مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 401
بازدید دیروز : 486
کل بازدید : 780710
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

شهید لاجوردی در کنار شهید بهشتی

صدایش به آرامی بر گوش هایم نشست: «سلام! چطوری پسرم؟ چند وقته اینجایی؟» مانده بودم چه بگویم،مدتها بود اینچنین پدرانه مخاطب قرار نگرفته بودم. قبل از دستگیری و در آن روابط خشک تشکیلاتی، چنین کلمات و جملاتی را ناشی از خصلت های خرده بورژوایی می دانستند و تمایلاتی اینچنین را سخت نکوهش می کردند. همان روابط تشکیلاتی نیز باعث شده بود که در خانه و میان خانواده نیز رفتار چندان مناسبی نداشته باشم و فضای غیرمحبت آمیزی حاکم باشد.

هنوز به خاطر دارم، یعنی هیچگاه نمی توانم آن را از یاد ببرم، آن نگاه مهربان از پشت عینک که صدای آرام و گرمی همراهی اش می کرد. یک بعدازظهر زمستانی بود که آن پنجره کوچک آهنی باز شد و این بار به جای نگهبان همیشگی و جملات و سؤالاتی از قبیل: «آماده شو برای شعبه» یا «می خواهی حمام بروی؟» و یا «چه وسائلی احتیاج داری از فروشگاه بخری؟»، چهره ای غریبه در چارچوب آن پنجره کوچک ظاهر شد که عینک درشتی بر چشم زده بود ولی گویا از پشت آن عینک، نگاه آشنایی داشت. صدایش به آرامی بر گوش هایم نشست: «سلام! چطوری پسرم؟ چند وقته اینجایی؟» مانده بودم چه بگویم،مدتها بود اینچنین پدرانه مخاطب قرار نگرفته بودم. قبل از دستگیری و در آن روابط خشک تشکیلاتی، چنین کلمات و جملاتی را ناشی از خصلت های خرده بورژوایی می دانستند و تمایلاتی اینچنین را سخت نکوهش می کردند. همان روابط تشکیلاتی نیز باعث شده بود که در خانه و میان خانواده نیز رفتار چندان مناسبی نداشته باشم و فضای غیرمحبت آمیزی حاکم باشد. (شاید اساساً چنین روحیه متلاطم و بی عاطفه ای باعث می شد که بچه های سازمان بدان حد قسی القلب و سنگدل شوند که فجیع ترین جنایات تاریخ بشر را مرتکب گردند.)

به هرحال در مقابل آن صدای گرم و سرشار از محبت، سکوت کردم. او دوباره پرسید: «چیزی احتیاج نداری؟» همچنان سکوت کرده بودم و در واقع نمی دانستم چه بگویم. پس از لحظاتی خداحافظی کرد و پنجره کوچک آهنی سلول انفرادی بسته شد. همچنان تا لحظاتی چشمم بر آن دریچه مانده بود. پس از اینکه حدود دو ماه از دستگیریم می گذشت، این اولین دیدار من با حاج اسدالله لاجوردی بود که بچه های زندان اوین به اختصار وی را «حاج اسدالله» می خواندند. بیرون از زندان، بسیار در مورد او گفته و تبلیغ کرده بودند و چه تهمت ها و توهین های ناروایی که به وی نبستند. او را جلاد اوین لقب داده بودند! و سرکرده شکنجه گران!! اما وقتی چند ماه بعد در حسینیه زندان، این بار او را دیدم که دو زانو در کنارمان نشست و به احوالپرسی با بچه ها مشغول شد، همه آن تبلیغات و حرف ها و تهمت ها، به یکباره همچون دیواری شیشه ای شکست و فروریخت. حاج اسدالله با بچه های زندانی (که تا چندی پیش در بیرون در تیم های مسلح بر علیه نظام و انقلاب اسلامی می جنگیدند و در شرایطی که ارتش بعث عراق هزاران کیلومتر مربع از خاک میهن را در اشغال خود داشت، از پشت به مملکت و مردم خود خنجر می زدند) آنچنان گرم گرفته بود که گویی با بچه هایش حرف می زند. بعداً از زبان خودش شنیدم که وی به همه این بچه ها به چشم قربانی نگاه می کند و نه جنایتکار.

او با اقتدا به امام و رهبرش، خیل جوانان و نوجوانان ساده دل و ناآگاهی که فریب مجاهدین خلق را خورده و در باتلاق نفاق آنها دست و پا می زدند، قربانیانی می دانست که نیاز به کمک و یاری دارند. از همین رو بود که زندان اوین را به واقع، برای رهایی این قربانیان از حصارهای تشکیلاتی و دستیابی به واقعیات و حقایق به آموزشگاهی بدل ساخت. این در شرایطی بود که مجاهدین خلق، مهیب ترین تروریسم تاریخ معاصر را به راه انداخته بودند و هر روز تعدادی از مردم را به جوخه های تروریستی خود می سپردند. اما حاج اسدالله برای انتقام، آموزشگاه شهید کچویی را در قلب زندان اوین به وجود نیاورده بود. او تنها طریق سر به راه کردن گمراهان گروهک های ضد انقلاب را با تأسی به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم(ع)، محبت و مهربانی می دانست. از همین رو بود که در بهترین ساختمان زندان اوین (که در زمان رژیم شاه، مجتمع اداری و محل اقامت رؤسای زندان بود) سالن های آموزشگاه را قرار داد. کتابخانه نسبتا بزرگی برای استفاده زندانیان تاسیس کرد، آنها را از تلویزیون و شبکه داخلی زندان و تازه ترین روزنامه ها و اخبار بهره مند ساخت، برای فراگیری کار و حرفه و احتمالا باری از دوش خانواده برداشتن (که اغلب بچه های گروهک ها، هیچگاه در زمان به اصطلاح مبارزه و خدمت به تروریست ها حتی فکرش را هم نمی کردند) کارگاههای متعددی بوجود آورد و با بودجه محدودی که در اختیار داشت و ترغیب برخی دوستانش به کمک مالی، دستگاهها و وسائل فنی این کارگاهها مانند چرخ های خیاطی و دوزندگی و کفش دوزی، ماشین های نجاری و چوب بری و مکانیکی و کشاورزی و... را خرید و در اختیار زندانیان علاقمند قرار داد تا هم حرفه ای بیاموزند، هم به کاری مشغول شوند و هم با حقوق و حق الزحمه ای که دریافت می کنند، احیاناً بتوانند به خانواده هایشان، کمک مالی بکنند. او برای زندانیانی که تمایل داشتند، کلاس های آموزشی مختلفی بوجود آورد، زمینه های کارهای تحقیقی و هنری و ورزشی و... آنان را فراهم کرد.

