مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 81
کل بازدید : 781153
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
خطبه خداوند متعال

این خطبه بر لوح محفوظ نقش بست و جبرئیل بر رسول خدا (ص) قرائت کرد: الحمدردائى و العظمه کبریائى و الخلق کلهم عبیدى و امائى یا ملائکتى و سکان جنتى بارکوا على على بن ابیطالب حبیب محمد و على فاطمه بنت محمد فانى قد بارکت علیهما و قد زوجت احب النساء الى من احب الرجال الى من النبین المرسلین. (1)
ستایش رداى من و عظمت و بزرگى مخصوص من و تمام خلق بده من و کنیز مند اى فرشتگانم و اى ساکنان بهشت من، بر دوستدار محمد یعنى على بن ابیطالب تبریک بگویید و بر فاطمه دختر محمد مبارکباد بگویید زیرا من بر آن دو برکت دادم و محبوبترین زنان را به محبوبترین مردان از انبیاء و رسولان تزویج نمودم.
در همان سند آمده که یکى از فرشتگان بنام راحیل عرض کرد بارالها برکت آنها در چیست؟ خطاب شد: محبت آنها را بر جمیع خلایق واجب گردانیدم و آنها را حجت خود بر خلق قرار دادم و به عزت و جلال خودم که ذریه آنها را خزانه‏دار خود در زمین ساخته و تمام معادن عالم را به دست آنها سپردم و پس از انبیاء به وجود آنها بر خلق احتجاج مى‏کنم.
در کشف‏الغمه از انس بن مالک روایت مى‏کند که گفت: من در حضور حضرت خاتم‏الانبیا (ص) بودم که آثار وحى در جبینش ظاهر گشت و پس از لحظه‏اى فرمود: اى انس مى‏دانى که جبرئیل به من چه پیغام آورده؟ گفتم: نه یا رسول‏اللَّه فرمود: جبرئیل به من از جانب خدا پیغام آورد که خدا فرمان داده تا فاطمه را به على تزویج کنم آنگاه به من فرمود: برو ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و انصار را خبر کن تا حاضر شوند من اطاعت کردم چون مجلس به مهاجر و انصار آراسته شد على علیه‏السلام را خواست و فرمود یا على پروردگار مرا امر فرموده که فاطمه را براى تو عقد کنم به چهار مثقال نقره آیا راضى هستى؟ عرض کرد: یا رسول‏اللَّه راضى هستم همه حضار مبارکباد گفتند سپس رسول خدا (ص) به منبر رفت خطبه عقد را ایراد فرمود.

  1 ـ مناقب ابن شهر آشوب ج 2/ 106.

خطبه جبرئیل

وحى فرستاد خدا بسوى جبرئیل امین که بر منبر کرامت بالا رو پس جبرئیل بر آن بالا رفت و راست ایستاد و توقف کرد و خطبه خواند و گفت ستایش مخصوص خدائى است که روحها را آفرید و شکافت عمود صبح را و صورت‏بندى نمود پنج صورتى را از نور (یعنى خمسه طیبه را) و زنده‏کننده است مرده‏ها را و گردآورنده است پراکنده‏ها را و بیرون آورنده است روئیدنیها را و نازل‏کننده است برکتها را ( تا اینکه گفت) آفریننده است مردمان را و ایجادکننده است ابرها را اشتباه نمى‏شود بر او صداها و پنهان نمى‏شود بر او لهجه‏ها او را خواب و فراموشى نمى‏گیرد (تا اینکه گفت) و گواهى مى‏دهیم که نیست خدائى مگر خداى یکتائى که براى او شریک و انبازى نیست و گواهى مى‏دهیم که محمد بنده او و فرستاده او است و گواهى مى‏دهیم که على بن ابیطالب جانشین پیغمبر او است
و گواهى بدهید و شاهد باشید اى گروه فرشتگان نزدیک شدگان و فرشتگان رکوع‏کنندگان و فرشتگان تسبیح‏کنندگان و همه اهل آسمانها و زمینها که من تزویج کردم سیده زنهاى جهانیان را دختر محمد امین فاطمه زهراء را با على بن ابیطالب آقاى اوصیاء بر اینکه براى او باشد به امر پروردگار جهانیان پنج یک همه دنیا زمین آن و آسمان آن و بیابان آن و دریاى آن و کوههاى آن و هموارهاى آن
و وحى فرستاد خدا بسوى ایشان که من تزویج کردم ولى خود و وصى پیغمبر خود على بن ابیطالب را با سیده زنهاى جهانیان فاطمه زهراء سلام‏اللَّه‏علیها

خطبه پیامبر(ص)

الحمدلله المحمود بنعمته المعبود بقدرته، المطاع لسلطانه، المرعوب من عذابه المرغوب الیه فیما عنده النافذ امره فى سمائه و ارضه، الذى خلق الخلق بقدرته و میزهم بحکمته و احکمهم بعزته، و اعزهم بدینه و اکرمهم بنبیه محمد ثم ان الله عز و جل قد جعل المصاهره نسبا لاحقا و امرا مفترضا نسخ بها الاثام و اوشح بها الارحام و الزمها الانام فقال عز و جل و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا فامر الله یجرى قضائه و قضائه یجرى الى قدره و قدره یجرى الى اجله فلکل قضاء قدر، و لکل اجل کتاب یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام‏الکتاب.
ثم ان الله تعالى امرنى ان ازوج فاطمه من على و قد زوجته على اربعماه مثقال فضه، ارضیت یا على؟ فقال على: رضیت عن الله و عن رسوله، فقال (ص) جمع الله شملکما و اسعد جدکما و بارک علیکما و اخرج منکما کثیراً طیباً. (1)
سپاس خداوندى را سزاوار است که بندگان را به نعمت عبودیت مقرب داشت و به قدرت اطاعت مکرم فرمود و به سلطنت و صولت مطیع و منقاد ساخت و به عذاب و نعمت بیمناک فرمود خدایى که امرش در آسمانها و زمین نافذ است، خداوندى که موجودات را به قدرت خود آفرید، و به حکمت خود از هم متمایز و مشخص فرمود و به عزت ایمان رشته شخصیت آنها را مستحکم و به دین و فضیلت گرامى داشت و به نبوت محمد (ص) بر آنها منت نهاد.
آن خدایى که مصاهرت و دامادى را سبب خویشاوندى قرار داد و بدین وسیله افراد و اقوام را به هم ملحق فرموده و الفت داد و امر فرمود این فریضه را همه اطاعت کنند و از سنت‏هاى خداوندى خویش قرار داد و با این دستور، آثار بت‏پرستى را محو و معدوم کرد و ارحام مادران را به ازدواج و دامادى زینت داد و مردم را به این دستور و اجراى آن ملزم کرد.
آنگاه فرمود: خداوند عزوجل آن خالقى است که بشر را از آب خلق فرمود و میانشان سبب و نسب قرار داد و پروردگارت توانا است.
پس فرمان خداست که قضایش را اجرا مى‏کند، و قضاى او است که بر قدرش جارى مى‏گردد و قدرش به سوى اجلى روانه مى‏شود و براى هر اجلى کتابى است با این همه اختیار کل به طور مطلق در دست او است آنچه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند و نزد او است ام‏الکتاب (لوح محفوظ) سپس فرمود: پروردگار عالم مرا امر کرد که تزویج کنم فاطمه را به على، و هم‏اکنون به قصد انشاء و به امر حق، فاطمه را به عقد ازدواج على درآوردم به مهر چهارصد مثقال نقره.
آنگاه رو کرد به على علیه‏السلام و فرمود: یا على آیا راضى هستى؟ على علیه‏السلام از جاى خود برخاست گفت: از خدا راضى و از رسول او خشنودم. پس از آن رسول خدا (ص) در حق آنها دعا کرد و گفت: خداوند مشکلات شما را برطرف نماید. و شما را خوشبخت کرده و سعادتمند گرداند، و بر شما مبارک باد این ازدواج با میمنت، و فرزندان پاک و پاکیزه از شما به عمل آید. آنگاه از منبر بزیر آمد و فرمود: انما انا بشر مثلکم اتزوج فیکم و ازوجکم الا فاطمه فان تزویجها من السماء خطبة. (2)
من یک نفر همانند شما هستم به شما زن مى‏دهم و از شما زن مى‏گیرم جز فاطمه که تزویج او در آسمان انجام گرفته است.

