهها گرفتهاند؛ در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنههای سیاسی.
از روایات و اخبار استفاده میشود که بخشی از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود.
زینب در چنین خانواده و محیطی بزرگ شد. او نزد بهترین آموزگاران بشریت تربیت یافت.
از روایات و اخبار استفاده میشود که بخشی از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(علیهالسلام) در خطابی به عمهاش زینب فرموده است: «انتَ بِحمداللهِ عالمةٌ غیرَ مُعلمه و فهمه غیرَ مُفهمه»؛ تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده هستی و دارای درک و فهمی هستی که ذاتی تو است.
او «مفسر قرآن» بوده است و در ایامی که علی (علیهالسلام) در کوفه حضور داشت این بانوی بزرگ مجلسی در منزل خود داشته و برای زنان تفسیر قرآن بیان میفرموده است. در یکی از روزها بیان تفسیر «کهیعص» را میفرمود. در آن میان امیرمؤمنان (علیهالسلام) وارد شد و فرمود: ای نور دیده! شنیدم که تفسیر کهیعص را برای زنان بیان مینمودی. عرض کرد: بلی فدایت شوم! فرمود: ای نور دیده! این رمزی است در مصیبتی که پس از این بر شما عترت پیغمبر، وارد میشود پس برخی از آن مصایب را برایش برشمرد تا جایی که گریه آن مظلومه بلند شد.
گواه دیگر بر دانش انبوه آن بانو خطبههایی است که در کوفه و شام ایراد کرده است و دانشمندان زیادی آنها را ترجمه و شرح کردهاند. این خطبهها نشاندهنده تسلط علمی آن بانو در علوم اسلامی به ویژه قرآن کریم بوده است. آیاتی که او در این خطبهها مطرح کرده است جواب دهنده شبهات بسیاری در زمینههای اعتقادی و غیر آن است.
حضرت زینب علیهاالسلام در خطبههای خود نشان داده که به معارف قرآن کاملا آشنا بوده است. اگر کسی به آیات قرآن معرفتی جامع نداشته باشد چگونه میتواند هر آیهای را برای استدلال مخصوص به گونهای که دشمن را محکوم کند، به کار برد.
آری، تنها غواص ماهر دریای قرآن و حقایق آن میتواند حامل پیام امامت ودیعهدار اسرار الهی باشد. او در زمان بیماری امام سجاد (علیهالسلام) از جانب امام حسین(علیهالسلام) نیابت خاصی برای مراجعات و رفع مشکلات مذهبی مردم داشته است و مردم نیز در امور حلال و حرام به زینب سلام الله علیها مراجعه میکردند تا زمانی که امام سجاد (علیهالسلام) از بیماری شفا پیداکرد.
شاهد دیگر بر مقام علمی او روایاتی است که آن محدثه نقل کرده است، از جمله آنها، خطبه مادرش فاطمه(علیهاالسلام) در مسجد مدینه است. و حدیث «ام ایمن» پیرامون حوادثی که در آینده در کربلا به وقوع خواهد پیوست.
چنانکه نوشتهاند آن بانوی پاک در همه عمر هیچگاه نمازهای نافله را ترک نکرده است. امام سجاد علیهالسلام فرمود: «عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام نمازهای واجب و مستحب را به جا میآورد و در بعضی جاها به علت گرسنگی و تشنگی زیاد نمازش را نشسته میخواند.»
از آنجا که امام حسین(علیهالسلام)، از عبادتهای خواهرش زینب کاملا مطلع بود میدانست که او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرین وداع به وی میفرماید: «یا اختاهُ لا تَنسینی فِی نافلةِ اللیل»؛ ای خواهرم! مرا در نمازهای شبت فراموش نکن.
مراتب عرفانی حضرت زینب علیهاالسلام با مقام امامت چندان فاصلهای ندارد. او مانند مادرش زهرا چنان در عبادت کوشا بود که پاهای مبارکش متورم شد.
نشان داد که تفاوتی بین زن و مرد برای رسیدن به عبودیت پروردگار نیست و ملاک و امتیاز انسان نزد خداوند مذکر و مؤنث بودن نیست.
قرآن میفرماید:« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»(نحل/97)؛ هر کس عمل صالحی انجام دهد - مرد باشد یا زن - در صورتی که ایمان داشته باشد ما حتما به او زندگی پاکیزه روزی گردانیم و بهتر از آنچه عمل کردهاند به آنها پاداش میدهیم.
زاهد آن فقیری نیست که به دلیل ناتوانی خویش دنیا را نخواهد بلکه کسی است که با وجود ثروت و امکانات، به زر و زیور دنیا دلبسته نباشد. زینب پاک در دامن مادری تربیت شد که پوست گوسفند، فرش خانهاش بود و پدر بزرگوارش بارها کفش خود را پینه میزد و در زمان خلافت هرگز دو خورشت یکجا مصرف نکرد.
همسرش «عبدالله بن جعفر» از نیکان زمان و ثروتمندان آن عصر بود و در جود و بخشش مشهور به «ابوالمساکین» است. با این حال زینب سلام الله علیها برای خود هیچ اندوختهای نداشت و با دست خالی به کربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام سجاد(علیهالسلام) فرمود: «زینب سلام الله علیها در زندگانی خود برای آیندهاش هیچ چیز ذخیره نکرد.»
او هجرت و شرکت در حماسه کربلا و اسارت را بر ماندن در مدینه و زندگی در کنار شوهر و داشتن کنیزان و غلامان ترجیح داد و فریفته خوشی چند روزه دنیا نشد و نام خود را در کنار امام حسین(علیهالسلام) ثبت کرد، آگاهی داشتن آن بانو از حوادث کربلا، شهادت برادرش و اسارت خود، بر عظمت این زهد میافزاید.