برای نخستین بار درون زندان اوین، استخری را برای استفاده همه زندانیان ساخت (نکته جالب اینکه برخی از خاطره نگاران فراری به خارج کشور که دورانی را در زندان اوین گذرانده و انواع و اقسام افتراها و تهمت ها را به زندانبانان خود نسبت داده اند هم نتوانسته اند این خدمات شهید لاجوردی را نادیده بگیرند و در هر صورت به گوشه ای از آنها اعتراف کرده اند که همین می تواند گواهی دیگر بر عظمت کاری باشد که شهید لاجوردی در زندان ها انجام داد).

حاج اسدالله به همین اقدامات داخل محیط زندان بسنده نکرد و برای اینکه زندانیان (که در دوران به اصطلاح آزادی، به هنگامی که در دام گروهکهای تروریست و درون حصار تشکیلاتی آنها قرار داشتند، هم از توده های مردم دور افتاده بودند) با فضای مردمی جامعه آشنا شوند، در دوره های مختلف و گروه بندی های گوناگون، آنها را به گردش های سیاحتی و زیارتی، بازدیدهای فرهنگی و علمی و حتی دیدار از جبهه های جنگ برد. شاید در باور خیلی ها نشیند که در سخت ترین زمان تهاجم تروریستی مجاهدین خلق به انقلاب و مظاهر آن، دادستان این انقلاب و رئیس زندان اوین، زندانیان را برای گردش و تفریح به اطراف سد لتیان ببرد، برای تماشای نمایشگاه بین المللی و نمازجمعه و برنامه های دیگر اقدام نماید و خودش در تمام این فعالیت ها همراهشان باشد. شاید خیلی از زندانیانی که در سالهای 61 تا 64 در زندان اوین بوده اند، به خاطر داشته باشند بسیاری از اوقات وقتی از کارگاه به سالن ها باز می گشتند، یا در مراسم خاص، همه بر سر سفره دسته جمعی غذا می خوردند و یا ملاقات های حضوری با خانواده خود داشتند، حاج اسدالله را همواره در حال کمک می دیدند که از هیچ نوع کاری ابا نداشت، دیگ ها و ظرف ها را می شست، جارو می کرد، با بچه ها در برنامه های ورزشی شان همراه می شد، با خانواده ها و والدین بچه ها گرم صحبت می گردید و... چنانچه بعداً پدر و مادرها متوجه می شدند که ساعتها با شهید لاجوردی هم سفره و همراه بوده اند.

این توجهات و دقت های حاج اسدالله، از این بابت بود که خود سالهایی بسیار سخت را در زندان ها و سیاهچال های رژیم شاه گذرانده بود. او که 9 سال از 14 سال پس از تبعید حضرت امام(ره) را در همان زندان ها طی کرد، بنا به اسناد ساواک، دید چشم چپ خود را از دست داد، دچار درد شدید کمر و زخم معده گردید و ناراحتی های بسیاری را در اثر شکنجه های قرون وسطایی مزدوران شاه تحمل کرد. نکته قابل ذکر اینکه آخرین محکومیت شهید لاجوردی در سال 1353 که حکم 18 ساله زندان را برایش داشت، در اصل به دلیل حفظ اسرار یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود، اگر چه شهید لاجوردی زودتر از بسیاری از مبارزین به نفاقشان پی برده بود و به شدت در زندان رژیم ستمشاهی با حاکمیت آنان مبارزه می کرد، به نوعی که شدیدترین بایکوت ها را از سوی همین افراد در زندان تحمل کرد، اما بنا بر مردانگی و فتوتی که در خونش بود، در مقابل سنگین ترین شکنجه ها مقاومت کرد و نامی از آن عضو مجاهدین خلق نبرد.

نگارنده پس از سال 64 و انتقال به زندان گوهردشت، دیگر خبری از حاج اسدالله نداشتم، شنیدم که از دادستانی انقلاب و ریاست زندان اوین کنار رفته است. پس از آزادی در سال 68، در حالی که سرگشته و سرگردان بعد از سالهای طولانی به جامعه بازگشته بودم و نمی دانستم چه باید بکنم و چه کاری انجام دهم، در شرایطی که به دلیل سوءسابقه هم در هیچ اداره و مؤسسه ای پذیرفته نمی شدم، شنیدم که شهید لاجوردی رئیس سازمان زندان ها است و اداره ای در همین سازمان به نام «مراقبت پس از خروج» برای کمک به زندانیان آزاد شده بوجود آورده است .از طریق یکی از دوستان زمان زندان، به دفترش مراجعه کردم، نیازی برای وقت گرفتن و نوبت ایستادن نبود، او همان حاج اسدالله بود، با همان محبت و مهربانی آن روزی که از آن پنجره کوچک آهنی نگاه کرد، حرف هایم را شنید و نامه ای را برایم نوشت و امضاء کرد که توانستم بخشی از تحقیقاتم را در یکی از مؤسسات دولتی به چاپ برسانم و همین ماجرا زمینه ای شد تا راه و کار آینده ام را تشخیص دهم.