  1 ـ ناسخ‏التواریخ زندگانى حضرت فاطمه (س)، ج 1/ 50 فاطمه الزهرا تالیف عمادزاده/ 276.
2 ـ ناسخ‏التواریخ ج 1/ 50 فاطمة الزهرا/ 277

 


  

این ازدواج مبارک در روز اول ماه ذى‏حجة الحرام سال دوم هجرت در مدینه‏ى طیبه واقع شد. هنگام ازدواج مادرم زهرا علیهاالسلام نه یا ده ساله بود.
اینک بحث ما در سن مبارک زهراى اطهر علیهاالسلام در سال ازدواج است. لذا اقوال مؤید سن حضرت در سال ازدواج بر نه سالگى و حداکثر ده سالگى را از منابع شیعه و عامه با نشانى دقیق ذکر مى‏کنیم:
1. روضه‏ى کافى: ص 340، سعید بن مسیب مى‏گوید: به على بن الحسین علیه‏السلام عرض کردم: در چه زمان رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را به على علیه‏السلام تزویج کرد؟ فرمود: یک سال بعد از هجرت در مدینه، و آن روز فاطمه علیهاالسلام نه ساله بود.
2. حدیقة الشیعة، محقق اردبیلى: ص 174، مى‏گوید: اصح اقوال آنست که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج ده ساله بوده، چون هشت سال با پدر بزرگوارش در مکه بود، و در سال دوم هجرت تزویج واقع شد.
3. بحارالانوار: ج 19 ص 116 از روضه کافى.
4. بحارالانوار: ج 43 ص 6 از مناقب نقل کرده که جابر مى‏گوید: وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به مدینه آمد دو سال بعد در اول ذى‏حجة الحرام فاطمه علیهاالسلام را به على علیه‏السلام تزویج کرد، و روز ششم ذى‏حجة نیز روایت شده، در روز سه‏شنبه ششم ذى‏حجة بعد از جنگ بدر عروسى فاطمه علیهاالسلام بود.
5. مناقب ابن شهرآشوب که بحار از آن نقل کرده همانگونه که گذشت.
6. حلیةالابرار، بحرانى: ج 1 ص 96 حدیث کافى را نقل کرده و در وقت ازدواج حضرت را نه ساله ذکر کرده است.
7. نزل الابرار، بدخشانى 1126 ه: در ص 132 مى‏گوید: پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را در سال دوم هجرت در ماه رجب یا رمضان به على علیه‏السلام تزویج کرد و در آن روز فاطمه علیهاالسلام نه سال داشت.
8. الدمعة الساکبة، بهبهانى 1285 ه: ج 1 ص 235 از کافى نقل کرده: فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود. بعد به مدینه هجرت کرد، و یک سال پس از ورود به مدینه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را به على علیه‏السلام تزویج کرد، و هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دنیا رفت او هیجده سال داشت، و بعد از پدرش هفتاد و دو روز زنده بود.
9. الدمعة الساکبة در همان صفحه از کشف‏الغمه نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود و بعد به مدینه مهاجرت کرد، و ده سال با پدرش در مدینه بود و عمرش در وفات پدر هیجده سال بود، و بعد از وفات پدر هفتاد و پنج روز با امیرالمؤمنین علیه‏السلام زندگى کرد.
10. ریاحین‏الشریعة: ص 77 مى‏گوید: بنابراین ولادت فاطمه علیهاالسلام در روز جمعه بیستم جمادى الاخرة ششهزار و دویست و هشت سال بعد از هبوط آدم صفى بود، و نزول رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در مدینه روز شنبه دوازدهم شهر ربیع‏الاول سال ششهزار و دویست و شانزده هبوط بوده، و از روز ورود فاطمه علیهاالسلام به مدینه تا اول شهر رجب سال دوم هجرت- که ماه تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیه‏السلام بود- یک سال و ده روز قمرى بود چون سالهاى شمسى را به سال قمرى نقل کنیم، عمر فاطمه در وقت زفاف نه سال و سه ماه قمرى خواهد بود.
11. ریاحین‏الشریعة: ص 77 قول حق این است که ماه ربیع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمودند، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار دادند، و بعد از یک سال که ربیع‏الثانى دیگر سال هجرت مى‏شود رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفته و فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام در این ربیع‏الثانى از سن مبارکش نه سال گذشته به حد بلوغ رسیده بود.
12. ریاحین‏الشریعة: ص 79 مى‏گوید: چون از سن مبارک بتول عذرا علیهاالسلام نه سال گذاشت و در حجره ام‏سلمه به کمال رشد (جسمى) رسید، از اطراف و اکناف از اهل مدینه و عظماى قبائل رؤساى عشائر به ین قصد و خیال باطل به هیجان آمدند و حرکت کردند.... الخ.
13. منتخب التواریخ: ص 92 مى‏گوید: گفته شد ولادت حضرت در جمادى الاخره پنج سال بعد از بعثت، و ظاهراً در آخر سال چهارم بوده، که از روز بعثت تا روز ولادت مخدره چهار سال و دو ماه و بیست و سه روز گذشته است، پس سن مخدره در وقت هجرت هفت سال و هشت ماه و ده روز بوده. پس در حین زفاف مخدره بر مختار ما نه سال و هفت ماه و یک روز مى‏شود.
14. منتخب التواریخ: ص 92 از کافى و دروس نقل مى‏کند: ولادت حضرت در سال پنجم بعثت، و ولادت حضرت مجتبى علیه‏السلام در نیمه‏ى رمضان سال دوم بوده است. بنابراین وقت زفاف، حضرت هشت سال و هفت ماه داشته‏اند.
صاحب منتخب التواریخ بعد از نقل این قول مى‏گوید: «و این بعید است» و شاید استبعاد به خاطر این است که در هشت سال و هفت ماه هنوز به سن بلوغ نرسیده، ولى بنا به قول اول استبعاد ندارد زیرا به سن بلوغ رسیده؛ اگر چه در قول دوم مى‏توان رفع استبعاد کرد زیرا قبل از بلوغ عقد ازدواج جارى مى‏شود و عروسى متعارف نمى‏شود، و آن نیز با فاصله بین عقد و عروسى و زفاف حل مى‏شود.
15. ناسخ‏التواریخ جلد حضرت فاطمه علیهاالسلام: ج 1 ص 35 همان قول اول ریاحین‏الشریعة: ص 77 است که ظاهراً به خاطر تقدم ناسخ، ریاحین از ناسخ نقل کرده است.
16. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 30 مى‏گوید: تولد فاطمه علیهاالسلام در مکه، در ساعات آخر شب جمعه، پنج سال بعد از بعثت بوده و هشت سال با پدرش در مکه بود، و بعد به مدینه هجرت کرد و در آنجا دو سال با پدرش بود و بعد از پدرش اندک مدتى با على علیه‏السلام بود، و ازدواج او با على علیه‏السلام دو سال پس از ورود به مدینه بود.
17. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 35 مى‏گوید: ازدواج زهرا علیهاالسلام در ماه رمضان، و زفافش در ذى‏حجه سال دوم هجرت است.
18- خصائص فاطمیه، کجورى: ص 352، مى‏گوید: چون سن مبارک حضرت از نه سال گذشت، و در حجره‏ى ام‏سلمه به کمال رشد رسید بدین قصد... و این قول به قرینه‏ى اینکه عیناً در الفاظ و معانى با ناسخ یکسان است، از او نقل شده است.
در همان صفحه مى‏گوید: آنچه حقیر حق مى‏داند این است که در ماه ربیع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله هجرت به مدینه کرد، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار داد و بعد از یک سال که ربیع‏الثانى دیگر سال دوم مى‏شود، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفتند، و فاطمه زهرا علیهاالسلام در این ربیع‏الثانى دوم از سن مبارکش نه سال گذشته و به حد بلوغ رسیده بود.
19. خصائص فاطمیه در همین صفحه یک سال بعد از هجرت و دخول به سال دوم را از کلینى نقل مى‏کند و مى‏گوید: حق همین است.
20- حبیب السیر، خواند میر: جلد اول جزء سوم، مى‏گوید: در سال دوم از هجرت میان شاه مردان و سیده‏ى بانوان عقد مناکحت منعقد گشت.
بعد از ص 15 مى‏گوید: و در آن زمان زهرا علیهاالسلام به روایت اهل‏بیت علیهم‏السلام نه ساله بود.
21. مستدرک السفینة: ج 8 ص 244 مى‏گوید: ازدواج فاطمه علیهاالسلام در سال اول هجرت بوده، و آن روز حضرت نه سال داشته است.
22. تذکرة الهداة، میرزا محمد نظام العلماء نائینى: ص 20 در حالات حضرت زهرا علیهاالسلام با نظم مى‏گوید:
قد زوجت من والد الکرام -فى اوّل ذى حجّةالحرام
او سادس منها على ما رویا-زوجها بالمرتضى خیر الورى
والمجلسى بالروایتان-نص و ما صرّح بالرجحان
من بعد عام قد مضى فى الطیبة -من هجرة کانت زواج فاطمة
و هى ابنة التسع من السنینا -حال الزواج هکذا روینا
زفافها الى امیر العرب -قد کان فى محرم فى الاقرب
قد کان فى احدى و عشرین کما -روى الصدوق لیلة فلیعلما
در این نظم تصریح کرده که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج نه سال داشته است.
23. سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله، هاشم معروف حسنى: ص 326 از جلد دوم اعیان الشیعة نقل مى‏کند: عمر زهرا علیهاالسلام بین نه و ده و یازده سال بوده است.
24. اعیان‏الشیعة: جزء دوم، طبق سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله همانطور که نقل شد.
25. کشف‏الغمة: جزء دوم همانگونه که از الدمعة الساکبة گذشت.
26. ناسخ‏التواریخ، جلد حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله: ج 1 ص 95 مى‏گوید: تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیه‏السلام در سال دوم هجرت بود. و سال میلاد فاطمه علیهاالسلام در بیستم جمادى الاخره سال ششهزار و دویست و هشت هبوط بود، و از آن زمان تا ماه رجب سال دوم هجرت نه سال و ده روز قمرى باشد و زفات آنحضرت نیز در این ماه بود. و او از بعضى مخالفان نقل کرده: که اگر فاطمه علیهاالسلام هنگام زفاف نه ساله بوده، لازم مى‏شود که امام حسن علیه‏السلام را در ده سالگى آورده باشد و این از عادت زنان بعید است؛ جز اینکه بگوئیم: از پیغمبر زادگان- خاصه از آنحضرت- عجب نباشد.

