برانگیخته از شور نوزامحمدکاظم بدرالدین در کوچه باغهای کهنسال زمین، آسمانیترین عاشقانههای یک جوان است که جاری است و در جسم خاموش شب، یاد دوبارهای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان. نگاه تقویمها پر از بهار میشود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی میشود عطرافشان. گنجایش هستی از این بیش نیست و این همه از نام اوست در مدینه. به رنگ همیشه میآید تا گامهای جوان امّا جامانده را به خدا بکشاند و دستهای پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند. ... تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور از خوشایندِ این سرا و ستایشهای پوچ، شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید. سر نهادن او به دُرّ واژههای پدر، ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است. او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری، پا در رکاب پدر، فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند، تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد. آمده تا ندای سبز عرفان را در شریانهای زیست بپراکند و رگههای شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم. در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا، چه تبسّمهایِ شیرینی تعارف میشود! در این ناگهان پر از شادباش، چه خاکهای خشکی که بَر میدهند و همین طور میوههای کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ میرسد. او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته، نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده. هنوز مفاخر «بنی هاشم»، نیکیها و مناقب و کردار زلال او را برمیشمرند. ایدههای جوان و نوین او، اندیشههای تازه و پر طراوتش، هماره زبانزد است. رخسارههای تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه میدانند. این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای تکثیر در پنجرههایِ رو به اشراق. باید شگفتزده شد با منظرهای از این دست که تا بینهایت زیبا میرود. ارزانی آینهها برق این نگاههای نرم و گرانسنگ و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح. در آغوش بارانمعصومه داوودآبادی حماسه از چشمهای تو آغاز میشود در روزی داغ و خونآلود. رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی. امروز میآیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانهای از آن سوی آسمان، و زمین با خندههای نخستینت، شکفتن آغاز میکند. در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود. روشنای چهرهات با اُفقهای دور و درخشان نسبت دارد. ریشهات از مقدمترین رودخانه آب میخورد. نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی! نامت از دهان زمین نمیافتد. آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکیات و عشق، همسفره همیشگی توست. قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند. پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوختهاند. میآیی و پنجه در پنجه کوه میافکنی و فرو میریزیاش. میآیی و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند. بر اسب که مینشینی، بارانی از ستاره باریدن میگیرد. مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان میریزد. تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت. آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند. در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای. از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب. کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفتهاند. شاعرانهترین واژهها، شعر بلند حماسهات را سرودن نمیتوانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد. لبهای ترک خوردهات، سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است. صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم، ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی. خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد. امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست، میلاد خجستهات را نور میپاشیم. میآیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه مینشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند. آینه عشقسید علیاصغر موسوی هنوز میآید نوای کربلاییات از عمق میدان، ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا! هنوز میآید غریو فریادت از بلندای آسمان؛ فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه میخواست و نهیبش، رشته جانشان را از هم میگسیخت. هنوز میآید عطر حضورت، از حوالی خیمههایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود. امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد! روزی که خداوند خواست تا چهرهات آیینه جمال نبوی صلیاللهعلیهوآله بشود. روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید. روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیهالسلام ، سیرتی همچون او داشته باشد. روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد. امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است. امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش، او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد. او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد. ... و روزی ورق برمیگردد و کربلا رقم میخورد. تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت! شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار! جلوهزار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا میکردی؛ نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند میداد؛ همانگونه که قامت دلآرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود. علی جان، جوانمرد مولای جوان! میدان کربلا چه بیفروغ میشد، اگر به میدان نمیآمدی! هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا میرسد، درنگ میکند و به یاد فروغ چهرهات، اشک حسرت میریزد. چهرهای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست و افلاک را سوگوار تبسّمهای دلنشیناش کرد. امروز، روز ولادت توست. تویی که عشق از یادآوری نامت به خود میبالد و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، میستاید. مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله» حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد و بیمهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد». شور عاشقانهخدیجه پنجی بوی خوش نسیمی دلنواز از دور دست میآید. شاید محمّد صلیاللهعلیهوآله است که در هیبت «علی اکبر» از دامان لیلا بر میخیزد و دنیا را به شوق وا میدارد. ذرّات خاک، بوی خوش قدمهایت را به سماع در آمدند، آنگاه که پلکهای کوچکت، دنیا را بر هم زد! مردانگی از همین نگاه آغاز میشود. تو پلک میگشایی تا روزها و شبها بهانهای داشته باشند برای آمد و رفت. غیرت «علی علیهالسلام »، در رگهایت میدود و رحمت «محمد صلیاللهعلیهوآله » در رفتارت. عشق و عقل در تو به هم رسیدهاند. کودک دلبند حسین علیهالسلام ، خدا میخواست تا دنیا دوباره محمد صلیاللهعلیهوآله را به تماشا بنشیند در رفتار و گفتار تو. پلک گشودی و آفتاب از نگاه روشنت، طلوع کرد. هر تکان گاهوارهات، قلب زمان را میلرزاند؛ که تو یک قدم به کربلا نزدیکتر میشوی. از دامان لیلا، چون واقعهای بزرگ بر میخیزی و دنیا را، به شوری عاشقانه فرا میخوانی. کربلا، دیری است قدمهایت را به انتظار نشسته است. تکیه بر گامهای استواری و غیرت تو دارند، ستونهای خیام عشق. علی جان، ای مؤذّن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز! تو عشق را تفسیر کردی؛ آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی. شنیدهام هیچ کس تیغی از غلاف بیرون نکشید. گمان کردند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به میدان آمد؛ مگر نه این که تو شبیهترین فرد به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بودی؟ صدایت، خاک را بارور کرد. صدایت، در کنگره افلاک پیچید؛ «انا علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب» و این یعنی عشق؛ یعنی اصالت. صدای گامهای عشق است که در هفت آسمان پیچید! قنداقهای از نور، در آغوش حسین علیهالسلام است. و حسین علیهالسلام ، مشتاق دیدار جدّ بزرگوارش، محمد در چهره زیبای کودک! میلاد تلاقی دو نور در یک آینه، تکثیر دو اقیانوس، حضرت «علی اکبر علیهالسلام »، مبارک! یک شنبه 27 شهریور 1384 13 شعبان 1426 2005.Sep.18 |
لیلی مادر علی اکبر علیه السلام
پدرش ابومره فرزند عروة پسر مسعود ثقفی است، مادرش میمونه دختر ابوسفیان صخربن حرببن امیه و جده او دختر ابوالعاص و عمه پدرش برزه دختر مسعود ثقفی است که همسر صفوانبن امیه بود. برزه در جنگ احد به اسارت مسلمانان در آمد و عبداللَّه اکبر از وی متولد شد.