تصور نمی کردم که او پس از زندان هم، زندانیان سابقش را از یاد نبرد و برای سر به راه ماندنشان، از هیچ تلاشی فروگذار ننماید.

شنیدم پس از کناره گیری از مسئولیت های دولتی، مثل همه زندگی اش، بریده از تمام تعلقات دنیوی و همچون همیشه ساده و بی تکلف با دوچرخه اش به مغازه ای که از سالهای پیش از انقلاب واقع در بازار در اختیار داشت، می رفت که در یکی از همین روزها هدف منافقین تروریستی که همواره بزرگترین ضربه ها را از ایمان و مقاومت و اتکال به خدا و هوشمندی و در عین حال سادگی و عدم تکلف شهید لاجوردی خورده بودند، قرار گرفت و به آرزویش رسید که همواره شهادت را برای پایان زندگی اش از خدا می خواست و حقیقتاً که مردن برای شخصیت بزرگی چون لاجوردی خیلی کوچک بود.

منبع: کیهان


  
نحوه انتخاب شما برای همسری شهید لاجوردی چگونه بود؟

ایام عاشورا بود. من کلاس پنجم بودم و بسیار علاقه و تقید داشتم که در مراسم دهه محرم شرکت کنم . در آنجا با خلوص قلب از خانم ، فاطمه زهرا (س) درخواست کردم که مرا عاقبت به خیر کند و همیشه این احساس را دارم که خانم پاسخ مرا دادند و مرا برای پسرشان انتخاب کردند.

   - چه کسی شما را به خانواده ایشان توصیه کرد؟

اقوام حاج آقا که در همسایگی خانم عموی من بودند،گفته بودند که ما برای پسرمان دنبال همسری می گردیم و خانم عمویم مرا معرفی کرده بودند. بعد که فهمیدند کلاس پنجم ابتدایی هستم، گفته بودند که این عروس کوچک است و پدرم گفتند دخترم کوچک است و صدمه می خورد و خلاصه مخالفت کردند .یکی دوهفته از این موضوع گذشت و یک روز صبح پدرم از خواب بیدار شدندو به مادرم گفتند : "من فکر می کنم در این ماجرا اشتباه کرده ام.

 دیشب خواب دیدم که در حسینیه ارشاد جمعیتی از علما هستند و فردی نورانی روی منبر نشسته اند که من صورتشان را از شدت نور نمی بینم ،ولی پاهایشان را می دیدم . ایشان اشاره کردند که بیا جلو. من رفتم جلو و آن آقا دست آقای لاجوردی را گرفتند و گذاشتند در دست من و گفتند از امروز به بعد نسل من با تو یکی شد.

"الحمدالله رب العالمین ،هرچند با سختی های فراوانی روبرو بودیم ، ولی همیشه شاد بودم و هرگز نشد که خدای ناکرده در دلم احساس کنم که دارم رنج می برم و ازهر کسی هم که درباره من و زندگیم چنین قضاوتی داشت که دارم رنج می برم ،دیگر دلم نمی خواست با او معاشرت کنم. احساس می کردم خداوندبه من هدیه ای داده و باید قدرش را بدانم وشکر کنم.

شهید لاجوردی

- شما که می دانستید ایشان مشغول مبارزه و فعالیت سیاسی است . چگونه با نگرانیهایتان کنار می آمدید؟

 می دانستم ، اما به روی خود نمی آوردم.احساس می کنم واقعاً خدا کمک می کرد. خیلی صبر می کردم . زهره خانم را هشت ماهه باردار بودم. از حمام برمی گشتم که دیدم دورتادور منزل ، محاصره است . شاید سیزده چهارده سال بیشتر نداشتم . همین طور متعجب بودم .حاج صادق امانی دامادمان بودند و به خاطر ایشان منزل را محاصره کرده بودند. ما هم که در منزل اعلامیه های امام و بریده های روزنامه ها را داشتیم. با دیدن ماموران خیلی پریشان بودم و یک ختم انعام نذر کردم وگفتم ،"یا باب الحوائج! من می خواهم که لاجوردی به هنگام زایمان فرزندمان ، در کنارم باشد.

" شب جمعه بود که حاج آقا ساعت 11شب از زندان کمیته مشترک ،با سری متورم و در حالی که معلوم بود حسابی شکنجه شده اند، آمدند. جمعه هفته بعد ، زهره خانم به دنیا آمد و ده روز بعد باز خانه را محاصره کردند و حاج آقا را بردند. خانه ما دائماً محاصره می شد و دائماً حاج آقا را می گرفتند و می بردند ، ولی من ته دلم شاد بود ، چون می دانستم هدف ایشان چیست .

 هر وقت می آمدند می گفتم و می خندیدم وشاد بودم و حاج آقا می گفتند ،"همیشه صدای خنده های تو توی گوشم هست و در زندان به من روحیه می دهد ."بچه ها را هم که می خواستم ببرم برای ملاقات ، اسم زندان را نمی آوردم و می گفتم ،" داریم می رویم باغ پدرجان." به آنجا که می رسیدیم ، بچه ها سنگ برمی داشتند و به در و دیوار زندان می زدند. می گفتم چرا اینطور می کنید؟" می گفتند ،" می خواهیم درو دیوار زندان خراب شود و بیایند بیرون."ته دلم محکم و روشن بود که انقلاب می شود ، ولی البته نه به این زودی . می گفتم نوه نتیجه هایمان انقلاب را می بینند.