  لم یوجد هامشاَ.


  

در بعضى از روایات دیگر آمده که خدا به رسول خویش فرمود:
انى جعلت نحلتها من على (ع) خمس الدنیا و ثلث الجنة و جعلت لها فى الارض اربعة انهار. الفرات، و نیل مصر، و نهروان، و نهر بلخ، فزوجها، انت یا محمد بخمس ماة درهم، تکون سنة لامتک. (1)
من خمس دنیا و ثلث بهشت را مهر فاطمه قرار دادم که به ازدواج على درآید و در زمین چهار نهر را مخصوص او گردانیدم. نهر فرات، و نیل و نهروان و نهر بلخ را. (نهروان نام شهرى است نزدیک بغداد در اینجا مقصود از نهروان نهر آبى است که نزدیک آن شهر قرار داشت).
و تو اى محمد مهر زهرا را پانصد درهم قرار ده تا سنتى باشد از براى امت تو.
شایان ذکر است که در آن زمان پانصد درهم نقره معادل دو مثقال و نه نخود زر خالص بود.
«احمد بن یوسف دمشقى» در کتاب خویش «اخبارالدول و اثارالاول» در این مورد آورده است که:
دخت ارجمند پیامبر هنگامى که شنید پدر گرانمایه‏اش پس از رضایت او، وى را به ازدواج على علیه‏السلام درآورده و صداق او را بسیار اندک قرار داد، به آن حضرت گفت:
«اى پیامبر خدا! دختران مردم عادى نیز همینگونه ازدواج مى‏کنند و مهریه‏ى آنان از همین درهم‏ها و دینارهاى دنیوى است، پس فرق ما و آنان چیست؟ من از شما تقاضا مى‏کنم که این مهریه دنیوى و مادى را به شوى گرانقدرم على علیه‏السلام بازگردانى و خود از خدا بخواهى که مهریه‏ى مرا شفاعت گناهکاران امت قرار دهد.»
درست پس از این خواسته‏ى فاطمه علیهاالسلام بود که فرشته‏ى وحى فرود آمد و کاغذى از حریر با خود آورد که در آن اینگونه نوشته شده بود:
«خداوند مهریه‏ى فاطمه را شفاعت گناهکاران امت پدرش قرار داد.»
و به همین دلیل هم بانوى بانوان آن سند آسمانى را نگاه داشت تا به هنگامه‏ى مرگ در درون کفن او قرار دهند و فرمود:
«هنگامى که در روز رستاخیز برانگیخته شدم، این سند آسمانى را بدست مى‏گیرم و طبق آن از گناهکاران امت پدرم پیامبر، به اذن خدا و خواست او، شفاعت مى‏نمایم.» این روایت همانگونه که از نظرتان گذشت نمایشگر عظمت و شکوه بانوى بانوان و همت والاى اوست، چرا که او از پدرش مى‏خواهد که این موقعیت رفیع و این مقام پرفراز را براى او بخواهد و دعاى پیامبر نیز مورد پذیرش قرار مى‏گیرد و در برابر خواسته‏ى پیامبر آن سند آسمانى فرود مى‏آید که به خواست خدا در روز رستاخیز حقیقت آن براى همه روشن مى‏شود.
در این مورد «صفورى» در کتاب خویش «نزهةالمجالس» از «نسفى» آورده است که: فاطمه علیهاالسلام از پیامبر گرامى تقاضا کرد که خداوند مهریه‏ى او را شفاعت امت پیامبر در روز رستاخیز قرار دهد و پذیرفته شد و در آن روز است که مهریه‏ى خویش را خواهد خواست.
به هر حال روایات بسیارى از امامان نور بیانگر آن است که خداى جهان‏آفرین در روز رستاخیز جزء مهریه‏ى فاطمه علیهاالسلام شفاعت او را در حق گناهکاران امت پیامبر، قرار داده است.