شیخ مفید در الارشاد، طبرسی در اعلام الوری، ابن جریر در تاریخ طبری، ابن اثیر در الکامل، یعقوبی در تاریخ خود و سهیلی در الروض الانف بر همین نام لیلی، تأکید نمودهاند.
سبط بن جوزی در تذکرة الخواص ابن جریر طبری در المنتخب جلد 12 صفحه 19 و خوارزمی در المقتل نام وی را «آمنه» گفتهاند.
ابنشهر آشوب در المناقب نام وی را «بره» دختر عروه ذکر نموده همچنانکه سهیلی در جلد دوم الروض الانف صفحه 326 گفته: میمونه دختر ابوسفیان جده پدری لیلی بوده، همسر میمونه عروه بوده، فرزندشان ابو مره است که دخترش لیلی همسر امام حسین علیه السلام گردید.
بخاطر این نسبت خویشاوندی، در روز عاشورا دشمن به علىاکبر گفت: «تو با یزید نسبت خویشاوندی داری» مقصودشان از این سخن کشاندن او به لشگر یزید بود - ولی روح پاک او از این کار امتناع ورزید و شرافت دائمی و حیات ابدی را ترجیح داد و گفت: رعایت خویشاوندی با رسولخدا صلی الله علیه وآله سزاوارتر است از رعایت خویشاوندی با فرزندان آن زن جگر خوار.
خانواده لیلی از بزرگان و اشراف مکه بود. زیرا عروه جد او یکی از آن دو بزرگی است که قریش درباره آن دو گفت:
«لولا نُزِّل هذاالقران علی رجل من القریتین عظیم»
در این آیه شریفه مقصود از «قریتین» مکه و طائف است و منظور قریش از دو مرد بزرگ یکی عروه و دیگری ولیدبن مغیره مخزومی مشهور به «وحید» بوده است، که بخاطر ثروت فراوانش و عزتش در میان قبیله در طول سال از املاک خود بهره مىبرد، به تنهائی پرده کعبه را خریداری و آن را مىپوشاند و بعد از وفات عبدالمطلب از خانهاش تا کعبه را بری او فرش مىکردند این کار بری «ابن جدعان» و ابوطالب نیز که جانشین پدر خود بوده انجام مىشد. در آیه شریفه «ذرنی و من خلقت وحیداً وجعلت له مالاً ممدوداً و بنین شهوداً» مقصود همین «ولید بن مغیره» است. همانطور که در شمی صفحه قبل نشان داده شده پدر لیلی و مختار پسر عموی یکدیگر هستند. بخاطر شرافت عروه میان قومش، در ماجری حدیبیه، قریش او را بری بستن قرار داد صلح، نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد. او کافر بود و در سال نهم هجرت مسلمان شد و به قبیلهاش بازگشت، بربام خانهاش رفت و قومش را به اسلام فراخواند اما آنان باران تیر بسویش باریدند تیری به او اصابت کرد و درخون خود غلتید.
از او پرسیدند کشته شدنت را چه مىبینی؟ گفت: کرامتی بود که خداوند به من عنایت فرمود و شهادتی بود که خدی تعالی نصیبم ساخت. یک درخواست دارم، مرا در کنار شهیدانی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شدهاند دفن کنید. چون درگذشت به خواستهاش عمل کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دربارهاش فرمود: مثل او در قومش چون مثل »صاحب یاسین« در قوم خود مىباشد.
عروه به هنگام قبول اسلام ده زن داشت، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به او فرمود: اسلام بیش از چهار زن را جایز نمىداند، وی چهار تن را برگزید که یکی از آنان زینب دختر ابوسفیان صخربن حرببن امیه بود.
پدر لیلی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله متولد شد و توفیق مصاحبت با آنحضرت را یافت، چون پدرش عروه کشته شد، او همراه برادرش ابوملیح نزد پیامبر صلی الله علیه وآله رفتند و خبر قتل پدر را داده و به اسلام گرویدند و به طائف بازگشتند.
حارث بن خالد مخزومی درباره »لیلی« چنین سروده است:
اطافت بنا شمس النهار و من ری
من الناس شمساً فی المساء تطوف
ابو امها اوفی قریش بذمه
و اعمامها اما سألت ثقیف
خورشید بر گرد ما به طواف آمد، چه کسی دیده خورشید در شب به طواف آید پدر و مادرش «لیلی» باوفاترین مردم قریش نسبت به پیمان هستند، و عموهایش را اگر بپرسی، از قبیله ثقیف هستند.
سال وفات، مقدار عمر و حضور این بانوی بزگوار در کربلا بری ما روشن نگردیده است، اما علامه در بندی در کتاب اسرارالشهادة به نقل از بعضی کتب که نویسندگانش مشخص نیست، معتقد به حضور او درکربلا شده معهذا تاریخ نویسان در این باره سخنی نگفتهاند. چه بسا پیش از واقعه عاشورا بدرود حیات گفته است.
حاج شیخ عباس قمی درکتاب نفس المهموم گوید: «من سندی که دال بر آمدن لیلی به کربلا باشد نیافتم».
به اظهار نظر این محدث محقق مىتوان استناد کرد و بری فرد محقق این نظر کافی است.
علىاکبر در یازدهم شعبان، سال سی و سوم هجری پیش از کشته شدن عثمان متولد گردید. عثمان در سال سی و پنج هجری به قتل رسید. گفته شیخ جلیلالقدر ابنادریس حلی در بخش مزار کتاب السرائر که: «وی در زمان عثمان متولد گردید» با سخن پیش همخوان است.
باین ترتیب در روز عاشورا حدوداً بیست و هفت ساله بوده است دلیل ولادت علىاکبر علیه السلام
آن نظر متفق مورخان و نسب شناسان است زیرا وی از امام سجاد علیه السلام که در کربلا بیست و سه سال داشتهاند بزرگتر بوده است. لذا سایر اقوال عاری از دلیل است از جلمه گفتار طریحی در کتاب »منتخب« که علىاکبر در کربلا هفده ساله بود، یا گفته شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری هجده سال، یا نظر سروری در مناقب نوزده سال و قول ابن نمی حلی در مثیرالاحزان بیش از ده سال داشته که منظور وی مشخص نیست اما مىتوان گفت احتمالاً مقصود او مثلاً سیزده سال یا حدود آن است. و این سخنی بعید است.
بعیدتر، سخن خواجه نصیرالدین طوسی در نقدالمحصل صفحه 179 چاپ مصر است که:
«وی روز عاشورا هفت سال داشت»...