 

 - با این زندگی پر از خطری که با شهید لاجوردی داشتید ، چگونه خود را آرام می کردید؟

من فکر می کنم دعا خیلی در زندگی من تاثیر داشت و بسیار به من آرامش می داد. یک شب خواب دیدم در حرم حضرت رضا (ع) هستم و یک آقای نورانی بلند بالایی یک چادر زیبا را به من دادند و گفتند،" این چادر مال شماست."من توی خواب عقب چادرم می گشتم و ایشان اصرار داشتند که این چادر مال توست . بالاخره چادر را گرفتم و تازه متوجه شدم که این شخصیت بزرگوار ، خود حضرت رضا (ع) هستند. عرض کردم ، " آقا !شوهر مرا خیلی زندان می برند . من تا کی باید منتظر آمدن ایشان بمانم ؟" آقا فرمودند ، "می آید و دیگر بر نمی گردد.

 

 - مهمترین ویژگی ایشان چه بود ؟

 محبتی را که به خانواده داشتند ، خوب بلد بودند بروز بدهند . گاهی موقعی که در آشپزخانه ظرف می شستم ویا کار می کردم، می آمدند و اظهار شرمساری می کردند از اینکه من به قول ایشان این قدر برای بچه ها و برای ایشان زحمت می کشم .یا مثلاً اگر منزل مادرم بودم و یک ربع یا یک ساعت دیرتر از ایشان وارد منزل می شدم ، ایشان می گفتند،"مادر جانم را هزار سال است که ندیده ام." به من می گفتند مادر جان . هیچ وقت نمی گفتند چرا دیر آمدی ؟ با آن تعبیر شیرین " دلم برای مادر جانم تنگ شده " با من صحبت می کردند . اهل این نبودند که بخواهند تظاهر کنند ، محبتشان را خیلی بروز می دادند.

 

- در سالهای تصدی دادستانی و ریاست زندانها که سعایت بعضی از افراد وکم لطفی دوستان و مسئولیتهای سنگین ، عرصه را برایشان تنگ می کرد ، شما و ایشان چگونه تحمل می کردید ؟

حاج آقا خیلی مقاوم بودند . من همه چیز را توی دلم می ریختم و بروز نمی دادم . گاهی بی اختیار می گفتند، "خانم ! من دیشب دو ساعت بیشتر نخوابیده ام. " از بی مهرو محبتی کسانی که تصورش را نمی کردند خیلی فشار روی ذهنشان بود .در این گونه مواقع به شدت کار می کردند. هیچ وقت هم درباره این چیزها با کسی صحبت نمی کردند. من یک وقتهایی به بچه ها می گفتم که پدرجان خیلی تحت فشار هستند .مدتی بود که می گفتند ، "جدم بیشتر از 63 سال عمر نکردند من چرا باید بمانم؟"

یک شب خوابی دیدم و زنگ زدم به عالیه خانم ، همسر شهید مطهری که سکته کرده بودند و گوشی را بر نمی داشتند. آن روز استثنائاً گوشی را برداشتند . به ایشان گفتم ،"خواب دیدم آمده ام منزل شما و آقای مطهری روی صندلی و افراد خانواده دور ایشان روی زمین نشسته اند. شما گفتید اگر سئوالی داری از ایشان بپرس ." اول خجالت کشیدم ، ولی بعد من هم رفتم نشستم کنار بقیه و سئوالاتی را پرسیدم. ناگهان متوجه شدم که دیگر آقای مطهری را نمی بینم .

 می خواستم از خانم مطهری خداحافظی کنم و برگردم خانه که دیدم کیفم کنار دستم نیست ،گفتم ،"یک مقدار پول بدهید تا من برگردم منزل و برای شما بفرستم ."ایشان یک هزار تومانی به من دادند و بعد گفتند "بیا منزل را به تو نشان بدهم ." رفتیم به اتاق اول و دیدم که آقای مطهری در لباس احرام ، آرام خوابیده اند .بعد نگاه کردم دیدم آقای لاجوردی هم چند متر آن طرف تر توی لباس احرام خوابیده اند. گفتم ،"خانم مطهری ! من دیگر به پول نیازی ندارم. خیالم از آقای لاجوردی راحت شد که پیش آقای مطهری است".

شهید لاجوردی

- این خواب را نزدیک به شهادت ایشان دیدید ؟

دو هفته مانده بود. این خواب را که برایشان تعریف کردم ، ایشان هیچ چیز نگفتند و فقط اشک روی گونه هایشان راه گرفت . دو سه روز مانده به شهادت هم گفتند ،" خانم بگویید همه بچه ها بیایند که دیدار آخر را هم داشته باشیم." من گفتم ، "حاج آقا !این حرفها را نزنید ."گفتند بگویید بیایند".

 

  - شما دلیل هوشمندی و درایت خارق العاده شهید لاجوردی را در تشخیص جریانات و شناخت افراد در چه می دانید؟

به اعتقاد من به خاطر ایمان و تقوایشان بود که خداوند نیروی تشخیص خارق العاده ای را به ایشان داده بود. ایشان سریع و دقیق متوجه این امور می شدند. من همیشه از این تیزهوشی حیرت می کردم ، ولی همانطور که عرض کردم این حاصل تقوا و خداترسی ایشان بود . بسیار متواضع بودند. بصیرت بی نظیر پدر ،حاصل تقوا بود...