  

پرسش حضرت مریم(علیهاالسلام) و حضرت فاطمه(علیهاالسلام) از بهترین زنان جهان مى باشند؛ پس چرا نام حضرت مریم(علیهاالسلام) در قرآن آمده؛ ولى نام حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن ذکر نشده است؟ دلیل این امر را شرح دهید.

پاسخ در این باره به چند نکته توجه فرمایید:

 1 .صرف آمدن نام اشخاص در قرآن، نشانه فضیلت آنان نیست؛ زیرا در قرآن کریم، نام افراد ستمکار و مشرک مانند: فرعون، ابولهب و... نیز آمده است.

2. گرچه نام حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن به صراحت نیامده؛ ولى بر اساس روایات، فضیلت ایشان از حضرت مریم(علیهاالسلام) بیشتر است. امام صادق(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «اما مریم بانوى زنان زمان خود بود؛ ولى فاطمه(علیهاالسلام) بانوى همه بانوان جهان از اولین و آخرین است». اصولا یاد کردن فردى بوسیله ذکر اوصاف ارزشمند، مطلوبتر است، از اینکه به نام از آن شخص تعریف شود. [1]

3. نام اهل بیت پیامبر اکرم (صلى الله علیهم إجمعین) از جمله حضرت فاطمه(علیهاالسلام) به جهت مصالحى، به صراحت در قرآن کریم نیامده است. از جمله اینکه به احتمال قریب به یقین، اگر نام اهل بیت و حضرت فاطمه(علیهاالسلام)

در قرآن کریم به صراحت مى‏آمد، نااهلان، قرآن را تحریف کرده و به سبب دشمنى با آن حضرت و همسرش حضرت على(علیه السلام) و حذف نام ایشان از قرآن، در قرآن دست مى بردند؛ ولى اگر با ذکر اوصاف گفته شود، دیگر افراد نااهل دست به تحریف آیات قرآن نزده و حقیقت و شخصیت اهل بیت(علیهم السلام) نیز براى حق جویان روشن مى شود.

افزون بر اینکه در قرآن کریم آیاتى درباره اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده که بسان تصریح به نام آنان و بهتر از تصریح است و کسى که به دنبال حقیقت باشد، از هر دو گفتار (صراحت، عدم صراحت) یک مطالب را مى فهمد. [2]

4. بر اساس روایات اسلامى، برخى آیات و سوره هاى قرآن در شإن حضرت زهرا(علیهاالسلام) نازل شده است؛ از جمله سوره هایى که در شإن ایشان نازل شده، سوره دهر و کوثر است و نیز نزدیک به 30 آیه در شإن ایشان تإویل شده که برخى از آنها عبارتند از:

1. آیه تطهیر: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس إهل البیت و یطهرکم تطهیرا» احزاب/ 33

2. آیه مودت: «قل لا إسئلکم علیه إجرا الا الموده فى القربى» شورى/ 23

3. آیه مباهله: «تعالوا ندع إبنإنا و إبنإکم و نسإنا و نسإکم و إنفسنا و إنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکذبین» آل عمران/ 61

4. «انا إنزلنه فى لیله مبرکه انا کنا منذرین» دخان/ 3

5. «انا إنزلنه فى لیله القدر» قدر/1 (که مراد از «لیله» در این آیه، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) مى باشد.)


  

حضرت صادق علیه‏السلام در این زمینه بیان روشن و واضحى فرموده‏اند:
«لو لا ان اللَّه عز و جل خلق امیرالمؤمنین، لم یکن لفاطمة کفو على وجه الارض، آدم فمن دونه». (1)
«اگر خداى عز و جل امیرالمؤمنین را نمى‏آفرید،- از اولین و آخرین- فاطمه را بر روى زمین نظیر و همتائى وجود نداشت».
على و فاطمه هر دو صاحب ولایت، هر دو داراى مقام عصمت و طهارت و هر دو از ارکان توحید و ایمانند.
امام ششم با عبارت دیگرى مى‏فرماید:
«لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها، لما کان لها کفو الى یوم القیامه على وجه الارض، آدم فمن دونه». (2)
تشخیص «رکن بودن» و یا «کفو و همتا بودن» بشرى با بشر دیگر، مطلبى است که فهم انسان از درک آن عاجز و ناتوان است، و تنها خداى تعالى (واللَّه یعلم ما خلق) که از ضمائر مخلوقات خویش آگاه است مى‏داند و مى‏تواند معین کند چه کسى کفو نظیر و همانند کیست، و همتاى هر موجودى در عالم کدامست.
لذا اختیار فاطمه علیهاالسلام براى همسرى على علیه‏السلام، یک انتخاب الهى است، خداى تعالى خود براى زهرا علیهاالسلام زوجى را که کفو و همتاى اوست برمى‏گزیند و در این عقد آسمانى خود خطبه مى‏خواند، و شهود این ازدواج مقدس، پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم جبرئیل و فرشتگان هستند؛ و باید اینچنین باشد، زیرا جز خداى خالق یکتا چه کسى مى‏داند کفو و همانند زهرا علیهاالسلام کیست، زهرایى که همتا ندارد و هیچ بشرى جز على شبیه و نظیر او نیست، و در نتیجه‏ى همین جهل و نادانى و ناتوانى بشر در شناخت مقام شامخ زهرا علیهاالسلام است که مى‏بینیم ابوبکر و عمر نیز خواستار ازدواج با فاطمه علیهاالسلام مى‏شوند و پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در جواب آنان چنین مى‏فرماید: فاطمه از آن خداست و من در این مورد هیچ‏گونه اختیارى ندارم (اللَّه یعلم ما خلق)، و تنها خدا که خالق زهراست مى‏داند کفو و همسر و زوج شایسته‏ى او کیست، و من و دخترم اگر چه صاحب مقام ولایتیم، ولى خداى متعال بر من و او ولایت دارد و انتخاب و تعیین همسر فاطمه علیهاالسلام امرى است خدایى.