قرائن نشان مىدهد او نزد پدر بزرگوارش جایگاه بلندی داشته و بر همه اصحاب و اهلبیت حضرت بجز عمویش عباس مقدم بوده است.
مورخین همگی آوردهاند شب عاشورا، امام حسین علیه السلام با ابنسعد ملاقات کرد و امر فرمود جز عباس و علىاکبر همه از او دور شوند. با ابن سعد غلامش و پسرش حفص همراه بودند.
و در روز عاشورا، چون خطابه خواند گریه اهل حرم را شنید. به برادرش عباس و پسرش علىاکبر فرمود: آنان را ساکت کنید. بجانم سوگند گریه بسیار در آینده خواهند داشت.
و در روز هشتم محرم که اصحاب را امر فرمود از فرات آب آورند علىاکبر را امیر آنان قرار داد.
این قراین نشان مىدهد علىاکبر در کربلا بیش از اینها از عمر شریفش مىگذشته همچنانکه رجزش در میدان نبرد این امر را نشان مىدهد. و ما مدرک نظر خواجه نصیر را نمىدانیم. شاید کلمه «عشره» بعد از «سبع» افتاده باشد گر چه این توجیه به ذهن مىآید ولی با نظر مورخان که گذشت منافات دارد.
شباهت علی اکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله
و این بود شمهی از صفات و خصلتهی صاحب آن دعوت الهیه که خدی سبحان به او بخشیده، که به همین سبب در عالم هستی ممتاز گردید و بر تمام پیامبران فضیلت یافت آنگونه که خدی تعالی او را به بزرگی و عظمت یاد فرمود:
انکّ لعلی خلق عظیم: همانا تو بر خُلقی عظیم هستی
مورخان در میان خانواده پیامبر صلی الله علیه وآله از کسی که در تمام صفات شبیه او باشد بجز علىاکبر نام نبردهاند.
سرودی از جابر انصاری نقل نموده: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در راه رفتن شبیه پدر بزرگوارش بود. یکبار به راست و یکبار به چپ مىگرائید.
در روایت صدوق آمده: امام حسن مجتبی علیه السلام در هیبت و سیادت شبیه جدّ خود بود و امام حسین علیه السلام در بخشش و شجاعت.
حاکم نیشابوری از امیرمؤمنان علیه السلام آورده: رسول خدا صلی الله علیه وآله به جعفر طیار فرمود: تو در اخلاق و خِلقت شبیه من هستی.
عالم ارجمند فخرالدین طریحی در کتاب المنتخب گفته است:
امام حسینعلیه السلام درباره کودک شیرخوار فرمود:
«خدایا تو گواه هستی بر این گروه که شبیهترین مردم به پیامبرت محمد صلی الله علیه وآله کشتند.»
این نمونهها نشان مىدهد کسی از خاندان رسالت از هر جهت شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده است. سخن امام حسین علیه السلام درباره فرزندش علىاکبر بهنگام عزیمت به میدان نبرد: «اللهم اشهد انّه برز الیهم اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظر نا الیه»
خدایا گواه باش شبیهترین مردم به رسولت در خِلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اینان رفت. هرگاه مشتاق پیامبرت مىشدیم به او نگاه مىکردیم.
گویی این حقیقت است که علىاکبر آینه جمال نبوی و نمونه کمالات آنجناب و در سخن گفتن نمونه کامل حضرتش بود. تا آنجا که پدر عزیزش حضرت امام حسین علیه السلام هرگاه شوق دیدار آن چهره حیات بخش را پیدا مىکرد به این نور دیده نظر مىانداخت. یا اگر خواهان شنیدن آن صدی جان فزائی مىگردید که نغمات داود در برابرش کوچک مىنمود، به سخنان او گوش فرا مىداد و هرگاه اخلاق کریمه پیامبر صلی الله علیه وآله را به یاد مىآورد، اخلاقی که خدی تعالی آنرا در آیه شریفه «وانک لعلی خلق عظیم» ستوده، با تمام وجود به او توجه مىفرمود. البته روشن است او که دارنده این اخلاق پسندیده بود، تمام خصوصیتهی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را دارا بود مثل ورع، اخلاص، شجاعت، کرم، بردباری، خوشروئی، نرمش و انعطاف، خشونت و قاطعیت در راه خدا و دوری از پستىها و رذائل خواه از نظر شرع یا فطرت انسان... و در یک کلمه آنچه در نزد خدی تعالی «عظیم» است. با توجه به احادیث رسیده هرچند بعضی از خاندان رسالت با مقام عظمی رسالت شباهت داشتند اما «علىاکبر» مَثَل اعلی آن ذات کامل قدوسی، معصوم از هرعیب و خطا و آراسته به جمال قدس الهی بود. او هرچند به امام معصوم نیازمند است اما بعید نیست که همچون ائمه طاهرین علیهم السلام داری مقام عصمت باشد و این از فضل خدی تعالی دور نیست که انسانی بیافریند کامل، منزه از هر عیب و خطا. کلام امام حسین علیه السلام دلالت بر تحقق وجود چنین قداستی با همه فضایل و محامد در فرزند عزیزش علىاکبر است.
به علاوه در زیارت مخصوصه آن بزرگوار در اول رجب از قول امام معصوم علیه السلام آمده:
«کما منّ علیک من قبل و جعلک من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا».
«همانگونه که از پیش بر تو منت نهاد و ترا از خاندانی قرار داد که رجس و پلیدی را از آنان برده و پاک و مطهرشان ساخته است.»
معنی «اذهب الله عنهم الرجس» همان مقام عصمت است که در علىاکبر تحقق یافته است هر چند وجوب عصمت در آنجناب همچون مقام عصمت امام که حجت بر مخلوقات است نیست.
از ابتدی جوانی آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمی مبارکش مىدرخشید، بخشش نبوی از وجودش فراوان مىریخت، در مجد و شرافت و بزرگواری رسول کریم صلی الله علیه وآله را بیاد مىآورد، به تمام خصال خیر پیچید شده بود و بر قله مناقب ایستاده بود؛ فضائلش از ستارگان افزون، و محامدش برتر از کوههی بلند، زبان از وصفش ناتوان و دشمن چارهی جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.
« اکبر» از خاندان رسالت و شاخهی از شاخههی خلافت الهیه است که وارث فضائل پدر و اجداد طاهر خود مىباشد. گواه ما اعتراف دشمن مکّار و سرسخت اهل بیت علیهم السلام - یعنی معاویه - است. روزی از سردمداران و دولتمردان حاضر در جلسه پرسید: سزاوارترین مردم بری این امر کیست؟ گفتند: تو سزاوارترین هستی.