  

چگونه می توان اطمینان داشت که تمامی حدیث ها و آیات قرآنی مورد تحریف واقع نشده است ؟

پاسخ : قرآن کریم معجزة جاویدان، و سند رسالت نبی خاتم حضرت محمد(ص) است. این کتاب آسمانی ویژگی ها و امتیازاتی دارد، از جمله این که از آغاز نزول تا کنون از تحریف مصون مانده است و قران فعلی دقیقاً و بدون کم و زیاد همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده، حتی کلمه و حرفی از آن کم و زیاد نگردیده است، چرا که حافظ و پاسدار قرآن، خدای قادر و توانا است.خداوند فرمود: "إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود".[1] در این آیه خدا خویشتن را ضامن نگهداری قرآن معرفی کرده است. از این جا معلوم می شود که اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ایجاد خلل در قرآن متحد شوند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد. از این رو خدا فرمود: "در قرآن هیچ گونه خللی از هیچ جهت وارد نمی شود، و از جانب خداوند فرزانه و ستوده نازل گشته است".[2] برخی از دلایل عدم تحریف قرآن:1ـ عقل انسان حکم می کند که احتمال هر گونه تغییر و تبدیل از قرآن کریم به دور است، زیرا قرآن کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی.با دقت در این موضوع روشن می شود که اصولاً کم و زیاد در آن امکان نداشته است.قران کتابی بود که مسلمانانِ نخستین همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده می کردند.از تواریخ اسلامی استفاده می شود که تعلیم قرآن را مِهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کس می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند، قرآن مجید بود.آیا با چنین وضعی کسی احتمال می دهد که دگرگونی در این کتاب آسمانی رخ دهد؟ به خصوص با توجه به این که قرا؛ به صورت یک مجموع با همین شکل فعلی در عصر خود پیامبر جمع آوری شده بود،[3] و مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ آن اهمیت می دادند؟ اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده بودند. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان "بئر معونه" (یکی از آبادی های نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر(ص) اتفاق افتاد می خوانیم که جمع کثیری از قاریان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشیدند.از این مطالب روشن می شود که حافظان و قاریان و معلّمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک میدان جنگ این تعدا شربت شهادت نوشیدند. باید چنین باشد، چرا که گفتیم قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آن ها را تشکیل می داد، مخصوصاً در آغاز اسلام که هیچ کتابی جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلّم مخصوص قرآن بود.قرآن یک کتاب متروک در گوشة خانه و یا مسجد که گرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبود تا کسی از آن کم کند یا بر آن بیفزاید.مسئله حفظ قران به عنوان یک سنت و یک عبادت بزرگ همیشه در میان مسلمانان بوده و هست، حتی پس از آن که قرآن به صورت کتاب تکثیر شد و در همه جا پخش گردید و حتی بعد از پیدا شدن صنعت چاپ که سبب شد این کتاب به عنوان پر نسخه‌ترین کتاب در کشورهای اسلامی چاپ و نشر گردد، باز مسئله حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ، موقعیت خود را حفظ کرد، به طوری که در هر شهر و دیار همیشه جمعی حافظ قرآن بوده و هستند. اکنون در بعضی کشورهای اسلامی مدرسه هایی وجود دارد که برنامه شاگردان آن در درجة اوّ حفظ قرآن است. اکنون در کشور پاکستان بیش از یک میلیون و نیم حافظ قرآن وجود دارد. سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر(ص) و به دستور و تأکید آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنین سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهای متعدد و ثواب بسیاری که بر قرائت ذکر شده است. آیا با چنین وضعی هیچ گونه احتمالی در مورد تحریف قرآن امکان پذیر است؟! مسلّماً نه.2ـ علاوه بر همة این مسأله نویسندگان وحی است، یعنی کسانی که بعد از نزول آیات بر پیامبر، آن را یادداشت می کردند که شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند. ابوعبدالله زنجانی در کتاب "تاریخ قرآن" می گوید: "پیامبر(ص) نویسندگان متعددی داشت که وحی را یادداشت می کردند و آن ها چهل و سه نفر بودند که از همه مشهورتر خلفای چهارگانة نخستین بودند، ولی بیش از همه "زیدبن ثابت" و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) ملازم پیامبر در این رابطه بودند".[4] البته همه کاتبان وحی، همه آیات را نمی نوشتند، بلکه در مجموع آیات را می نوشتند. کتابی که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است دست تحریف کنندگان به سوی آن دراز شود؟3ـ دعوت همة پیشوایان اسلام به قرآن موجود: بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می دهد که از آغاز اسلام، همه یک زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت می کردند، و این نشان می دهد که کتاب آسمانی به صورت یک مجموعة دست نخورده در همة قرون، از جمله قرون نخستین اسلام بوده است.مولای متقیان علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت هیچ گونه اشاره ای به کم یا زیاد شدن قرآن نفرمود. نه تنها این کار را نکرد،‌ بلکه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر کم و زیادی در قرآن پیش آمده بود، مسلّماً حضرت قرآن اصلی را بر مردم عرضه می نمود. حضرت فرمود: "کتاب خدا میان شما است. سخنگویی است که هرگز زبانش به کندی نمی گراید، و خانه ای است که هیچگاه ستون هایش فرو نمی ریزد. وسیلة عزت است، آن چنان که یارانش هرگز مغلوب نمی شود".[5] نیز فرمود: "کتاب خدا نوری است خاموش نشدنی و چراغ پرفروغی است که به تاریکی نمی گراید".