  1 ـ بحارالانوار ج 43/ 107.
2 ـ مرحوم مجلسى این روایت را از کتاب علل الشرائع و خصال و امالى صدوق و دلائل الامامه طبرى نقل مى‏کند و سپس مى‏گوید:
«این امکان وجود دارد که بتوان به این روایت استدلال کرد و گفت که على و فاطمه علیهماالسلام اشرف از تمامى انبیاء اولوالعزم- بجز پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم- هستند». (بحارالانوار ج 43/ 10، 11).
اعتقاد مرحوم علامه امینى نیز همین بوده است چنانکه در منقبت سى و دوم از مناقب چهل‏گانه‏ى حضرت زهرا علیهاالسلام که پس از این خواهید خواند مى‏گویند: «اگر بجز این فرمایش از جانب پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم تصریحى در این مورد در دسترس ما نبود (با اینکه وجود دارد)، همین حدیث شریف براى اثبات برترى حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام بر جمیع انبیاء (جز پدر بزرگوارش) کافى بود
.


  

على علیه‏السلام مى‏دانست که پیغمبر دخترش را به عنوان ازدواج نمى‏فروشد، متاع ناپایدار دنیا در پیش رسول خدا (ص) آن ارزش و اعتبار را ندارد که جانشین فضل و کرامت شود.
رسول خدا (ص) نماینده خدا است و از طرفى در پیشگاه خداوند تعالى سرمایه امتیاز و فضیلت فقط تقوى و دانش است و فرستاده خدا هرگز غیر از آنچه را که خدا دوست دارد نمى‏خواهد و به آن اعتبار نمى‏دهد.
على پیغمبر خدا را بیش از هرکس مى‏شناسد که روح او آسمانى و ملکوتى است هرگز گرفتار قید و بند مادیات زودگذر نشده و نمى‏شود اما لازم است در این عقیده از دیگران نیز گواهى و اعتراف بگیرد لازم است آنها که در امر ازدواج رقیب او هستند و به غرور مال و دارایى خود از فاطمه (س) خواستگارى کرده‏اند اقرار کنند که درهم و دینار، ملاک فضیلت نیست. ملاک، تقوى است که آنها فاقد آن مى‏باشند این اعتراف، بر آنها حجتى بزرگ بوده باشد. حجتى بزرگ براى روزهایى که در پیش خواهد بود.
آنها که به آن حضرت گفته بودند که شما در مورد خواستگارى دختر پیامبر (ص) قدم به جلو بگذارید، در دنباله سخنان خود گفتند اى على! تو از ما بهتر مى‏دانى که رسول خدا (ص) در بند مال و متاع دنیا نیست آنچه در نظرش گرانبها است در تو وجود دارد او جز به تقوى و دانش به چیزى اهمیت نمى‏دهد على علیه‏السلام که در مزرعه‏اى مشغول آبیارى درختان بود از کار دست کشید و شتر خود را به خانه آورد و سر و صورت خود را شستشو داد و به خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و درب خانه آن حضرت را کوبید، رسول خدا (ص) به ام‏سلمه فرمود ببین کیست درب خانه را مى‏کوبد؟ ام‏سلمه پرسید کیست؟
بانگى دلنشین شنیده شد که باز کنید منم.
این صدا از هر چیز خوش‏تر براى پیامبر (ص) بود فرمود: باز کن اى ام‏سلمه زودتر این، آن کس است که خدا و رسولش دوستدار او هستند.
ام‏سلمه عرض کرد: کیست او یا رسول‏اللَّه که این چنینش بلند مى‏ستایى؟
فرمود: اى ام‏سلمه آرام باش او مردى است که در حوادیث سخت و بزرگ هرگز ناتوان و زبون نمى‏شود و اظهار ضعف و سستى نمى‏کند او برادر و پسر عموى من، محبوبترین خلق خدا در نزد من است ام‏سلمه با شتاب رفت و در را گشود على علیه‏السلام وارد شد و سلام کرد و به اذن رسول خدا (ص) نشست اما سر بزیر انداخت.
رسول خدا (ص) فرمود: پسر عموى عزیز، گویا به حاجتى آمده است و از حیاء اظهار نمى‏کند ولى دوست دارم که آشکارا هر چه هست بگوید قصه چیست؟
على علیه‏السلام که گویى منتظر صحبتى بود عرض کرد: آرى یا رسول‏اللَّه مرا حاجتى است که از على علیه‏السلام شرم دارم ولى کرامت رسول خدا (ص) و محبت خاصى که به من دارد اجازه مى‏دهد که آشکارا بگویم.
اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، تو همان بزرگوارى هستى که مرا در کودکى از پدر و مادرم گرفتى، و مرا از غذاى خود پروراندى، به آداب خود مؤدبم فرمودى؟ تو براى من از پدر و مادر مهربانتر و خوب‏تر بودى، امروز اندوخته دنیا و آخرت من نیز تو هستى، دوست دارم همانطور که خداوند بازوى مرا به وجود تو نیرومند کرد، از برکت تو مرا به همسرى نیکو نیز برساند، من به این امید به سوى حضرتت شتافته‏ام زیرا دخترى را که من خواستار او هستم در خانه صاحب اختیار من زندگى مى‏کند.
رسول خدا (ص) از خوشحالى چهره‏اش شکفته و متبسم گشت، آرى على جان چنین است که مى‏گویى ولى براى این کار چه تهیه کرده‏اى؟
یا رسول‏اللَّه بر آنچه مالک آن هستم شما داناتر هستید و شما خوب مى‏دانید که جز یک زره و شمشیر و شتر آبکش چیزى از متاع دنیا برنگرفته‏ام.
رسول خدا (ص) فرمود: بسیار خوب من امشب با فاطمه (س) در این مورد صحبت مى‏کنم امید است فردا تو را آنچنان که دوست دارى ملاقات نمایم.
همواره به حکم قرآن پاکان نصیب پاکان هستند
الطیبات للطیبین والطیبین للطیبات.
زنان پاک طینت مخصوص مردان پاک‏نهاد و مردان پاک براى زنان پاک‏سرشت ذخیره شده‏اند.
در برخى از کتب اینگونه آورده‏اند.
برخى از صحابه از امیرالمؤمنین على علیه‏السلام خواستند که چرا به خواستگارى حضرت زهرا علیهاسلام نمى‏روید؟ ایشان در جواب فرمودند که من چیزى ندارم گفتند پیغمبر (ص) از شما چیزى نمى‏خواهد و پس از آن على علیه‏السلام به خانه پیغمبر (ص) رفت و از شرم و حیا نتوانست چیزى بگوید و منظور خود را به عرض برساند بدون نتیجه برگشت روز دوم به محضر رسول خدا (ص) شرفیاب شد. باز هم عرق شرم بر پیشانى مبارکش نشست و بدون نتیجه برگشت ولى روز سوم که به حضور سرور کاینات رسید پیغمبر (ص) خودش فرمود: یا على آیا حاجتى دارى؟ عرض کرد آرى. رسول خدا بلافاصله فرمود بگو گمانم به خواستگارى زهرا آمده‏اى! عرض کرد آرى، یا رسول‏اللَّه در این موقع جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد خداوند سبحان امر فرموده است که فاطمه را به ازدواج على مرتضى درآورى. (1)

  1 ـ چهارده معصوم/ 257 نقل از ینابیع‏الموده قندوزى باب 55


  