وی دو فرزند خود را نیز به کربلا برد و آنها به شهادت رسیدند. با این که علاقه مادر نسبت به فرزند امری ذاتی و فطری است وقتی که آن دو به شهادت رسیدند برای این که در صبر و ایمان او خللی پیدا نشود برای دیدن دو فرزند شهیدش از خیمهها بیرون نیامد.
او به زنان مسلمان آموخت به جای نظاره و تقلید زندگی دیگران و توجه به زیورهای دنیا و دل بستن به آنها باید دنیا را وسیله رسیدن به آخرت دانست و زخارف دنیا انسان را ابدی نمیکند و آنچه به انسان حیات جاوید میبخشد تکیه به معنویت است.
منبع:
مجله ماهنامه کوثر، شماره 6 ، حسین علوی مهر .
امام سجاد علیه السلام فرمود: «من در آن شبی که پدرم فردای آن کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب نزد من بود و از من پرستاری میکرد.»
در جای دیگر فرمود: «در سفر اسارت از کوفه تا شام مشاهده کردم عمهام زینب گاهی غذای خود را بین کودکان تقسیم مینمود و خود از شدت گرسنگی و ضعف نماز شب را نشسته میخواند.»
در بین راه شام در یکی از منازل کودکی از شتر میافتد، فریاد میکند «یا عمتاه»! چون حضرت به کمک وی میشتابد بچه را در زیر دست و پای شتر کشته میبیند.
هنر یک پرستار این نیست که بالای سر بیمار باشد بلکه باید خود را جای او قرار دهد و بگوید گرسنگی او گرسنگی من و درد او درد من و نالههای او نالههای من است. و حضرت زینب علیهاالسلام در تیمار خود چنین بود.
هنر روشهای ویژه و شیوههای پیرایش شده حرکت انسان است. در هر امری اگر انسان با روش خاص حرکت کرده و به آن نظم دهد تا به نتیجه مطلوب و نهایی برسد، این هنرمندی است.
زینب سلام الله علیها در سفر آسمانی خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: یکی از بین رفتن و توجیه کردن خون سیدالشهدا از طرف دشمنان، دیگری ادامه خلافت غاصبانه و سوم حفظ امانتهایی که به او سپرده شده بود. او باید ودیعه امامت را که از جانب برادرش امام حسین علیه السلام به او واگذار شده صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و دیگر این که جان کودکان، دختران و بیمار عزیزش علی بنالحسین(علیهماالسلام) را به قیمت جان خود حفظ کند.
او چه شیوهای برگزیند تا این سه خطر را دفع کند؟
با الهام از فکر بلند و ایمان قوی دو شیوه حساس و مهم را انتخاب میکند: یکی حضور در صحنه مبارزه، سیاست و اجتماع مخوف آن زمان و دیگری شیوه تبلیغ در زمان اسارت.
سیاست در نگاه او اداره جامعه بر اساس عدل است نه فریبکاری . حضور زینب کبری در صحنههای سیاسی از کوفه تا شام و از شام تا مدینه در پی از دست دادن یک برادر یا به خاطر چند عزیز نیست بلکه از دیدگاه حضرت زینب مساله اسلام و کفر، ایمان و نفاق و اصل خلافت مطرح است.
حرکت حضرت زینب مفهوم گستردهای دارد و در اعماق خود، تصمیم راسخی را نشان میدهد که بر آن است تا حکومتی بناحق غصب شده را بازستاند و امتی را که به جاهلیت گذشته خود بازگشته به راه اعتدال آورد.در کوفه مردم را متوجه اصل امامت کرده، در مجلس ابنزیاد، این جنایتکار را محکوم میکند، خشم این ظالم تحریک میشود تصمیم به قتل امام زینالعابدین(علیهالسلام) میگیرد، اما حضرت زینب خود را سپر قرار داده، میفرماید: «اگر تصمیم بر قتل او داری باید از جسد من بگذری و اول مرا بکشی.»
در شام و مدینه نیز مردم را علیه حکومت وقت میشوراند و مردم با فرستادن نفرینها و حرکتهای مبارزاتی مخفیانه متاثر میشوند و زینب کبری در هر فرصتی وضعیت خلافت را به تصویر میکشد و مفاسد را افشاگری میکند.
بنابراین حضور زینب کبری در صحنه سیاست یعنی تحکیم اسلام در جامعه که این مساله هم به دوش مرد است و هم مربوط به زن، جز آن که هر وجودی چون دارای ظرفیتی خاص است شیوه خاص نیز باید طی کند. زن از دیدگاه اسلام آنجا که لازم شود باید در جامعه حضور داشته باشد، اما با شرایط ویژه خود؛ حفظ عفت، ایمان، خود نباختن در برابر هر اجنبی، دفاع از حق، عدالت و ولایت.
حضرت زینب علیهاالسلام در زمان اسارتش تبلیغ را یک وظیفه الهی میدانست. با فصاحت و بلاغت موروثی، علم ذاتی، شجاعتی علیوار، با این که در بند است اما شمشیر برنده و گویای خود را برهنه کرده، آن را با تمام وجودش علیه تمام اقتدار یک حکومت طاغوتی فرود میآورد.
این قهرمان بزرگ تاریخ برای کاری سترگ بپا خاست بیآنکه کمترین تردیدی به خاطرش راه یابد یا از آن واقعیت خطرخیز بهراسد.
او در کوفه با مشاهده مردمی فریبکار در اوج استعداد و قله توانایی و در اجرای طرح و شیوه دفاعی خود در نهایت پایداری و ثبات قدم، قرار میگیرد. پای نهادن در چنین راهی برای زن، به علت ضعف طبیعتش و فراوانی دردها و رنجهایش نه تنها آسان نیست بلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبی، فصاحت بیان و قوه خلاقهای میطلبید تا کلمات را به تمامی از معانی انقلابی و اعتقادی پربار سازد. و مهارت هنرآفرینی نیاز است که حقایق و درد و رنجها را تصویر و وضع موجود را نقد و ترسیم، و حسین و یزید دو چهره متضاد را معرفی کند.