[6] اگر دست تحریف به دامن این کتاب آسمانی دراز شده بود، امکان نداشت امام علی(ع) این گونه به آن دعوت کند و به عنوان چراغی که به خاموشی نمی گراید، معرفی کند. مانند این تعبیرها در سخنان علی(ع) و سایر پیشوایان دین، گواه و دلیل روشنی است بر عدم تحریف قرآن کریم.4ـ اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر(ص) و این که اسلام آخرین آیین الهی است، و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه می توان باور کرد که خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم را پاسداری نکند؟ آیا تحریف قرآن ما جاودانگی اسلام طیّ هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می تواند داشته باشد؟![7] چون یکی از دلایل تجدید نبوت ها، تحریف کتاب آسمانی بوده است و اگر این تحریف در قرآن صورت گرفته بود، باید پیامبری از طرف خداوند برای اصلاح می آمد، در حالی پیامبر اسلام، خاتم پیامبران شناخته شده و خود نیز آن را بیان کرده است. با توجه به این دلایل و دلایل فراوان دیگر که در کتاب هایی که در زمینه عدم تحریف قرآن نوشته شده و لا به لای کتاب های دیگر موجود است،[8] علما و دانشمندان و مفسران اسلامی، با قاطعیت تمام، مسئلة تحریف قرآن را ردّ کرده و معتقد شده اند که قرآن مجید به هیچ وجه تحریف نشده و تحریف نخواهد شد، زیرا امکان تحریف دراین کتاب آسمانی راه ندارد.مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: "یکی از ضروریات تاریخ اسلام این معنا است که تقریباً در 14 قرن قبل، پیغمبر از نژاد عرب به نام محمد(ص) مبعوث به نبوت شده و ادعای نبوت کرده است، و نیز کتابی آورده که آن را به نام قرآن نامیده، و در طول حیاتش مردم را به آن شریعت دعوت می کرده. و نیز از مسلّمات تاریخ است که آن جناب با همین قرآن تحدّی کرده و آن را معجزة نبوت خود خوانده، و نیز هیچ حرفی نیست در این که قرآن موجود در این عصر همان قرآنی است که او آورده و برای بیشتر مردم معاصر خودش قرائت کرده است".[9] امام خمینی(ره) می فرماید: "هر کس از اهتمام مسلمانان به جمع آوری قرآن و حفظ و ضبط قرائت و کتابت آن با خبر باشد، به سستی و بطلان پندار تحریف پی می برد، و اخباری که اهل تحریف به آن تمسک جسته اند، یا چنان ضعیف است که نمی توان بدان استدلال نمود و یا اخباری جعلی بوده که نشانه های جعل از سر و روی آن می بارد، و یا مفهوم آن به قدری بیگانه و دور از واقعیت است که نمی توان به آن اعتنا کرد".[10] تحریف قرآن به زیاده، به معنای افزودن چیزی بر قرآن، میان مسلمانان هیج قائلی ندارد،[11] و اما تحریف به نقیصه یعنی کاستن از آیات، تنها برخی از علما بدان معتقد بودند. این را هم علمای شیعه و سنی جواب قاطع داده اند، تا جایی که مرحوم شیخ صدوق عقیده بر مصونیت قرآن از تحریف را از اصول شیعه دانسته و می فرماید: "اعتقاد ما این است: قرآنی که خداوند متعال بر پیامبرش حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است که در یک مجلد و در دسترس همة مردم قرار دارد و هرگز بیش از آن نبوده است، و هر کس به ما نسبت دهد که ما می گوییم قرآن بیش از این است، مسلّماً دروغگو می باشد".[12] دلایل بسیار دیگری برای فرق بین این دو موضوع وجود داسته است. در مورد روایت غدیر و عدم اقبال و روی آوردن مردم به مسئلة خلافت علی(ع) دلایل دیگری دارد، غیر از تحریف روایت. البته اگر تحریفی هم صورت گرفته، تحریف در معنا بوده، نه اصل روایت.برای اطلاع بیشتر از عدم تحریف قرآن و زدودن هر گونه شک و شبهه در این مورد به کتاب قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، مصونیت قرآن از تحریف، از آیت الله معرفت و دانشنامة‌ قرآن و قرآن پژوهشی، بهاء الدین خرمشاهی و کتاب‌های دکتر حجتی مراجعه فرمایید.اما در مورد روایات نمی توان گفت که دچار تحریف نشده اند و همه روایات نقل شده از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) صحیح می باشد بلکه دلائلی وجود دارد که به جهت انگیزه های سیاسی و منفعت پرستانه، روایاتی به نام پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم جعل شده و به آنها نسبت داده شده است.علل و عوامل تحریف ایجاد شده در روایات متعدد است. از جمله: 1- انگیزه های ذکر شده در مورد حفظ و قرائت که در مورد قرآن شده بود، در مورد روایات نیامده است.2- انگیزه های سیاسی اجتماعی که در جعل روایات و یا تحریف آن ها و یا حذف بعضی از روایات وجود داشت، در مورد آیات وجود نداشت، با توجه به این که روایات در هر موضوع صراحت داشت و در مورد آیات این صراحت نبود. بعضی از عالمان مانند شهید مطهری این مسئله را یکی از دلایل عدم ذکر نام علی(ع) و ولایت او به طور صریح در قرآن می داند، تا دست خوش تحریف نشود. 3- در حالی که جمع و حفظ و قرائت در مورد قرآن آن همه تأکید شده بود، در مورد روایات این مسئله را بر عکس می یابیم. مثلاً در زمان خلیفة دوم دستور علنی برای عدم کتابت و نوشتن حدیث صادر شده بود که هیچ کس حق نوشتن احادیث پیامبر را ندارد.4- احادیث نوشته نمی شد و تنها به صورت شفاهی نقل می شد و هر کس می توانست ادعا کند که از پیامبر احادیث و روایاتی شنیده استپی نوشت ها : [1] حجر (7) آیة 9.[2] فصلت (41) آیة 42.[3] ر.ک: تفسیر نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحریف نشده، آیت الله حسن زاده، آملی ص 28.[4] ابوعبدالله زنجانی، تاریخ قرآن، ص 24.[5] نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 403، خطبة‌133.[6] همان، ص 632،‌ خطبة 189.[7] تفسیر نمونه، ج 11، ص 21 - 26.[8] ر.ک: حسن زاده آملی، قرآن هرگز تحریف شده؛ آیت الله خویی، بیان، ج 1، ص 305.[9] علامه طباطبایی، تفسیر المیزان (ترجمه) ج 12، ص 150.[10] محمد هادی معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ص 69 (حاشیه حضرت امام بر کفایه الاصول، بحث حجت ظواهر).[11] آیت الله جوادی آملی، تسنیم، ج1، ص 99.[12] باب حادی عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93.