معاویه گفت: نه، سزاوارترین مردم بری حکومت، علىبن الحسینبن علی علیه السلام است که جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و بزرگ منشی ثقیف را داراست. ما تردید نداریم »علىاکبر« جامع تمام فضائل و بالاتر از همه داری مقام عصمت و بدور از اخلاق ناروا بود؛ به شهادت پدرش که از باطن افراد آگاه است او جامع صفات و خصال محمدی و آینه تمام نمی آنحضرت است همانگونه که در زیارت اول رجب و زیارتی که ابوحمزه از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است.
اقرار معاویه دلیل آنست که «علىاکبر» در آن هنگام بین مردم شام و سایر شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهیه کاملاً معروف بوده، در غیر اینصورت دلیلی ندارد معاویه به صلاحیت فردی بری خلافت در حضور مسولان کشور اعتراف کند که از جهت تدبیر، درایت و صفات حمیده و توان مدیرت بری مردم ناشناخته است.
معاویه مىدانست که تمامی فضائل علىاکبر از سلف مطهرش مىباشد اما خود را به غفلت زد و بخاطر غرضهی پنهانیش دیگران را هم در آن فضائل دخالت داد که موارد زیر از جمله آن است:
1 - مىخواست خلافت را از امام حسین علیه السلام که از جانب پیامبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام که نص بر امامت او بود بگرداند و مىخواست شخص دیگری را در برابر امام حسین علیه السلام که مرجع امت در مسائل علمی و گرفتاریها و حل و فصل مشکلات بود علم کند.
2 - مىخواست ارزش شرایط خلافت را که در سه امر علم، عصمت و نص منحصر بود تغییر دهد زیرا او هیچ یک را نداشت (بلکه از جانب اهل بیت مورد لعن واقع شده بود).
3 - مىخواست بری قوم خود فضیلتی را اثبات کند تا همطراز قبایلی چون بنی هاشم و ثقیف گردد اما موفق نگردید. همگان مىدانستند خاندان امیه از زمان جدشان - عبد شمس - هیچ فضیلت و مکرمتی نداشتند. عبد شمس فقیر بود و برادرش هاشم کفالت او را عهده دار گردید. امیه نیز ده سال برده عبدالمطلب بود. زیرا بر اسب خویش شرط بسته بودند، اسب هر که در مسابقه برنده شود صدشتر، ده بنده، ده کنیز و یکسال بندگی او رانموده و موی جلوی سرش را بتراشد. اسب عبدالمطلب برنده شد. او جوائز مسابقه را گرفت و در میان قریش تقسیم کرد و خواست موی جلو سر امیه را بتراشد عوض آن ده سال بندگی عبدالمطلب را پذیرفت و در این مدت امیه از بردگان وی محسوب مىگردید.
در زیارت علىاکبر که ابوحمزهثمالی از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است: صورت بر قبر گذار و سه بار بگو :
« صلىاللَّه علیکیااباالحسن »
شاید این کنیه بری تفأل باشد، زیرا فرزندی به نام «حسن» داشته است. روایت احمد بن ابونصر بزنطی گواه این مدعاست. بزنطی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: آیا مىتوان با زنی و ام ولد پدر او ازدواج کرد؟
پاسخ دادند: اشکالی ندارد.
سپس پرسید: گفتهاند علىبن الحسین امام سجاد علیه السلام با دختر کنیه و لقب علىاکبر علیه السلام
امامحسن مجتبی علیه السلام و با امولد امام حسن علیه السلام ازدواج نمود.
امام علیه السلام فرمود: چنین نیست. امام سجاد علیه السلام با دختر امامحسن مجتبىعلیه السلام ازدواج کرد و ام ولدی که گفتی مربوط به علىبن الحسین است که در کربلا به شهادت رسید. و او را نیز به عقد خود درآورد.
این حدیث سندی است که علىاکبر کنیزی داشته که بری او فرزندی آورده است.
همچنین در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام نقل کرده، گوهری یگانه و حقیقتی تابناک بدست مىآید که دست روزگار و خیانتکاران آن را از بین برده است و آن این است که علىاکبر داری خانواده و فرزند بوده شاید نسل آن بزرگوار استمرار نیافته. امام صادق علیه السلام مىفرماید:
« صلىاللَّه علیک و علی عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک وامهاتک الاخیار الذین اذهب اللَّه عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا »
در این زیارت لفظ « ابناء » جمع است و دلالت بر بیش از دو نفر دارد. همانگونه که مفهوم خاص آن فرزند صلبی است احتمال دارد بر همه بازماندگان اطلاق گردد اما این احتمال به لحاظ اطلاق لفظ « ابناء » بر فرزندان صلبی، مردود است.
عبارت «و علی عترتک» دلالت بر خانواده دارد. عترت به معنی خانواده و فرزندان است که اگر علىاکبر نواده نداشت در کلام امام معصوم علیه السلام که آشنی به فن بلاغت و اقتضاء حال است وارد نمىشد.
ابن قولویه این روایت را در »کامل الزیارات« باسندی صحیح و راویانی ثقه نقل کرده است از جمله علىبن مهزیار است که کاملاً مورد وثوق امام جواد علیه السلام بوده است. دلیل این مطلب، فرمایش امام در نامهی است که به وی مرقوم فرمودند: «همانا ترا در خدمت و طاعت آزمودم اگر بگویم مانند ترا ندیدهام امید آن دارم که در آن گفتار راستگو باشم.»
دیگر از راویان ثقه ابنابی عمیر است مرد بزرگواری که به جرم تشیع، هارون الرشید دستور داد سندىبن شاهک صدوبیست تازیانه به او زد، سپس وی را زندان کرد و تا صدوبیست دینار نداد آزاد نشد.
این علی به «اکبر» ملقب شد زیرا از امام زینالعابدین بزرگتر بود. امام سجاد علیه السلام این مطلب را در پاسخ ابنزیاد ملعون که پرسید: مگر خداوند علی را در کربلا نکشت؟ فرمودند: من برادری بزرگتر، بنام علی داشتم که شما او را کشتید . گروهی از مورخان امام سجاد علیه السلام را به «علىاصغر(ع)» و این شهید بزرگوار را به «علىاکبر(ع)» توصیف نمودهاند از جمله:
1- ابن جریر طبری در «تاریخ الامم و الملوک» ج 6 - ص 260، گوید: حمیدبن مسلم گفت: علىبن الحسین اصغر(ع) را دیدم در حالیکه بیمار بود.در کتاب «المنتخب» ذیل تاریخ مزبور، ج 12 ص 19 گوید: «علىاکبر(ع) فرزند امام حسین علیه السلام بود و از او نسلی نماند، و علىاصغر(ع) که مادرش امولد بود». در صفحه 88 همان کتاب آمده: علىاکبر(ع) با پدرش کنار نهر فرات در کربلا به شهادت رسید و فرزندی نداشت، علىاصغر(ع) نیز در کربلا همراه پدرش بود، وی بیست و سه سال داشت و بیمار بود.