حضرت فاطمه علیهاالسلام چون به سن ازدواج رسید، اکثر بزرگان و شخصیتهاى برجسته عرب مسلمان، به مقام خواستگارى برآمدند، ولى رسول خدا با عکس‏العمل منفى همه را مأیوس کرد و در برابر اصرار آنان خشمگین شد.... (1)
حتى در تاریخ و حدیث آمده است: از جمله خواستگاران، دو مرد ثروتمند و توانگر عبدالرحمن عوف و عثمان بن عفان بودند. آنان ثروت خود را به رخ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله کشیده. مثل سایر دنیاپرستان دم از مهریه زیاد و رفاه زندگى سر دادند و مى‏گفتند: ما حاضریم در برابر ازدواج با فاطمه علیهاالسلام یک صد شتر گرانقیمت و ده هزار دینار طلا مهریه دهیم.
«فغضب النبى صلى اللَّه علیه و آله من مقالتهما... و قال لعبد الرحمن: انک تهول على بمالک؟! (2)
رسول خدا از سخن آنان به خشم آمده و به عبدالرحمن فرمودند: آیا مى‏خواهى از طریق مال دنیا مرا فریب دهى؟!
در احادیث دیگرى از طریق شیعه و سنى آمده است که خلیفه‏ى اول و دوم نیز به ترتیب به خواستگارى فاطمه علیهاالسلام آمدند و خیلى سماجت کردند، ولى جوابى گرفتند که دیگران مأیوسانه گرفته بودند.
اینک توجه خوانندگان عزیز را به چند حدیث در این زمینه جلب مى‏کنم:
1- ان ابابکر و عمر خطبا فاطمة علیهاالسلام، فرد هما رسول‏اللَّه (ص) و قال: لم اومر بذلک، فخطبها على علیه‏السلام فزوجه ایاها. (3)
حکم بن ظهیر از سدى نقل مى‏کند که: ابوبکر و عمر هر دو به خواستگارى حضرت فاطمه علیهاالسلام آمده، ولى رسول خدا هر دو را رد کرد و فرمود: من به این کار مأمور نیستم. سپس على علیه‏السلام از او خواستگارى نمود، حضرت فاطمه علیهاالسلام را به تزویج او درآورد.
2- عن على علیه‏السلام: خطب ابوبکر و عمر فاطمة الى رسول‏اللَّه (ص) فابى رسول‏اللَّه علیهما، فقال عمر: انت لها یا على!.... (4)
على علیه‏السلام نقل مى‏کند: ابوبکر و عمر به سراغ فاطمه آمدند، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله خواستگارى آنان را نپذیرفت، آنگاه عمر گفت: یا على تو به سراغ او برو....
3- عن عبداللَّه بن بریدة، عن ابیه،: ان ابابکر و عمر خطبا فاطمة الى النبى (ص) فقال: انها صغیرة، فخطبها على علیه‏السلام فزوجها منه. (5)
عبدالله برید از پدرش نقل مى‏کند: ابوبکر و عمر از فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله خواستگارى کردند، ولى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: او صغیر است و چون على علیه‏السلام خواستگارى کرد به او تزویج فرمود.
4- عن انس بن مالک: جاء ابوبکر الى النبى فقعد بین یدیه فقال:... تزوجنى فاطمه! فسکت عنه، او قال: اعرض عنه، فرجع ابوبکر الى عمر فقال: هلکت و اهلکت. قال: و ماذاک؟ قال: خطبت فاطمه الى النبى فاعرض عنى قال: مکانک حتى آتى النبى فاطلب مثل الذى طلبت، فاتى عمر النبى فقعد بین یدیه فقال: یا رسول‏اللَّه،! تزوجنى فاطمه! فاعرض عنه.... (6)
انس بن مالک، که یکى از دشمنان امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از طرفداران سرسخت خلفاى ثلاثه به شمار مى‏آید، مى‏گوید: ابوبکر به حضور پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله رسیده و از خدمات و سوابق خویش بسیار تعریف کرد. آنگاه گفت مى‏خواهم دخترت فاطمه علیهاالسلام را به من تزویج کنى. پیامبر اسلام چون این سخن بشنید، با وى سخنى نگفته و از او چهره برگردانید و ابوبکر با شرمندگى به پیش عمر آمد و چنین اظهار داشت.
من دیگر هلاک شدم. عمر گفت: مگر چه شده؟ ابوبکر جواب داد: من به خواستگارى فاطمه علیهاالسلام رفته بودم، ولى....
عمر گفت: اجازه بده من نیز خواستگارى کنم، این بگفت و به سراغ خانه‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد و مو به مو سخنان ابوبکر را تکرار کرد، ولى جواب همان بود که رفیق دیرینش شنیده بود. لذا عمر با شرمندگى بیشتر به نزد ابوبکر برگشت و چنین سخن آغاز کرد:
او منتظر فرمان الهى است، هان رفیق! هرچه زودتر بلند شو تا به سراغ على علیه‏السلام رویم و از او درخواست کنیم که مانند ما به خواستگارى فاطمه برخیزد....
این احادیث که همگى آنها از طریق اهل سنت نقل گردید، مى‏رساند که شیوخ عرب و بزرگان قریش و از جمله خلفاى ثلاثه با تمام سماجت از فاطمه‏ى زهرا خواستگارى کرده و از خود مدح و ستایش نموده‏اند.... ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله همه‏ى آنان را رد کرده و طبق فرمان الهى با درخواست امیرالمؤمنین موافقت نموده است.

  1 ـ ... خطبها اکابر قریش من اهل الفضل والسابقة فى الاسلام، والشرف والمال و کان کلما ذکرها رجل من قریش لرسول‏اللَّه (ص) اعرض عنه رسول‏اللَّه بوجهه حتى کان الرجل منهم یظن فى نفسه انّ رسول‏اللَّه ساخط علیه.... بحار، ج 43، ص 124- جلاءالعیون شبر، ج 158 1.
2 ـ عوالم، ج 11، ص 292- 293.
3 ـ شرح ابن ابى‏الحدید، ج 13، ص 228.
4 ـ کنزالعمال، ج 13، ص 114، ش 36370.
5 ـ فرائد السمطین، ج 1، ص 88، ش 68.
6 ـ کنزالعمال، ج 13، ص 684، ش 37755.


  

قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار- خدیجه نخسیتن بانوى مسلمان- با مرگ ابوطالب در یکسال اتفاق افتاد آنهم در فاصله‏اى کوتاه (1)
فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته است باید این آزمایش را هم ببیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دیگرى است. باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد (2)
آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان، آزمایش قدرت نفسانى است. مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مى‏کرد. با بودن ابوطالب مشرکان مکه نمى‏توانستند قصد جان پدرش را بکنند. زیرا خویشاوندان او- تیره‏ى بنى‏هاشم- تیره‏اى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنى‏زهره، بنى‏مخزوم و یا بنى‏حرب نبود، هیچ قبیله‏اى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمى‏کرد. مهتران مکه و ثروتمندان شهر مى‏دانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند، بنى‏هاشم خاموش نمى‏نشینند، و بسا که تیره‏هاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند. ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار آرام مى‏کردند. دشنام، ریشخند، سنگ‏پرانى، دهن‏کجى، تهمت: حربه‏هائى که ناتوانان از آن استفاده مى‏کنند. تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همه‏ى این منظره‏ها باشد، و پس از تحمل این رنج‏ها آن دو صحنه‏ى دلخراش را نیز ببیند.
اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست. او جانشین عبداللَّه، عبدالمطلب، ابوطالب و خدیجه است. (اُمّ‏أبیها) چه کنیه‏ى مناسبى! مام پدر. او باید وظیفه‏ى مادرش را عهده‏دار شود. باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.