در رویارویی با «ابنزیاد» و «یزید» در کوفه و شام در اطرافش زنان چندی از نزدیکان و خویشان او مانند ستارگان پراکنده بر صفوفی نامنظم گرد آمده بودند که همه آنها جوانب این مبارزه را اندیشیده، آماده پیکار بودند.
گویی زینب کبری در آن لحظه برای رویارویی با دشواریها، قلب «امام حسین» را به عاریت گرفته بود. حاضر شدن در کنار ظالمانی که کوههای سرکش را به هراس میانداخت و انسانهای زیادی را مرعوب مینمود و مردم آن روز رنگ پریده با ترس و هراس جرئت خود را از دست داده بودند کاری بس دشوار مینمود. اما حضرت زینب هر چند قلبش پردرد، خاطرش مکدر و تنش ناتوان به نظر میرسد اما در عمق وجود ژرفای اندیشه دوربینش صبح شادی و بهجت دمیده و اطمینان خاطری مییابد و این اطمینان خاطر از آن نظر است که پیروزی واقعی را در برابر چشم، مجسم میبیند.
حضرت زینب علیهاالسلام با فصاحت و بلاغتی تمام رسالت خود را ادا مینماید، به گونهای که «ابنزیاد» اقرار به فصاحت و بلاغت این بانوی سخنور میکند و پس از سخنان حضرت زینب میگوید: «این زنی است که سخن، به سجع و قافیه گوید و به جان خودم همانا پدرش سخن به سجع میگفت و شاعر بود.»
حضرت در مجلس یزید چنان فصاحت و بلاغت سر داده، جنایات یزید را بر حاضران در مجلس آشکار نمود که یزید خویشتن را حیران دید و مجلسی را که برای افتخار خود تنظیم کرده بود موجب رسوایی و افتضاح او شد. این سخنان به اطراف پایتخت سرایت کرد و بنیامیه منفور و مورد غضب مسلمین شدند و یزید را آشکارا لعن کردند و یزیدی که میخواست برای پیروزی خود جشنها بگیرد، با سخنان این بانو چنان پست شد که چارهای ندید جز این که قتل حسین را از خود دفع کند و به ابنزیاد نسبت دهد. و در مجلس به صراحت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را، من به قتل حسین راضی نبودم. ابنزیاد عجله کرد و او را به قتل رسانید!
ولی این سخن در نفوس مردم تاثیر نکرد بلکه کار به جایی رسید که دودمان یزید به کلی نیست و نابود گردید.
یکی از دانشمندان لبنانی مینویسد: «زینب نشان داد که در میان اهلبیت با جرئتترین بانو و فصیحتر و بلیغترین آنهاست. او کارهایی مانند استدلالات عقلی، قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در کربلا و بعد از آن انجام داد که شهرتش همه جا پیچید و ضربالمثل گردید. مورخان و نویسندگان به این مطلب گواهی میدهند.»
حضرت زینب با استفاده از دو اصل همدوش «پیکار» و «تبلیغ»، رسالت عاشورای حسین را با همه ویژگیهایش به طرز صحیح به پایان میرساند و با قهرمانی خاص خود در بحرانهای فرساینده زندگی مسؤولیت خویش را فراموش نمیکند و بسان یک «پیامبر تبلیغی» نقشه طرحریزی شده مکتب انقلاب امام حسین علیهالسلام را شکل میبخشد.
این بانو، زینب است. نواده بزرگ پیامبر، دختر سخنور و دانشمند علی، فرزند شجاع و پارسای زهرا، یادگار قیام و پایداری محمد(صلیاللهعلیهوآله)، چهره نمونه بانوان تاریخ، پیشوای شایسته همه زنان عالم. پرچمدار نهضت خونین کربلا، سیاستمدار آگاه به عصر خود و تنها حامی ولایت، دین و مکتب و... .
والسلام، سلام بر او در روز میلاد و میعاد
منبع:
مجله ماهنامه کوثر، شماره 6 ، حسین علوی مهر .
در باره شخصیت روایی حضرت زینب علیهاالسلام، علمای بزرگی سخن گفتهاند؛ از جمله:
ابوالفرج اصفهانی میگوید: زینب عقیله دختر علی بن ابیطالب، مادرش فاطمه دختر رسول خداست و او همان کسی است که ابنعباس از او کلام حضرت فاطمه (علیهالسلام) را در فدک نقل میکند و میگوید: حدیث کرد مرا عقیله ما زینب دختر علی (علیهالسلام)...
در انساب الطالبیین میخوانیم: زینب کبری دختر امیرمومنان (علیهالسلام) که کنیهاش ام الحسن بود، از مادرش زهرا (علیهاالسلام) روایت میکرد.
مرحوم سید نورالدین جزایری، در خصائص الزینبیه، ویژگی موثقه بودن زینب را طرح میکند و مینویسد: «از جمله القاب آن محترمه "موثقه"(مورد اعتماد) است، که آن مکرمه مورد وثوق خلاق عالم و حضرت سیدالشهدا، و حضرت سجاد (علیهماالسلام) بودهاند و لذا حافظ ودایع الهیه و اسرار محمدیه بوده، بلکه محل وثوق کلیه مردم بوده و لذا حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) هر وقت بیان اخبار و احادیث میفرمود و میخواست که در اذهان مردم جای گیرد و از او بپذیرند، به عمهاش اسناد میداد و از آن مخدره نقل میفرمود و کذالک ابن عباس با این که مقبول القول بود، مع ذالک میگفت: «حدثتنا عقلیتنا.»