  

راه های تحصیل محبت به ایمه ( ع ) چیست ؟

پاسخ : محبت وعشق از راه آگاهی و انس و برطرف ساختن موانع به دست می آید؛مثلاً کسی اگر به طعم و خواص عسل آگاهی یابد، بدان علاقه مندمی شود و اگر آن را بچشد علاقه اش نسبت به آن افزون می گردد .حب خدا و اولیای او نیز، از طریق شناخت و معرفت پدید می آید .هراندازه آدمی معرفت خودش را افزون کند و در عمل نیز انس و الفت خود را با خداوند و مقربان درگاهش بیشتر سازد و موانع راه را - که علایق و وابستگی های مادی و دنیایی است - از دل بیرون کند، عشق الهی در دلش افزون تر خواهد شد .تردیدی نیست که محبت و عشق محصول معرفت است . اگر اطراف آدمی را ده ها یوسف فرا گرفته باشد، و وی به جهت کوری نتواند آنها را ببیند، آیا هیچ گاه عاشق یوسف خواهد شد؟! زنان مصر بر زلیخا ایراد گرفتند که او عاشق غلام خویش شده است ولی وقتی یوسف را دیدند دستان خود را بریدند ومتوجه نشدند .اگر به محبت اهل بیت ( ع ) و اولیای الهی توصیه شده است ، در حقیقت فرمان به تحصیل مقدمات آن - که همان معرفت می باشد - داده است ؛ چرا که اگر معرفت حاصل شد، قهراً علاقه وعشق به دنبال آن پدید خواهد آمد .برای تحصیل معرفت و محبت به پیشوایان معصوم ( ع ) راه کارهای زیر را به شما توصیه می کنیم : 1-مطالعه در زندگی ، اخلاق ، رفتار و کرامت های پیامبر ( ص ) و ایمه ( ع ) وفضایل و مناقب آنان . 2- مطالعه کلمات و سخنان آن بزرگواران ؛ چراکه فرمایش های آنان ، درهای گران بهایی است ، که باید در جست وجوی آنها بود .آیا ممکن است کسی نهج البلاغه را بخواند و بفهمد،ولی عاشق علی ( ع ) نشود؟ 3- تهذیب نفس و پرهیز از گناه ، و نیز عمل به واجبات ؛ چرا که آدمی تا تزکیه و تهذیب نفس نکند نمی تواند بااولیای مقرب الهی ارتباط برقرار کند .نوریان مر نوریان راطالبند=ناریان مر ناریان را جاذبند= 4- دعا و الحاح به درگاه خداوندجهت القای محبت آنان در دل . برای معرفت ایمه و مراتب وجودی آنها ر.ک : 1- ولایت در قرآن عبدالله جوادی آملی 2- انسان کامل ازدیدگاه نهج البلاغه حسن زاده آملی 3- در آسمان معرفت حسن زاده آملی 4- فروغ ولایت جعفر سبحانی ;

  

پاسخ : در حجاب مانند بسیاری از تکالیف دیگر، حدواجب و مستحب وجود دارد .حد واجب آن پوشاندن اعضای بدن غیر از وجه و کفین ( دست ها تا مچ و گردی صورت ) است . علاوه براین پوشش باید به گونه ای باشد که پستی و بلندی های بدن را نمایان نسازد و موجب جلب نظر و تحریک نگردد .به طور کلی فلسفه حجاب نوعی اعلام و هشدار دورباش در برابر نامحرم است ، تابدین وسیله حرمت زن و عفت و سلامت معنوی جامعه تضمین شود.از این رو هر چه پوشش زن متین تر و با وقار بیشتر باشد بهتر است . باتوجه به این مساله روشن می شود که حجاب برتر هم در حد پوشش وهم کیفیت آن و هم از نظر رنگ مهم است . افزون بر آن وقار رفتاری زن نیز در این رابطه بسیار موثر و مفید است . اکنون به خوبی روشن است که چادر زن با طریق پوشش متین و به ویژه با رنگ مشکی و سلوک موقرانه زن قوی ترین اعلام دورباش و تامین کننده حقیقی فلسفه حجاب می باشد .حد مستحب آن هر شکلی است که این پوشش به سبک متین تر و سنگین تری رعایت گردد .


  