  1 ـ اما به نقل از شیخ کلینى، ابوطالب یکسال پس از مرگ خدیجه درگذشت (اصول کافى ج 1 ص 44).
2 ـ و بشرالصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا للَّه و انا الیه راجعون (البقره: 155- 156).


  

دوران کودکى فاطمه زهرا (ع) همزمان با یکى از پرشکوه‏ترین دوره‏هاى تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و کل تاریخ بشریت است. چرا که وقتى آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود که دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مى‏رفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مکان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانى کند و درست به همین دلیل همزمان بودن دوران کودکى فاطمه (ع) با چنان برهه‏ى عظیمى از تاریخ است که مى‏بینیم سنین کودکى آن میوه‏ى دل پیامبر، با دردها و رنج‏ها و مرارت‏هاى بسیار نیز توأم است. زیرا وى در خانواده‏اى به دنیا آمده بود که آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقایى و سرورى تمام جهان بشریت برگزیده و مبعوث شده بود و همین امر موجب گشته بود که آقاى آن خانه و سرور عالمیان مورد حقد و حسد و خشم و کینه‏ى گروهى از نابکارترین و سیاه‏دل‏ترین مشرکین و کفار زمان قرار گیرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و کینه‏ى دشمنان قرار داشت، وقتى که دشمنان، تمامى پیروان و یاران و دوستان او را نیز از آزار و ایذاء در امان نمى‏گذاشتند، پیداست که خانواده‏ى آن بزرگوار نیز از آن همه رنج و عذاب مصونیت نداشت و در این میان شاید بتوان گفت که طفل خردسال پیامبر، به دلیل همان طفولیت و حساسیت روحى، سنگینى، بار عذاب و ایذاء مشرکین و کفار را بیش از دیگران بر شانه‏هاى لطیف و شکننده‏ى خود احساس مى‏کرد.
با این همه، آشکار است که فاطمه (ع) از همان آغاز طفولیت همزمان با رشد و شکوفایى آئین عالمگیر اسلام، ناظر آن همه تلاش‏ها و کوشش‏هاى پرثمر پدر گرامى و فداکارش و شاهد همراهى‏ها و ایثارگریهاى مادر رنجدیده و وفادارش بوده است. آن طفل خردسال، با چشم خود مى‏دید و با احساس لطیف کودکانه‏اش درمى‏یافت که پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشکلات عظیم روبرو مى‏گردند و با چه اتکاء و اتکال بى‏مانندى به عنایات الهى در برابر مصایب ایستادگى مى‏کنند، و با چه روحیه‏ى پرتوان و قلب سرشار از امید و شوق و نشاطى حل معضلات و گرفتاریهاى مسلمانان زجر دیده، با جدیت و تلاش گام برمى‏دارند در هر گام به شاهد موفقیت نزدیکتر مى‏شوند.
در آن دوران، هم پیامبر گرامى و خانواده‏ى ارجمندش و هم تمامى مسلمین و یارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرک قرار داشتند. مشرکین به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مى‏دادند، شکنجه مى‏کردند، زیر ضربه‏هاى تازیانه مى‏گرفتند زخم مى‏زدند، از خانه و کاشانه خود مى‏راندند، در محاصره‏ى اقتصادى قرار مى‏دادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود. و فاطمه (ع) نیز در اوج آن تلخى‏ها و مشکلات، با وجود خردسالى، تمام آن حوادث رنج‏آمیز و مرارتهاى طاقت‏سوز را مى‏دید و لمس مى‏کرد. آواى دردناک و ناله‏هاى سینه‏سوز مسلمین مستضعف را که روى صخره‏هاى سوزان عربستان به این سوى و آن سوى کشیده مى‏شدند، با گوش جان مى‏شنید. ولى دریغا که نمى‏توانست پدر بزرگوار خود و یاران اسلام را یارى دهد و از آنهمه رنج و تلخى رهایى بخشد. از این رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنه‏هاى دردناک بود و از درد و بى‏تابى به خود مى‏پیچید. او آن همه ناراحتى‏ها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مى‏کرد، و روح حساس و ظریفش متأثر و متألم مى‏شد، حال آن که مجال و توان فریاد کشیدن هم نداشت. همه‏ى دردها را به درون سینه مى‏ریخت و بغضهاى گلوگیرش را فرومى‏خورد و دم برنمى‏آورد. فقط گاهى شبها که از صداى ناله و ضجه کودکان گرسنه و آواى دردآلود بیچارگان و مستضعفان بیدار مى‏ماند، چشم به ستاره‏هاى آسمان شفاف عربستان مى‏دوخت و در عالم کودکى اشک مى‏ریخت.
او در آن سنین طفولیت و شکنندگى، رنج همه‏ى مسلمین و محرومین را مى‏دید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را که به تنهایى بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهاى خود، بار غم دیگران را نیز بر دل مى‏گرفت و بر دوش مى‏کشید. پدر عالیقدرش را مى‏دید که چگونه یکى از نابکاران حیوان صفت قریش، مشت‏هاى خود را پر از خاک و خاکروبه و زباله و آلودگى کرده و بر سر و صورت نورانى او مى‏پاشید و چهره‏ى زیبا و قامت رعنایش را آلوده مى‏ساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازک‏دل و مهربان، پدر را در آغوش مى‏کشید و در حالى که اشک در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى کوچک و ظریفش آن آلودگى‏ها را شستشو مى‏داد و سر و صورت پدر را پاک مى‏کرد. آرى این صحنه‏ها را مى‏دید و از شدت تأثر اشک در چشمانش حلقه مى‏زد و به یاد مادر تازه درگذشته‏اش مى‏افتاد و دلش آتش مى‏گرفت، اما با اینهمه سعى داشت پدر، این حالت را نبیند و رنج و دردش افزون‏تر نشود.
ولى پدر، که همه چیز برایش روشن و آشکار بود، رنج دختر کوچک را مى‏دید و با آن لحن آسمانى و صداى زیبا و پر طنین که فرشتگان آسمان براى شنیدنش صف مى‏بستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مى‏داد و مى‏گفت: دخترم! گریه نکن و غمگین مباش خداوند یار و یاور تو است و سرانجام فتح و پیروزى عطا خواهد کرد.
بلى، دوران کودکى فاطمه(ع) بدین گونه مى‏گذشت. آن صدمه‏ها و لطمه‏هاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مى‏داد و توان و مقاومتش را مى‏افزود و چون فولاد آبدیده‏اش مى‏کرد. و از سوى او مى‏پرورانید، باعث مى‏شد که نیروى صبر و استقامت و پایدارى‏اش هر چه بیشتر تحکیم یابد. و از آن جا که دوران کودکى او همزمان با بحران مشکلات تبلیغى پدر بزرگوارش رسول‏الله (ص) بود، اما در جریان این بزرگتر شدن، چه رنج‏هاى عظیمى را مى‏دید و تحمل مى‏کرد، فقط خدا مى‏داند و بس...
در آن زمان پیامبر اسلام، از طرف قریش، هر روز با مشکلات جدیدى روبرو مى‏شد. هر روز با مسایل حاد اقتصادى و فکرى تهدید مى‏گشت و مشرکین بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظیم تاریخ‏ساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازه‏اى ایجاد مى‏کردند. فاطمه (ع) هنوز کودکى بیش نبود که گاهى مى‏دید دشمنان قسم خورده‏ى اسلام در تعقیب جدى پدرش هستند و قصد جان عزیزش را دارند. گاهى مى‏دید که در ابراز کینه و دشمنى، دنائت و پستى را به جایى مى‏رساندند که وقتى پیامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود، شکمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تمیز او مى‏افکندند، و آنگاه او اشک مى‏ریخت و با دستان کوچکش آنها را از لباس پدر پاک مى‏کرد. سپس در حالى که قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و کوفته به خانه مى‏رسانید و در گوشه‏اى خلوت، اشک بر دامن مى‏افشانید تا کسى او را گریان نبیند. روز دیگرى مشاهده مى‏کرد که خانواده‏اش و یاران پدرش، از خانه و کاشانه‏ى خود رانده مى‏شوند و با اتکاى به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنجها را به جان مى‏خرند و دم نمى‏زنند. آرى او مى‏دید که مسلمین رنجدیده، سه سال و اندى در آن دره‏ى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مى‏کنند بى‏آنکه کمترین سستى و فتورى در اصول اعتقاد و ایمان پایدارشان ایجاد شود...
و سخت‏تر و تلخ‏تر از همه آن که هنوز بیش از چندین بهار از عمر مبارکش سپرى نشده بود که ضربه‏ى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شب‏هاى تاریک و دردآلودش را از دست داد... در اینجا بود که غمى سیاه و اندوهى جانکاه سایه‏ى هولناک خود را بر وجود مبارک فاطمه (ع) افکند و او را با سختى‏ها و مرارت‏ها و ناراحتى‏هاى روحى، همدم و همراه ساخت...