آیة الله خویی مینویسد: از مادرش سلام الله علیها روایت میکند. و جابر فقیه(1) و عباد عامری از او روایت میکنند. این همه نشان از اوج مقام روایی حضرت زینب (علیهاالسلام) دارد که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
باید توجه داشت که ارزش روایات نقل شده از حضرت زینب (علیهاالسلام) فراتر از روایاتی است که راویان دیگر نقل کردهاند، زیرا این بانوی بزرگ خود عالمهای غیر معلمه بود و روایاتی را که نقل میکرد، بی هیچ شبههای، معتبر و مستنداند. حتی روایتهایی که در سنین کودکی از او نقل شدهاند. این بانوی بزرگوار که پنج سال قبل از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به دنیا آمد، از مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، پدرش علی (علیهالسلام)،اسمأ بنت عمیس، و ام ایمن روایت نقل میکرد. شمار راویان از وی بسیارند که میتوان به: علی بن حسین (علیهالسلام)، ابن عباس، محمد بن عمر، عطأ بن سائب، فاطمه بنت الحسین، محمد بن جابر، عباد عامری و ... اشاره کرد.
حال به بیان برخی از روایات نقل شده از حضرت زینب علیهاالسلام میپردازیم.
ابوبکر با این سند: محمد بن زکریا، جعفر بن محمد بن عماره کندی، پدرش، حسین بن صالح، دو مرد از بنیهاشم، از حضرت زینب (علیهاالسلام) دختر علی (علیهالسلام) روایت کرد که زینب علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام: ... و نحنُ وسیلتهُ فی خلقهِ و نحنُ خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه انبیائه...»؛ «ما وسیله ارتباط خدا با مخلوقهای او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکیها، ما راهنماهای روشن خداییم و وارث پیامبران او هستیم.»
ابیحجاف (از محمد بن عمر بن حسن)، از زینب، به نقل از فاطمه علیهاالسلام و اشجع، بلید بن سلیمان (از ابیحجاج، محمد بن عمرو هاشمی) از زینب دختر علی (علیهالسلام) نقل کرد که فاطمه علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام: ان رسول الله قال لعلی اما انک یابن ابیطالب و شیعتک فیالجنه»، «و سَیجیء اقوام ینتحلون حبکَ ثم یمرقونَ مِنَ الاسلامِ کما یمرق السهم مِن الرمیه»؛ رسول خدا به علی (علیهالسلام) فرمود: «ای پسر ابوطالب! همانا تو و رهروان تو در بهشتاند و به زودی قومی میآیند که از دوستی تو سخن میگویند. آنگاه از اسلام فرار میکنند، مانند پرت شدن تیر از کمان.»
روایتی مشهور به «فاطمیات» در باب دوست داشتن آل محمد که با این اسناد نقل شده است: «... عن فاطمه بنت السجاد علی بن الحسین زین العابدین (علیهالسلام) عن فاطمه بنت ابی عبدالله الحسین (علیهالسلام) عن زینب بنت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عن فاطمه بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) قالت: الا مَن ماتَ عَلی حُب آل محمد ماتَ شهیداً»؛ «آگاه باشید هر کسی که بر دوستی آل محمد بمیرد، شهید است.»
یکی دیگر از احادیثی که حضرت زینب علیهاالسلام نقل کرد، خطبه طولانی حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد مدینه است. حدیثی که در متن آن دهها حدیث درخشنده وجود دارد و بسیاری از احادیثی که از حضرت فاطمه علیهاالسلام نقل میشود، مربوط به همین حدیث طولانی است. ما برای اختصار تنها به ترجمه بخشی از آن بسنده میکنیم. علاقهمندان را به مطالعه منابع آن ارجاع میدهیم.
«در این روز حضرت زهرا علیهاالسلام چادر به سر کرد و با همراهی جمعی از بانوان وارد مسجد شد. ابوبکر و عدهای از مهاجران و انصار حاضر بودند. به احترام آن بانو پرده سفیدی آویختند. قبل از آغاز سخن، نالهی جانسوزی کرد که بسیاری از حاضران گریستند و پس از آن که مردم آرام گرفتند، فاطمه علیهاالسلام فرمود:
«ستایش خدای را بر نعمتهایی که ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی بخشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش آن از توان بیرون و درک نهایتش، نه در حد اندیشه ناموزون. سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود و به خاطر در خواست پیاپی، بر عطای خود افزود.
گواهی میدهم خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. نشان این گواهی، درستی و بیآلایشی است و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش. خدایی که چشمها او را نمیتوانند ببینند و گمانها چگونگی او را نمیدانند.
همه چیز را از هیچ پدید آورد و بی نمونهای افشا کرد، نه به آفرینش آنها نیازی داشت و نه از آن خلقت، سودی برداشت. جز آن که خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بندهوار بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد و نافرمانان را به کیفر بیم داد، تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت بکشاند.
گواهی میدهم که پدرم، محمد، بنده و فرستاده اوست. پیش از آن که او را بیافریند، برگزید و پیش از پیغمبری تشریف انتخاب بخشید و به نامی نامید که سزاوارش بود و این هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند و در پس پردهی بیم نگران و در پهنهی بیابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان کار همه کارها را دانا بود و بر دگرگونیهای روزگار محیط، بینا و به سرنوشت هر چیز، آشنا.
محمد(صلیاللهعلیهوآله) را برانگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را که مقدر ساخته بود، به انجام رساند. پیغمبر که درود خدا بر او باد.
دید هر فرقهای دینی گزیده و هر گروه در روشنایی شعلهای خزیده و هر دستهای به بتی نماز برده و همگان یاد خدایی را که میشناسند، از خاطر ستردهاند.
پس خدای بزرگ تاریکیها را به نور محمد (صلیاللهعلیهوآله) روشن ساخت و دلها را از تیرگی کفر بپرداخت و پردههایی را که بر دیدهها افتاده بود، به یک سو انداخت. سپس به اهل مجلس نگریست و چنین فرمود:
شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام و حاملان دین و احکام و امانتداران حق و رسانندگان آن به خلق هستید. حقی را از خدا عهدهدارید و عهدی را که با او بستهاید، پذیرفتار.
ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تاویل کتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجتهای آن آشکار و آنچه در باره ماست، پدیدار و برهان آن روشن و از تاریکی گمان به کنار و آوای آن در گوش، مایه آرام و قرار و پیرویش راهگشای روضه رحمت پروردگار و شنونده آن در دو جهان رستگار است. دلیلهای روشن الهی را در پرتو آیتهای آن میتوان دید و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرامهای خدا را بیان دارنده است و حلالهای او را رخصت دهنده و مستحبات را نماینده. و شریعت را راهگشاینده و این همه را با رساترین تعبیر، گوینده و با روشنترین بیان رساننده.
سپس ایمان را واجب فرمود و به آن زنگ شرک را از دلهای شما زدود و با نماز، خودپرستی را از شما دور نمود. روزه را نشاندهنده دوستی خالص ساخت و زکات را مایه افزایش روزی بیدریغ و حج را آزماینده درجه دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و پیروی ما را مایه وفاق و امامت ما را مانع افتراق و دوستی ما را عزت مسلمانی و باز داشتن نفس را موجب نجات و قصاص را سبب بقا زندگانی، وفای به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشی و کاهش قرار داد.
فرمود میخواری نکنند تا تن و جان از پلیدی پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند تا خویش را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص، طریق یکتاپرستی جویند. پس چنان که باید، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان نمیرید. آنچه فرموده است به جا آرید و خود را از آنچه نهی کرده، باز دارید که تنها دانایان از خدا میترسند.
مردم! چنان که در آغاز سخن گفتم، من فاطمهام و پدرم محمد (صلیاللهعلیهوآله) است. همانا پیغمبری از میان شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود و به گرویدن شما امیدوار و بر مومنان مهربان و غمخوار بود. اگر او را بشناسید میبینید او پدر من است؛ نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من است؛ نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست و شوکت بتپرستان را در هم شکست تا جمع کافران را از هم گسست. صبح ایمان دمید و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در مقال شد و شیاطین سخنور، لال.
در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکی(گودی و گودال، شیار و جای پست و گود) از آتش بودید خوار و در دیده همگان بیمقدار. لقمه هر خورنده و شکار هر درنده و لگدکوب هر رونده بودید. نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار، خوردنیتان پوست جانور و مردار بود. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار تا آن که خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت برافراشت.
پس از آن همه رنجها که دید و خستگی که تحمل کرد، رزمآوران ماجراجو و سرکشان درندهخو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت فروش، از هر سو به وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند. هرگاه آتش کینه افروختند، آن را خاموش ساخت و گاهی که گمراهی سر برداشت، یا مشرکی دهان به بیهودگی گشاد، برادرش، علی را در کام آنان انداخت. علی باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و کار آنان را با دم شمشیر یکسره کرد. او این رنج را برای خدا میکشید و برای تحقق اوامر خدا تلاش میکرد و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را میدید و سروری اولیای خدا را میخرید. همواره دامن به کمر زده نصحیت کننده، تلاش و کوشش کننده بود.
اما شما در آن روزها در زندگی راحت، آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید. وقتی خدای تعالی همسایگی پیغمبران را برای رسول خویش گزید، دورویی آشکار شد و کالای دین بیخریدار. و گمراهی دعویدار و هر گمنامی سالار و هر یاوهگویی در کوی و برزن و در پی گرمی بازار. شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت کرد و دید چه زود سخنش را شنیدند و سبک در پی او دویدند و در دام فریبش خزیدند و به آواز او رقصیدند... .»
پینوشت:
1- جزء سوم باب معرفة الکبائر، حدیث 1754.
منبع:
ماهنامه کوثر، ش 32 ، محمد میانجی .
اینک زینب به سالهای تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده است. او میداند که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است.
ولی زینب با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست، رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمیکند. او میداند که باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او میداند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری، و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.
از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید میکند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان مییابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل میگردد.
.....................................................................................................................................
همسر زینب
عبدالله از فرزندان جعفر است و جعفر، فرزند ابوطالب و برادر علی و از جانبازان جبهه موته و شهیدان بزرگ اسلام است. شخصیت جعفر بن ابیطالب را که معروف به جعفر طیار است، میتوان از اظهار علافه و سخنان پیامبر اکرم درباره او دریافت. هنگام فتح خیبر، زمانی که جعفر از حبشه مراجعت کرد پیابمر او را آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: نمیدانم به خاطر کدام یک خوشحالتر باشم، به خاطر ورود جعفر یا فتح خیبر؟ و رسول خدا او را در جوار مسجد منزل دادند.
زمانی که جعفر در جبهه موته جنگید و دو دستش قطع شد و حاضر نشد پرچم را بر زمین بیفکند، پیامبر خدا فرمودند: خداوند به جای دو دست دو بال به جعفر عنایت کرد که در بهشت با آنها پرواز کند و از همین روست که او به جعفر طیار معروف شد.
عبدالله در حبشه متولد شد و این ولادت زمانی رخ داد، که جعفر به همراه همسرش و عدهای دیگر از مسلمانان بر اثر فشار دشمنان اسلام و به پیشنهاد پیامبر اکرم(ص) به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله بعد از شهادت پدرش جعفر مورد محبت و علاقه پیامبر اکرم بود.
در تاریخ آمده است: هنگامی که جعفر پدر عبدالله به شهادت رسید، پیامبر فرمود: فرزندان جعفر را نزد من بیاورید. حضرت آنان را در آغوش عطوفت خود گرفت، بوسید و چشمهایش پر از اشک شد. و این گونه از عبدالله که کودکی بیش نبود تفقد و دلجویی فرمود.
بعد از پیامبر اکرم تاریخ شاهد رشادتها و فداکاریهای عبدالله در کنار امیرالمؤمنین(ع) بوده و او در جنگ صفین از شجاعان صحنه نبرد به شمار رفته است و جود و سخاوت او نیز در آن زمان زبانزد بوده است.