2- ابن قتیبه در المعارف ص 93 گوید: علىاکبر(ع) پسر امام حسین علیه السلام، مادرش دختر ابومره بود. علىاصغر(ع) مادرش امولد بود. در ص 95 گوید: و اما علىاصغر(ع) ، هیچ بازماندهی بری امام حسین علیه السلام جز او نیست.
3- دینوری در الاخبار الطوال ص 254 گوید: درباره او پیشتر سخن گفتم، وی در ص 256 گفته است: هیچ یک از فرزندان، یاران و فرزندان برادر امام حسین علیه السلام روز عاشورا نجات نیافتند مگر علىاصغر(ع) که نوجوان بود.
4- یعقوبی در التاریخ ج 2 ص 94 طبع نجف گوید: بری امام حسینعلیه السلام هیچ فرزندی جز علىاصغر(ع) نماند.
5- قرمانی در التاریخ ص 108 گفته است: شمر ملعون بری کشتن علىاصغر(ع) که بیمار بود تلاش کرد.
6- دمیری در»حیاةالحیوان« درماده »بغل« گفته است:
علىاصغر(ع) به زین العابدین ملقب بود. برادر بزرگتری داشت بنام علىاکبر(ع) که در کربلا با پدرش شهید گردید.
7- سهیلی در »الروض الانف ج 2 - ص 326» گفته است: علىاکبر(ع) در کربلا همراه پدرش کشته شد. اما علىاصغر(ع) کشته نشد. مادرش سلافه دختر یزدگرد بود.
8- شعرانی در لواقح الانوار ج 1 - ص 23 : امام حسین علیه السلام فرزندانی بنام علىاکبر(ع) و علىاصغر(ع) داشت که نسل امام علیه السلام از اوست.
9- سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص ص 156 آورده: علىاکبر(ع) با پدرش شهید شد و علىاصغر(ع) که زین العابدین علیه السلام است نسل پدر از او ادامه یافت.
10- ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 9 ص 103 گفته است: علىبن الحسین به زین العابدین علیه السلام شهرت یافته برادر بزرگتری به نام اکبر داشت. به او نیز علی گفته میشد که با پدرش کشته شد.
11- دیاربکری در تاریخ الخمیس ج 2 ص 319: زین العابدین علیه السلام که همان علىاصغر(ع) است بیست و سه سال داشت. و علىاکبر(ع) با پدرش کشته شد.
12- ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1 ص 347 طبع ایران: زین العابدین علیه السلام را علىاصغر گویند نسل امام حسین علیه السلام فقط از او بجی مانده است.
13- صبّان در اسعاف الراغبین در حاشیه نورالابصار ص 194: از جمله اولاد امام حسین علیه السلام علىاکبر(ع) و علىاصغر(ع) است که از اصغر نسل بجی مانده است.
14- حافظ علىبن محمدبن علىخزار رازی قمی در کفایةالاثر ص318 از نسخه ملحق به اربعین مجلسی و خرایج راوندی در بخش نص بر امامت حضرت سجاد علیه السلام از امام حسین علیه السلام چنین آمده: عبیداللَّهبن عبداللَّهبن عتبه گفت: خدمت امام حسین علیه السلام بودم که علىاصغر(ع) آمد. امام او را نزد خود خواند و بین دو چشمانش را بوسه زد پس به امامت او و امامت امام باقر علیه السلام تصریح کرد.
15- در مجالس صدوق ص 93، مجلس 30: امام صادق علیه السلام فرمود: حسین علیه السلام با فرزندانش علىاکبر(ع) و علىاصغر(ع) به کربلا آمد.
16- شبلنجی در نورالابصار ص 194: از جمله فرزندان حسین علیه السلام علىاکبر(ع) است که با پدرش شهید گردید. و دیگری علىاصغر(ع) زین العابدین.
17- شیخ فخرالدین طریحی در منتخب ص 20 چاپ هند: حضرت سجادعلیه السلام به علىاصغر(ع) و شهید را به علىاکبر(ع) نام برده است.
اینان مورخانی بودند که از حضرت سجاد علیه السلام به علىاصغر(ع) یاد کرده و تصریح به کوچکتر بودن ایشان از علىاکبر(ع) نمودهاند، گروه دیگری اکتفاء به بزرگتر بودن علىاکبر(ع) و شهادت او کردهاند و ذکری از کوچکتر بودن حضرت زین العابدین(ع) نکردهاند از جمله:
18- ابن اثیر در الکامل ج 4 ص 30 اولین کشته آل ابوطالب علىاکبر(ع) است که مادرش لیلی بود.
19- مسعودی در مروج الذهب ج 2 ص 91 و در کتاب التنبیه و الاشراف ص 263 : با حسین علیه السلام پسرش علىاکبر(ع) کشته شد.
20- ابن الصباغ در الفصول المهمه ص 209 طبع ایران: با حسین علیه السلام علىاکبر(ع) کشته شد.
21- ابن العماد در شذرات الذهب ج 1 ص 66: با حسین علیه السلام دو فرزندش علىاکبر(ع) و عبداللَّه(ع) کشته شدند.
22- محب طبری در ذخائر العقبی ص 151 علىاکبر(ع) با پدرش به شهادت رسید.
23- رشید وطواط در غرر الخصاص ص 229 در باب 11 فصل دوم اول شهید بنی هاشم علىاکبر(ع) بود.
24- شبراوی در الا تحاف بحبّ الاشراف / ص 47: علىاکبر(ع) با پدرش در کربلا کشته شد.
25- شهید اول - عالم بزرگ تشیع در بخش مزار الدروس گوید: آنگاه علی بن الحسین(ع) را که بنابه نظر درستتر از زینالعابدین علیه السلام بزرگتر است زیارت کن.
26- میرزا ابوالقاسم طهرانی مشهور به سیدالعلماء در شرح زیارت عاشورا، ص 354 طبع - بمبنی: بنظر مورخین صحیحتر آنست که مقتول در کربلا علىاکبر(ع) است.
27- ابن ادریس حلی در بخش مزار « السرائر» بعد از آنکه بزرگتر بودن « علىاکبر(ع)» را انتخاب مىکند مىگوید: علماء تاریخ و نسب شناسان از جمله: بلاذری، عمری نسب شناس، ابن ابی الازهر در کتاب الفاخر و ابوعلی ابن همام در کتاب الانوار و دیگران نیز این نظر را دارند.