  

هنگامى که فاطمه علیهاالسلام را تمیز و پاکیزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خدیجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان کوچک نوزاد عزیزش نهاد و از شیره‏ى جان سیرش کرد تا به خوبى رشد و نمو نماید. (1)
خدیجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود که بدون هیچ عذر و بهانه‏اى، نوزاد را از شیر مادر که خدا برایش مهیا ساخته محروم سازد. خدیجه خود مى‏دانست یا از پیغمبر شنیده بود که براى تغذیه و بهداشت اطفال هیچ غذائى بهتر از شیر مادر نیست (2)
زیرا شیر مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او کاملاً هماهنگى و تناسب دارد، کودک مدت نه ماه در رحم مادر، شریک غذا و هوا و خون او بوده و مستقیما از مادرش ارتزاق مى‏کرده است. و از این جهت، ترکیبات مخصوص شیر مادر، با ساختمان ویژه طفل کاملاً تناسب دارد. علاوه بر این، در شیر مادر تقلب راه ندارد و میکربهاى بیمارى‏زا در آن نیست.
خدیجه چون مى‏دانست که آغوش پر مهر و محبت مادر و شیر خوردن کودک از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آینده‏ى نوزاد انجام مى‏دهد و براى سعادت او چه تأثیرات قابل توجهى دارد، ترجیح داد که فاطمه عزیز را در آغوش گرم خویش پرورش دهد و به وسیله‏ى شیر پاک خودش که از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضیلت و بردبارى و فداکارى و شجاعت سرچشمه مى‏گرفت غذا دهد.
راستى مگر غیر از شیر پستان خدیجه، شیر دیگرى مى‏توانست چنین عنصر پاک و کانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و میوه‏ى پربرکت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شیرخوارگى و ایام کودکى زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناک و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح حساس آن کودک تأثیرات شایانى داشته است. زیرا نزد دانشمندان این مطلب به اثبات رسیده که محیط نشو و نماى کودک و افکار و احساسات پدر و مادر در روحیات و اثبات شخصیت او کاملاً مؤثر مى‏باشند. (از این جهت، ناچاریم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه یادآور شویم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق‏العاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پیغمبر را پیش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشکلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناکى مواجه بود. یک تنه مى‏خواست با جهان کفر و بت‏پرستى مبارزه کند. تا چند سال مخفیانه تبلیغ مى‏کرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى کند. بعداً از جانب خدا دستور رسید که مردم را آشکارا به دین اسلام دعوت کن و از مشرکین باک مدار. (3)
پیغمبر اکرم به دستور خدا دعوتش را علنى کرد. آشکارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آیین مقدس اسلام دعوت مى‏نمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.
وقتى دعوت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) علنى شد اذیت و آزار دشمنان نیز شدت یافت. رسول خدا را اذیت مى‏کردند. مسلمانان را تحت شکنجه و عذاب قرار مى‏دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ریگهاى داغ مى‏خوابانیدند و سنگهاى سنگین روى سینه‏شان قرار مى‏دادند و بعضى را مى‏کشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب کشیدند که بستوه آمده جانشان به لب رسید. به طوریکه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به کشور دیگرى هجرت نمایند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند. (4)
وقتى کفار بوسیله‏ى اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل مى‏کنند ولى دست از عقیده‏شان برنمى‏دارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصمیم گرفتند که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناک آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنى‏هاشم به دره‏اى که «شعب ابوطالب» نامیده مى‏شد منتقل ساخت.
ابوطالب و سایر بنى‏هاشم در حفظ و حراست رسول خدا کوشش مى‏نمودند. حمزه عموى پیغمبر شبها با شمشیر برهنه اطرافش پاس مى‏داد. دشمنان وقتى از کشتن رسول خدا ناامید شدند زندانیان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خرید و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى که بطور قاچاق برایشان فرستاده مى‏شد زندگى نمودند. بسا اقوات فریاد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانى و در چنین محیط خطرناک و وحشت‏آورى به دنیا آمد و رشد و نمود کرد. خدیجه‏ى کبرى در چنین اوضاع و شرائطى نوزاد عزیرش را شیر مى‏داد. مدتى از ایام شیرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شیر خوردن بازگرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطى غذاخور شد. هنگامى که سخن گفتن یاد مى‏گرفت فریاد و ناله‏ى اطفال گرسنه «شعب» را مى‏شنید. در وسط شب که از خواب بیدار مى‏شد خویشانش را مى‏دید که با شمشیرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مى‏دادند.
در حدود سه سال طول کشید که فاطمه علیهاالسلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزى ندید و از دنیاى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود که پیغمبر و بنى‏هاشم از تنگناى شعب نجات یافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جدید و نعمت آزادى و توسعه‏ى در خوراک و پوشاک و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.

  1- دلائل الامامة ص 9.
2- قال امیرالمؤمنین علیه‏السلام ما من لبن رضع به الصبى اعظم برکة من لبن امه- وافى ج 3 ص 207.
3- سوره‏ى حجر آیه‏ى 94.
4- سیره ابن‏هشام ج 1 ص 344. الکامل فى التاریخ ج 2 ص 51.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