.....................................................................................................................................
بعد از مادر
دیگر شمع وجود مادر روشنی بخش خانه علی نیست. لزوم نگهداری از فرزندان فاطمه ایجاب میکرد که شخصی عهده دار این مهم شود. فاطمه این امر مهم را در آخرین روزهای زندگیش پیش بینی کرده بود و مادری مهربان برای فرزندانش و همسری برای علی در نظر گرفته و ازدواج با او را به علی توصیه نموده بود. این افتخار نصیب بانوی بزرگواری به نام «امامه» شد که به فرموده فاطمه برای فرزندانش همانند خود او بود.
زینب بعد از مادر در سایه تربیتهای پرمهر پدری چون علی و در کنار برادرانی چون حسن و حسین رشد مییابد و از همان دوران کودکی مشکلات فراوان و فشارهای روحی بیشماری را تجربه کرده و در برابر آنها مقاومت میکند و بدین گونه دوران کودکی را پشت سر میگذارد.
هر چند زینب کوچکتر از حسن و حسین است، ولی از آنجا که دختر فاطمه و دست پرورده اوست و عطر مهر مادری چون فاطمه از او تراوش میکند، علاقه و پیوند روحی و عاطفیای که میان او دو برادرش وجود دارد، وصف ناشدنی است. و این ارتباط روحی تا پایان عمر استمرار مییابد و زینب لحظهای نمیتواند دوری و اندوه این جگرگوشگان فاطمه را تاب بیاورد و چنانکه خواهیم دید تا آخرین لحظات، چون مادری مهربان به آنان عشق می ورزد و هر و محبت نثارشان میکند و چیزی نمیتواند مانع این پیوند و بستگی گردد.
.....................................................................................................................................
پدر زینت
زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد ، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاریهایش، زیبا،درخشان و جاودانی است.
مراسم نامگذاری این درّ ولایت را در تاریخ این گونه میخوانیم:
.....................................................................................................................................
نامی آسمانی
هنگام ولایت زینب کبری، چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علی درخواست کرد که نامی برای فرزندشان انتخاب کند. علی علیه السلام در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمیگیرم، صبر میکنیم تا پیامبر از سفر برگردد. چون پیامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علی علیه السلام شنید فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولی خداوند در باره آنان تصمیم میگیرد.
بعد از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام میرساند و میفرماید: نام این دختر را زینب بگذارید که این نام را در لوح محفوظ نوشتهام. آن گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و فرمود: توصیه میکنم که همه این دختر را احترام کنند، که او مانند خدیجه کبری است.
یعنی همان گونه که فداکاری های خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمربخش بود، ایثار، صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است.
.....................................................................................................................................
با پیامبر خدا
بنابر اینکه ولادت زینب علیها السلام در سال ششم هجری باشد و تاریخ وفات پیامبر اکرم در سال یازدهم؛ زینب بیش از پنج سال با پیامبر نبوده است و این مدت زمان، کافی است که او از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آید. بر این مبنا کسانی که شرح حال اصحاب پیامبر اسلام را نوشته اند، نام زینب را زینتبخش کتاب خود ساختهاند.
.....................................................................................................................................
در دامان عطوفت
این پنج سال فرصتی بود که زینب علیها السلام از تابش نور وجود پیامبر بهره گیرد و پیامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش کند و از جرعههای معرفت سیراب سازد و حدیث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا که پیامبر بر مصیبت ها و ناگواری های مسیر زندگی زینب به خوبی واقب بود و می دانست که تاب تحمل این زنجها و حوادث ناگوار را تنها روحی بلند و قلبی چون کوه و دلی سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گویا مصیبت و سختی، با سرنوشت زینب عجین گشته و خداوند صبر و پایداری را در او جلوهگر ساخته است تا اسوه و الگویی برای همه پویندگان راه خدا باشد.
.....................................................................................................................................
رؤیایی دردناک
زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رؤیا می نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو میکند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر میکند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رؤیا را در تاریخ چنین میخوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم؛ تا اینکه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».
پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:
«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا میرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک میگردد».
.....................................................................................................................................
اولین واقعه
چندی نگذشت که گوشه ای از خواب زینب به وقوع پیوست و سایه پرمهر و عطوفت پیامبر اکرم از سر زینب کبری و مسلمین رخت بربست و او اولین پناهش را از دست داد و این نخستین مصیبتی بود که در کودکی روح لطیف او را آزرده ساخت. و این تازه آغاز راه بود و او همچنان در انتظار حوادث تلخ و دردناکی است که در پیش رو دارد.
ولی این راست قامت همیشه تاریخ بشریت هرگز سر ذلت در برابر مصیبت ها و سختیهای زندگی و تاریخ خم نخواهد کرد او با استواری زیبندهای رسالت خویش را که حفظ جاودانگی اسلام است در میان طوفان حوادث به انجام خواهد رساند.
نقل شده است که حضرت زهرا علیهاالسلام از زمانی که حامل حضرت زینب علیهاالسلام شد روز به روز مهموم و مغموم بود تا زمانی که آن مخدّره متولد شد.
از دیگر امتیازاتی که حضرت زینب علیهاالسلام در آن خصوصیّت با برادرش حضرت سیّدالشّهدا علیهالسلام شریک بوده؛ گریه کردن پیغمبر بر او وقت گرفتن قنداقه مبارکهاش بوده است.
این خصوصیت در همه اولاد حضرت فاطمه علیهاالسلام یکسان بوده، چرا که بر اساس تحقیقات؛ حضرت فاطمه علیهاالسلام پنج اولاد داشتند؛ حسنین علیهماالسلام و حضرت زینب و امّ کلثوم و محسن و ایشان به هر یک از اولاد خود که باردار میشدند؛ ایشان را از مصائب وارده به آن فرزند خبر میدادند که علقه و محبّت را فراموش مینمود!