28- شیخ بزرگوار علامه میرزا محمد علی اردوبادی به نقل از کتاب النفحة العنبریة در نسبشناسی و مفتاح النجا فی مناقب آل العبا تالیف حارثی بد خشی و تذکرة الائمه محمد باقر لاهیجی، و دیگران نظر مزبور را پذیرفتهاند.
شیخ مفید در الارشاد و طبرسی در اعلام الوری بر خلاف این گروه معتقدند که شهید در کربلا علىاصغر(ع) است و علىاکبر(ع) مادرش دختر کسری یزدگرد بنام شاه زنان بوده است.
بدلیل عدم وجود مدرک و اعراض صاحب نظران و خبرگان از این ادعا نظر درست آنست که شهید در کربلا همانا علىاکبر(ع) است اماگفته ابن شهر آشوب درکتاب المناقب وابن طلحه شافعی در مطالب السؤال ص 73 و ابن صباغ در الفصول المهمه آنست که زین العابدین علیه السلام علی اوسط است یعنی امام حسین علیه السلام داری سه پسر بنام علی بوده که مخالفتی با آنچه ما گفتیم شهید در کربلا علىاکبر است و امام سجاد علیه السلام از او کوچکتر است ندارد، لیکن اعراض آنان از ذکر سه فرزند بری امام حسین علیه السلام پذیرش این نظر را مشکل مىسازد. هرچند اربلی در کشف الغمه آنرا پذیرفته است. زیرا نسب شناسان و مورخان قائلند که امام حسین علیه السلام دو فرزند بنام علىاکبر و علىاصغر که همان امام سجاد علیه السلام است و عبداللَّه شیرخوار و جعفر داشته که در زمان حیات پدر از دنیا برفت همانگونه که تا کنون روشن نشده امام حسین علیه السلام غیر از فاطمه و سکینه دختر دیگری داشته است. و اما فاطمه بیمار که مرحوم مجلسی در جلد دهم بحار الانوار طبع کمپانی باستناد نوشته یکی از علما شیعه آورده، بدلیل مشخص نبودن نویسنده و عدم توجه نسب شناسان و مورخان به موضوع، سکوت و عدم اظهار نظر بهتر است. در ابتدی این عنوان گفتیم امام سجاد علیه السلام به ابن زیاد فرمود: برادری بزرگتر داشتم که او را کشتید.
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.
امام علیه السلام فرمود: «اللَّه یتوفّی الانفس حین موتها». آیه 42 سوره زمر
ترجمه: خدی تعالی هنگام مرگ جانها را مىستاند.
ناگفته نماند این گفتگو بعد از آنست که ابن زیاد دستور داد اهل بیت و خاندان نبوت را وارد دارالحکومه کنند. به مردم نیز بار عام داده بود تا در مجلس حاضر باشند.
شباهت علىاکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله
رسولخدا صلی الله علیه وآله نوری روشنی بخش و شمشیری از شمشیرهی خداوند است، خبر شدم آن حضرت مرا بیم داده در حالیکه عفو و گذشت او، آرزوی همه است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به منظور گرامی داشت او جامه خود را بر او انداخت تا آزردگی خاطرش برطرف شود.
این کار از پیامبر صلی الله علیه وآله شگفت نیست زیرا که او بری رحمت و رأفت، تعلیم قرآن و انذار و تبشیر انسان بر انگیخته شده است، به سرحد کمال خیرخواهی و نصیحت فرمود و بری هدایت بشر قیام و به رستگاری و سعادت، مردم را فراخواند و از کوری جهالت رهانید.
خدی مهربان به حبیب خود پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله چنین فرمود:
« و رحمتی وسعت کل شی فساکتبهاللذین یتقون و یؤتون الزکوة والذین بآیاتنا یؤمنون الذین یتبعون الرسول النبی الامی... » تا آخر آیه.
سوره اعراف آیه 156/157
برگرفته از کتاب حضرت علی اکبر علیه السلام
تألیف علامه عبدالرزاق مقرم موسوی ؛ ترجمه دکتر امیرحسین لولاور
در چنین روزی حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) در سال 33 قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول، خویش خوی رسول، گفت و گویش، گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید:
«هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم»؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه...».
حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن ایشان را 18 و برخی 20 سال نیز گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى می گوید این کاروان به سوى مرگ می رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باکى از مرگ در راه حق نداریم!
روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان می رفت، امام حسین (ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: «قتل الله قوما قتلوک...». حضرت على اکبر (ع)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین«ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد.
روز نیمهی شعبان روز میلاد باسعادت امام زمان حضرت حجة ابن الحسن العسکری عجل تعالی فرجه الشریف است و بسیار شایسته است زیارت آن حضرت و دعا کردن بر فرج آن حضرت و درخواست از خداوند برای تعجیل در ظهور آن بزرگوار.
چگونگی دعا کردن بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
اول: از خداوند بخواهیم که در فرج آن حضرت تعجیل کند مثل اینکه بگوییم:
اللهم عجل لولیک الفرج یا بگوییم اللهم عجل فرج ولیک
دوم: اگر کسی برای ظهور و فرج آن بزرگوار دعا کرد آمین بگوییم.
سوم: از خداوند بخواهیم که فرج آل محمد را نزدیک گرداند.
چهارم: فرج و گشایش در امر همهی مؤمنین را از خداوند بخواهیم.
پنجم: از خداوند درخواست کنیم که اسباب و مقدمات ظهور آن حضرت را فراهم کند.
ششم: از خداوند بخواهیم که گناهانی که سبب به تأخیر افتادن فرج آن حضرت شده است را بیامرزد.
هفتم: نابودی دشمنان آن حضرا را از خداوند بخواهیم.
هشتم: از خداوند بخواهیم تا با ظهور امام زمان علیه السلام قلب آن حضرت و قلب مقدس حضرت سیدالشهداء و قلوب مؤمنین را تشفّی دهد.
یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه
یا رب الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة
یا رب المؤمنین اشف صدور المؤمنین بظهور الحجة
شیخ حر عاملى رحمه اللّه از بزرگان اصحاب نقل مى کند که امام صادق علیه السلام فرمود
((شبى که حضرت قائم (عج ) در آن متولد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولد نمى شود مگر اینکه مؤ من خواهد شد، و اگر در سرزمین کفر متولد گردد، خداوند او را به برکت امام مهدى (عج ) به سوى ایمان منتقل مى سازد.))(5) در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین علیه السلام و همچنین زیارت امام زمان علیه السلام مستحب است ، امام صادق علیه السلام فرمود
((شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است و خواندن دو رکعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است ، در رکعت اول بعد از حمد، سوره کافرون و در رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود)).(6) غسل و شب زنده دارى و عبادت در این شب بخصوص فضائل بسیار دارد، این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد که ولایت با سعادت امام زمان علیه السلام در سحرگاه این شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده . ضمنا روایاتى آمده که نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است ، و در بعضى از این روایات است شب نیمه شعبان شب امامان علیهم السلام است و شب قدر شب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است . از جمله فضائل این شب اینکه ، از شبهاى مخصوص زیارت امام حسین علیه السلام است که صد هزار پیامبر (صلواة اللّه علیهم ) آن حضرت را در این شب زیارت مى کنند. از نمازهاى مستحبى که در این شب وارد شده دو رکعت نماز است که در هر رکعت بعد از حمد صد بار سوره توحید خوانده مى شود. نقل شده
رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله فرمود
شب نیمه شعبان در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود
اى محمد
اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم در چنین شبى خوابیده اى ؟ گفتم
این شب چه شبى است ؟ فرمود
شب نیمه شعبان است برخیز، مرا بلند کرد و به بقیع برد، و سپس فرمود
سرت را بلند کن زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است ، همچنین در رضوان ، در آمرزش ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و سخاوت ، در احسان باز است ، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در این شب گنهکاران را آزاد مى کند، پایان عمرها در این شب ، تعیین مى گردد، رزق هاى یکسال در این شب تقسیم مى شود و حوادث یکسال در این شب معین مى گردد. اى محمد! کسى که این شب را با تکبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است ، و خداوند گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد... اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم این شب را احیاءدار و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا که این شب شبى شریف است . از اعمال این شب ، خواندن دعاى کمیل در سجده است روایت شده که کمیل گوید دیدم على علیه السلام این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند. در مورد زیارت امام حسین علیه السلام در این شب بخصوص در صورت امکان در کنار قبرش ، آمده هر که بشناسد امام حسین علیه السلام را و شهادت او و هدف شهادتش را که موجب نجات امت گردید و وسیله و راهگشائى براى رسیدن به فوز عظیم شد (خلاصه اینکه عبادتش در این شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خویشتن را در برابر خدا خاضع نماید که شایستگى آن را دارا مى باشد و نیز از خدا خواسته هاى شرعیش را تقاضا کند.(7)
امام باقر علیه السلام فرمودند:
شب نیمهی شعبان بعد از لیله القدر، برترین شبهاست. خداوند در آن شب فضل خود را به بندگان عطا میفرماید و ایشان را به کرم خویش میآمرزد. پس در تقرب جستن به سوی خدای تعالی کوشش کنیدزیرا خداوند به ذات مقدسش قسم یاد فرموده است که هیچ سائلی را در آن شب از درگاه خود دست خالی برنگرداند مادامی که خواستهی او معصیت نباشد و خداوند آن شب را به ما اختصاص داده است. پس در دعا و ثنا بر خدای تعالی در آن شب کوشش نمایید.
(مفاتیح الجنان)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
در شب نیمهی شعبان روزیها تقسیم میشود و عمر مردم معین میگردد و روندگان به حج نامشان نوشته میشود و خدای تعالی در خلق خود افراد بیشماری را میآمرزد.
(مفاتیح الجنان)
دعای شب نیمهی شعبان
هر کس در شب نیمهی شعبان 21 مرتبه این دعا را مابین نماز مغرب و عشاء، قبل از آنکه سخنی بگوید بخواند، تا شب نیمهی شعبان سال بعد به فرمان خدا، هیچ مکروهی به او نرسد و اگر عمر او تمام شده باشد، خداوند عمر دوباره به او کرامت فرماید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انک علیم حلیم ذو اناة و لا طاقة لنا بحکمک یا الله یا الله یا الله، الامان الامان الامان من الطاعون و الوباء و موت الفجأة و سوء القضاء و شماتة الاعداء، ربنا اکشف عنّا العذاب انا موقنون برحمتک یا ارحم الراحمین.
(از کتاب عنوان الکلام مرحوم ملا محمدباقر فشارکی ص 210)
********************
قراءت قرآن در شب نیمهی شعبان
هر کس در شب نیمهی شعبان سه مرتبه سورهی یاسین را بخواند، مرتبهی اول به نیت طول عمر، مرتبهی دوم به نیت توانگری و مرتبهی سوم به نیت دفع بلیات، در آن سال از آفات و فقر در امان میماند و عمر او طولانی میگردد. پس از تمام کردن سوره در هر مرتبه دعای زیر را با تضرّع بخواند:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم یا ذَالمنِّ لا یُمَنُّ علیک یا ذالطَّولِ لا اله الا انت، انت ظهرُ اللاجین و جارُ المستجیرین و امان الخائفین اِن کُنتُ شقیّاً محروماً مُقْتِراً فی الرزق، فامحُ فی امِّ الکتاب شقاوتی و حرمانی و اقتارِ رزقی و اثبتنی عندک مرزوقاً موفِّقاً للخیراتِ، فانک قُلتَ فی کتابکَ المنزل یمحواللهُ ما یشاءُ و عندهُ امُّ الکتابِ.
********************
زیارت امام حسین علیه السلام در شب نیمهی شعبان
باید دانست که زیارت سیدالشهداء علیهالسلام در شب نیمهی شعبان بسیار سفارش شده است و سادهترین زیارت که میتوان در همه وقت آن حضرت را به آن زیارت نمود آن است که سه مرتبه بگویی:
و یا اینکه بگویی:
که خداوند سلام تو را به آن حضرت میرساند.
پی نوشتها
5- توضیح المقاصد شیخ بهائى ، صفحه 532.
6- اثباة الهداة جلد 7، صفحه 162.
7- اقتباس از کتاب المراقبات ، نوشته عالم ربانى و عارف صمدانى ، مرحوم حاج میرزا جواد تبریزى صفحه 79 به بعد (دعاها و نمازهاى دیگرى نیز ذکر شده به این کتاب مراجعه شود.)
عقیل برادر بزرگتر امیرالمؤمنین علیه السلام از کسانی بود که نظر و گفته اش در علم انساب حجت بود روزی حضرت امیر به او فرمود، «برای من همسری از خاندان اصیل و دلیر عرب در نظر بگیر که مرا از وی فرزندی دلیر زاده شود.» عقیل گفت: «با فاطمه که از قبیله کلاب می باشد، ازدواج کن که از پدران او در عرب هیچ کس شجاع تر نیست.» علی(ع) با فاطمه که بعدها به «ام البنین» معروف شد، ازدواج کرد و فرزندانی از او زاده شد که حضرت عباس سلام الله علیه بارزترین و برترین آنها بود.
حضرت عباس(ع) در چهارم شعبان سال 26 هجری پا به عالم هستی نهاد. چون به دنیا آمد، او را به دست پدر بزرگوارش دادند، همین که حضرت او را گرفت، نگاهی به اعضای او کرد و گریست، گویا می دید که دستانش در راه یاری امام زمانش قطع می شود و سینهاش هدف تیر دشمن قرار می گیرد، سر مطهرش را عمود آهن خرد می کند، لبهای تشنهاش و ...