از دیگر امتیازاتی که حضرت زینب علیهاالسلام در آن خصوصیّت با برادرش حضرت سیّدالشّهدا علیهالسلام شریک بوده؛ گریه کردن پیغمبر بر او وقت گرفتن قنداقه مبارکهاش بوده است، چنان چه نقل شده:
"چون زینب کبری علیهاالسلام دختر گرامی حضرت علی علیه السلام پای به دایره وجود و پهنهی نمود بنهاد به حضرت رسول اکرم خبر دادند. آن بزرگوار با وقار به منزل حضرت فاطمه علیهاالسلام تشریف آورده و فرمود دخترم، دخترت را که تازه متولد شده برای من بیاور. آن مخدره معظمه، قنداقه زینب را به محضر مبارک آورد. پیامبر اکرم کودک را مقابل صورت گرفت و با صدای بلند بگریست، چندان که اشک بر محاسن شریفش روان گشت. فاطمه علیهاالسلام عرض کرد ای پدر گرامی این گریه از چیست؟ حضرت فرمودند: دخترم! ای فاطمه بدان که بعد از تو و من این دختر دچار بلاهای بسیار میشود و مصیبتهای گوناگون و بلاهای رنگارنگ به روی او چنگ در افکند. راوی میگوید: در این حال فاطمه علیهاالسلام سخت بگریست و از آن پس عرض کرد ای پدر ثواب آن کس که بر او و بر مصایب او بگرید چیست؟ رسول خدا فرمودند: ای پاره تن من و روشنی چشمانم هر کس که بر زینب و بر مصائب او بگرید ثواب گریستن او مانند اجر و ثواب کسی است که بر دو برادر او حسن و حسین گریه کند. و پس از آن نام او را زینب نهاد.
امتیاز دیگر حضرت در خبر دادن حضرت جبرئیل به مصائب آن مخدّره به پیغمبر اکرم است که در این مسئله با برادرش حضرت خامس آل عبا علیهالسلام مشترک است.
منبع:
کتاب خصائص زینبیه، مرحوم سید نورالدین جزائری با دخل و تصرف
اگر انسان وارسته شد مىتواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد.
اگر مرد باشد ، الگوى مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان.
این مطلب را قرآن کریم به صورت صریح روشن کرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذکر مىکند. زن، چه بد و چه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است.
قرآن کریم مىفرماید: آن که خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلکه زن نمونه است، چه این که زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلکه نمونه انسانهاى بد است.
در این مقاله به بررسی ویژگی های " زن فرعون " به عنوان یکی از نمونه های خوب و شایسته از زنان و مردان می پردازیم و در مقاله ی بعد به بررسی فضائل دیگر اسوه های خوب و بد ، که در قرآن ذکر شده است ، خواهیم پرداخت .
قرآن کریم دو نمونه خوب از زنان را به عنوان الگو ذکر مىکند، زنان با فضیلتى که خداوند آنها را نمونه ی مردم مؤمن مىشمارد و درباره ی آنها چنین مىفرماید:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ و َنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.(تحریم/ 11)
براى کسانى که ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت براى من خانهاى بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.
ذات اقدس اله در این آیه نیز نمىفرماید:
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/11)
بلکه مىفرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است.
یک چنین زنى ، در خانهاى زندگى مىکرد که صاحب آن خانه ادعاى:
أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى.(نازعات/ 24)
پروردگار بزرگتر شما منم ،
داشت و شعار:
مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی .(قصص/ 38)
براى شما خدایى غیر از خودم نمىشناسم ، در سر مىپروراند و ادعاى انحصار مىنمود. ذات اقدس اله در قرآن کریم به صورت حصر مىفرماید:
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى.(اعلی/ 1)
تسبیح کن نام پروردگار والاى خود را.
کلمه اعلى مفهومى است که حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان اعلى نمىتوانند یافتشوند، فرعون نیز با گفتن این کلمه داعیه انحصار داشت و این اعلى بودن را ادعا مىکرد. او همانطورى که ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمىگفت. او می گفت: نه تنها من خدایم، بلکه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله» شعار «لا اله الا انا» را سر مىداد و در چنین خانهاى بانویى نشات گرفت که نمونه ی مردم متدین است.
علت این که این بانو نمونه مردم خوب است به خاطر آن است که در نیایشش به ذات اقدس اله عرض مىکند: رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ . (تحریم/ 11)
این زن در کنار خدا، بهشت را مىطلبد. دیگران بهشت را مىطلبند، و در دعاهایشان از خداوند:
جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ. (بقره/ 25)
بهشتهایى که از زیر آنها نهرها جارى است. درخواست مىکنند، اما این بانو اول خدا را مى خواهد و بعد در کنار خدا، خانه طلب مىکند. نمىگوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة» و نمىگوید «رب ابن لی بیتا عندک فی الجنة» بلکه مىگوید: رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة، اول عند الله را ذکر مىکند بعد سخن از بهشت را به میان مىآورد. یعنى اگر سخن از:
«الجار ثم الدار».
اول همسایه بعد منزل خود.
است، این بانو هم مىگوید: «الله ثم الجنة» البته جنتى که عند الله باشد، با جنتى که تجری من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.
بنابراین بانویى که تا به این حد عالى مىفهمد و در خواستههایش تبرى و تولى داشته و مسائل اجتماعى و فردى را از ذات اقدس اله مسالت مىکند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه ی زنان است؟ یا به تعبیر قرآن کریم نمونه ی مردم جامعه است؟
در مقاله ی بعد به بررسی شخصیت حضرت مریم (س) در قرآن خواهیم پرداخت .
منبع : برگرفته از کتاب "زن در آینه جلال و جمال" - نویسنده: آیة الله جوادى آملى – با تلخیص و ساده نویسی
همسر ابراهیم خلیل(ع)
در داستان ابراهیم خلیل سلام الله علیه، همانگونه که خلیل الله با فرشتهها سخن مىگوید، و بشارت ملائکه را دریافت مىدارد همسر او نیز با فرشتهها سخن گفته و بشارت ملائکه را دریافت مىکند.
خداوند در زمان کهولت و پیرى خلیل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. که این بشارت الهى، به همان شکلى که توسط ملائکه به آن حضرت ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نیز اعلام گردید. هنگامى که ملائکه به حضرت ابراهیم(ع) گفتند:
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ؛ پس ما او را به پسرى بردبار مژده دادیم . (صافات/ 101)
ابراهیم سلام الله علیه فرمود:
قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ. (حجر/ 54)
گفت: آیا به من نوید مىدهید در حالى که مرا پیرى فرارسیده است؟ حضرت این سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلکه به عنوان «استعجاب» گفت. معناى استعجاب آن است که انسان به لحاظ شگفتانگیز بودن واقعهاى با دید تعجب بدان مىنگرد.
در این جا ابراهیم خلیل(ع) عرض کرد: خدایا من نه تنها پیر شدهام بلکه، پیرى به سراغ من آمده است. یعنى یک وقت انسان پیر مىشود و دوران شیوخیت را مىگذراند و مىگوید «قد بلغت من الکبر» یعنى من، به پیرى رسیدم. ولى زمانى از پیرى نیز مىگذرد و به دوران فرتوتى پاى مىنهد که در این حال مىگوید «قد بلغنی الکبر» یعنى پیرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مىدهید؟ فرشتهها گفتند:
قَالُواْ بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ .(حجر/ 55)
یعنى این تبشیر ما با حق همراه است و گزاف نیست، چون فرشتگان در صحبت حق سخن مىگویند و در لباس حق حرف مىزنند. لذا حرف «باء» در «بالحق» خواه به معناى صاحبت باشد و خواه به معناى ملابست، مفهومش این است که گفتار ما در لباس حق، یا در صحبت حقیقت است و ما گزاف نخواهیم گفت و تو اى خلیل الله ناامید مباش.
آنگاه ابراهیم خلیل(ع) فرمود:
قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ . (حجر/ 56)
حضرت در کمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت و نبوت سازگار نیست، بلکه با هدایت و رهبرى نیز سازش ندارد. بنابراین نه تنها هیچ پیامبرى ناامید نخواهد بود، بلکه هیچ مؤمنی نیز ناامید نمىشود.
این خلاصه کلام بود در مورد بشارت فرشتهها به خلیل حق...، معادل همین برخورد با همسران حضرت نیز مطرح شده است، قرآن کریم مىفرماید:
وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَ مِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ . (هود/ 71)
یعنى هنگامى که فرشتهها با خلیل حق سخن مىگفتند همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود و ضحکى داشت. براى «ضحک» در تفاسیر دو بیان آمده است، یا به معناى سرور و خوشحالى و یا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده دادیم او را به اسحاق و از پس اسحاق، یعقوب را. یعنى علاوه بر فرزند - اسحاق، بشارت نوه یعقوب هم، به تو مىدهیم.
سپس همسر خلیل الرحمان عرض کرد:
قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَ أَنَاْ عَجُوزٌ وَ هَـذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَـذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ. (هود/ 72- 73)
یعنى آیا من مادر مىشوم در حالى که خودم فرتوت و سالمند و کهنسالم، و همسرم نیز پیرمردى فرتوت و کهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آیا از رحمت خدا و امر خدا در تعجب هستى در حالى که رحمت خدا، و برکات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده و شما از این برکات عینى، بىشمار دیدهاید!
عظمت زن در فرهنگ وحى از این ارزیابى روشن مى شود که در فرهنگ وحى از زن به عظمت یاد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلکه در انجیل، تورات و صحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تکلم نمودن و بشارت آنها را دریافت کردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، و سخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است که زن نیز همانند مرد در همه این صحنهها سهیم بوده و اگر پدر پیامبرى، با ملائکه سخن مىگوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد.
لذا وقتى در قرآن کریم از زنان یاد مىکند، مادر مریم و یا خود مریم را جزو آل عمران شمرده و در زمرهی اصفیا قرار مىدهد. به عبارت دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیا و اولیاى خاص جزو اصفیاى الهیاند. خدا در قرآن مىفرماید:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ، ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.
به یقین خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى که بعضى از آنان از بعض دیگرند، و خداوند شنواى دانا است.
که منظور از این عمران آن عمرانى است که پدر مریم است، نه عمرانى که پدر موسى است چون عمرانى که پدر موسى است اصلا نامش در قرآن کریم نیامده. بعد خداوند مىفرماید:
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا ... .(آل عمران/ 35)
چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده باشد.
خداوند این دو بانو را به عنوان صفوه مردم عالم، معرفى نموده است.
در نهج البلاغه نیز مىخوانیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها مىفرماید:
«قل یا رسول الله عن صفیتک صبری.»
امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب مىکند: یا رسول الله، این صفیه تو یعنى این بانویى که صفوه تو، مصطفا و برگزیده توست رحلت کرده و صبر در فقدانش براى من دشوار است.
حضرت از او به عنوان صفیه یاد مىکند یعنى صفوة الله است، مریم هم صفوة الله است، مادر مریم اهل عمران بود، یعنى عمران که پدر مریم است سر سلسله این خانواده به شمار مىرود، و وابستگان این خانواده را آل عمران مىگویند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقاند.
در مقالهی بعد به بررسی دو نمونه ناشایست از زنان که در قرآن به آنها اشاره شده خواهیم پرداخت .
منبع : برگرفته از کتاب "زن در آینه جلال و جمال"
نویسنده: آیة الله جوادى آملى – با تلخیص و ساده نویسی