روزی ام البنین دید حضرت امیر، عباس را در آغوش گرفته و بر دستانش بوسه می زند و می گرید. مضطرب شد و علت را پرسید. حضرت فرمود: «دستان این فرزند در راه یاری حسین قطع خواهد شد.» با شنیدن این مطلب صدای فریاد و فغان مادر دلسوخته به آسمان بلند شد و اهل خانه همگی به ناله در آمدند؛ امّا حضرت به وی خبر داد که فرزندشان نزد خدا منزلتی عظیم دارد و در عوض دو دستش، دو بال به او مرحمت خواهد شد و ام البنین شاد گردید.
کنیه مشهور حضرت عباس، ابوالفضل و لقب معروفش «باب الحوائج» و «العبد الصالح» است. در زیارتنامه اش آمده است: «السلام علیک ایها العبد الصالح و ...» وی بسیار زیبا بود و لذا او را ماه بنی هاشم (قمر بنی هاشم) می نامیدند. قامتی بلند و رشید داشت و از کثرت عبادت و سجده، آثار سجده بر پیشانی اش نقش بسته بود.
حضرت عباس(ع) در بیست سالگی با لبابه دختر عبدالله بن عباس ازدواج کرد و عبدالله پسر عموی حضرت علی است، عباس(ع) از لبابه دارای سه پسر به نامهای فضل، محمد، و عبدالله شد (و بعضی یک پسر دیگر به نام حمزه و یک دختر هم در ردیف فرزندان او ذکر کرده اند). به هنگام عزیمت به کربلا، فضل به اتفاق مادر بزرگش «ام البنین» در مدینه باقی ماند لبابه به همراه عبیدالله و محمد با کاروان امام حسین علیه السلام حرکت کردند. «محمد» که 12 یا 13 سال داشت، در کربلا ضمن پیکاری خونین به شهادت رسید، و «عبیدالله» جزء اسرا بود که به شام اعزام شدند و سپس به مدینه مراجعه کردند و در آنجا مستقر شدند.
همسر داغدیده باب الحوائج که هم شوهر و هم پسرش را در کربلا از دست داده بود، در مدینه به ام البنین پیوست و در کنار او شب و روز خود را با غم و اندوه گذرانید تا وفات کرد. «عبیدالله» از علمای بزرگ شد و با رقیه دختر امام مجتبی(ع) ازدواج کرد. نوشته اند که هر وقت امام سجاد(ع) او را می دید، می گریست. «فضل» نیز سخنوری گویا و دیندار و با تقوا شد و پیوسته مورد تکریم و بزرگداشت بود. و «حمزه» نیز شخصیتی بارز شد و با زینب نوه زینب کبری (سلام الله علیها) ازدواج نمود.
حضرت ابوالفضل به قدری دارای جلالت شأن و عظمت مقام بود که امام حسین(ع) به او فرمود: «بنفسی انت یا اخی: برادر، جانم به قربانت باد!» امام سجاد(ع) نیز درباره عمویشان فرمود: «در نزد خداوند برای عباس مقامی است که روز قیامت همه شهیدان بدان غبطه می خورند.» امام صادق(ع) نیز فرمود: «عموی ما عباس دارای بینشی نافذ و ایمانی قوی بود.» از حضرت صاحب(عج) نیز روایت شده که خطاب به آن حضرت فرمود: «سلام و درود بر عباس که جانش را در راه مواسات برادرش فدا کرد و دنیایش را برای تحصیل آخرت صرف نمود و جانش را برای حفظ برادرش داد.» در روایت است که: «ان العباس بن علی زق العلم زقا: راستی که به عباس بن علی دانش خورانیده شده است.» در عین حال آن حضرت ایثارگر بود و فداکاری و ایثارگری و جانبازی را به حد اعلا رسانید و جان خود را فدای برادر و ایمان و اعتقاد خویش کرد.
جلوه ای از ایثار او این بود که در شریعه فرات آب ننوشید؛ زیرا برادر و اطفالش تشنه بودند و او روا نداشت که سیراب گردد و حسین تشنه باشد. او شجاعتی بی مانند داشت به طوری که زبانزد دیگران بود. در جنگ صفین جوانی برومند بود، براسبی خروشان سوار شد، نقابی بر چهره افکند و به میدان آمد و از صفوف معاویه مبارز طلبید. چند نفر با او در آویختند، ولی بسیار زود طعمه شمشیرش شدند وجان دادند. معاویه از این وضع ناراحت شد. ابن شعشاء که از سرداران سپاهش بود و ادعای دلیری بسیار داشت. چون ناراحتی معاویه را دید علّتش را پرسید معاویه گفت: «این یکی از جوانان معمولی لشکر علی است که این گونه افراد مرا به خاک می افکند، پس مردان دلاور او چگونه پیکار می کنند و من نگرانم که عاقبت جنگ چه خواهد شد!»
ابن شعشاء گفت: « آنها که با این جوان روبرو شدند، افرادی بزدل بودند و من الان یکی از هفت پسرم را به میدان می فرستم و مادرش را به عزایش می نشانم.» آنگاه پسرش را که خیلی قوی هیکل بود، به میدان فرستاد . جنگی خونین در گرفت و آن کس که از اسب سرنگون شد فرزند ابن شعشاء بود. ابن شعشاء از این وضع ناراحت و شرمنده شد و فوراً پسر دوم خود را فرستاد، ولی او هم کشته شد، و تا هفت فرزندش همه بدین صورت کشته شدند. ابن شعشاء مانند پلنگ تیر خورده به خود می پیچید و در این هنگام نگاهش با نگاه سرزنش آمیز معاویه تلاقی کرد، طاقت از دست داد، و به آن جوان نقابدار حمله کرد. اما دیری نگذشت که به پسرانش ملحق شد! نقابدار جوان مبارز طلبید. ولی کسی حاضر به مقابله با او نشد. در این هنگام علی علیه السلام جوان را به سوی خود خواند. او در محضر پدر نقاب از چهره برداشت در حالی که فقط پانزده بهار از عمرش گذشته بود.
در روز هفتم محرم با عده ای حرکت کرد و محاصره را شکست و مقداری آب آورد. چون عاشورا عده ای از یاران تحت محاصره افتادند، امام حسین(ع) حضرت عباس را فرستاد و او یک تنه رفت و حلقه محاصره را شکست و آنها را نجات داد. میلاد سردار رشید نهضت عاشورا بر همگان، به ویژه جانبازان عزیز مبارک باد.
اطلاعات 18/7/1381