 بهترین راه عقلی برای رسیدن به اخلاص و از بین بردن ریا چیست ؟

پاسخ : بهترین راه عقلی برای رسیدن به اخلاص و ریشه کن کردن ( ( ریا ) ) تقویت توحید در دل خود می باشد .منظوراز توحید در این مقام ، توحید افعالی می باشد؛ یعنی ، انسان باور کند که فاعل و موثری در عالم جز خداوندنیست ( ( لا موثر فی الوجود الا الله ) ) . اگر برای ما روشن شود که هیچ کس به غیر از خدا منشا اثری نیست و بفهمیم که رزق ، عطا، منع ، غنا، فقر، مرض ، سلامتی ، ذلت ، عزت ، زندگی ، مردن و ...همه در دست خداوند است و هرآنچه در جهان هست مقهور امر حاکم بی شریک می باشد، دیگر دل به دیگران نمی بندیم و خودنمایی در مقابل دیگران برایمان لذتی نخواهد داشت . زیرا ریشه ( ( ریا ) ) یا طمع در مال و منافع دیگر انسان ها است ، و یا محبت ودوست داشتن مدح و ستایش انسان ها، و یا خوش نداشتن و کراهت از مذمت و ملامت مردم است. اگر ریاکار این سه مشکل را حل نماید، دیگر دلیلی برای خودنمایی در مقابل انسان ها وجود نخواهد داشت. انسان عاقل رغبت به کاری که برای او نفعی ندارد پیدا نمی کند و به امری که به حال وی ضرر رساند بی میل می باشد .ریا همان ضرر و نبود نفع است ؛ زیرا دل بستن به تعریف یا دل گیر شدن از نکوهش مردم نفعی به حال انسان ندارد؛ بلکه ریا موجب بطلان عبادت و مضر می باشد .علاوه این که نظر مردم به اندک چیزی متغیرمی شود.رضا و خشنودی آدمیان زودگذر و ناپایدار است و شخص ریاکار مضطرب ، دل نگران ، متزلزل و مشوش است . در مقابل ، اخلاص و چشم نداشتن به مخلوقات ، اطمینان و آرامش دل را افزون می کند.برای رسیدن و درک توحید افعالی ، راه های زیر توصیه می شود : الف ) مطالعه و تفکر راجع به یگانگی مطلق خداوند.ب ) توجه به عجز و ناتوانی مخلوقات. ج ) تلقین این مطلب که موثری در جهان غیر از خداوند نیست. د ) توکل به خداوند در کارها و تمرین در جهت تقویت و ازدیاد توکل. ه ) بیرون نمودن محبت دنیا و متعلقات آن از دل. و ) مبارزه با حب نفس ( زیرا ما خود را دوست داریم و همیشه می خواهیم خواسته هایمان برآورده شود و مورد تکریم وستایش دیگران واقع شویم ). ز ) توجه به اینکه ریا عمل را می سوزاند ونفاق در دل می پرورد.;

  
برای تعجیل در ظهور امام زمان ( عج ) چه باید کرد؟
پاسخ : برای تعجیل در ظهور آن حضرت بایستی : الف ) به درگاه خداوند دعا کرد.ب ) زمینه را برای ظهور آماده کرد؛ یعنی ، افرادی ساخت ، که واقعاً منتظر ظهور و به تمام معنا آماده اجرای برنامه های آن حضرت باشند.ج ) بسط اندیشه مهدویت و ایجاد آمادگی جهانی برای ظهور حضرت.

  
امام علی علیه‏السلام : نفس و مسائل آن در کلام علی علیه‏السلام
شماره صفحه در مجله: 23
پدیدآورنده:سیدصادق سیدنژاد،

خلاصه:

کلمات کلیدی:
،

اهمیّت تهذیب نفس

نفس آدمی بستری است که عقل و شهوت در آن به مبارزه می‏پردازد و پیروزی هر یک از آنها سرنوشت نهایی انسان را تعیین می‏کند. اگر غلبه با عقل باشد سعادت، و اگر شهوت پیروز شود شقاوت اخروی در انتظار اوست. تهذیب که عبارت است از پاک‏سازی نفس از تمام بدی‏ها و آلودگی‏های اخلاقی، بهترین شیوه‏ای است که انسان از طریق آن می‏تواند زمینه پیروزی عقل را فراهم ساخته، مانع غلبه هواهای نفسانی بر آن شود و آن‏گاه به‏دنبال پیروزی عقل زمینه برای نیل به فضایل انسانی و کمالات اخلاقی مهیا می‏شود. بنابراین تنها کسانی موفق به درک کمالات واقعی خواهند شد که از تهذیب نفس غافل نباشند. حضرت علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «به غیر از صاحبان تهذیب نفس، کسی به قله‏های بلند غایات و کمالات واقعی نخواهد رسید».

اشتغال به تهذیب نفس

در زندگی، خودسازی و پرورش نفس مهم‏ترین وظیفه انسان به حساب می‏آید؛ زیرا سعادت دنیا و آخرت وی به این امر بستگی دارد. از دیدگاه قرآن کریم بزرگ‏ترین هدف انبیای الهی تهذیب و تزکیه نفوس افراد بشر است؛ یعنی پیامبران الهی مبعوث شده‏اند تا نفوس انسان‏ها را از رذایل اخلاقی و صفات حیوانی پاک ساخته، فضایل و مکارم اخلاقی را در آن پرورش دهند. بر این اساس می‏توان گفت در بین تمام کارهایی که انسان در حیات دنیوی به آنها می‏پردازد، هیچ کاری به اندازه تهذیب نفس مهمّ و مفید نیست. علی علیه‏السلام در اشاره به این حقیقت می‏فرمایند: «به پاک‏سازی و تهذیب نفس مشغول شدن و آن را از صفات و خوی‏های ناپسند پاک‏کردن صالح‏ترین کار است».

تهذیب، ملاک برتری انسان

هر مکتبی با توجّه به نوع نگرشی که به انسان و جهان دارد، معیارهای مخصوصی برای ارزیابی افراد به دست می‏دهد. برخلاف انواع مکاتب ساخته و پرداخته دست بشر که اغلب فضائل و کمالات افراد را در برخوردهای مادی خلاصه می‏کنند، در مکتب الهی اسلام ملاک ارزشمندی انسان تقوا و آراستگی به فضایل و صفات اخلاقی و برخورداری از کمالات معنوی است. از این رو حضرت علی علیه‏السلام در روایتی می‏فرمایند: «بافضیلت‏ترین مردم کسی است که نفس خود را تهذیب کند».

راه تهذیب نفس

بدون تردید انجام دادن هر کاری و تحقّق هر هدفی راه خاصّی دارد که بدون توجّه به آن نمی‏توان به موفّقیت لازم دست یافت. لذا موفق‏ترین افراد کسانی هستند که قبل از اقدام به هر کاری مقدّمات تحقّق آن را بررسی می‏کنند و پس از شناسایی کامل تمام راه‏هایی که نیل به هدف مورد نظر را میسّر می‏سازد، بهترین راه و مناسب‏ترین شیوه را بر می‏گزینند. تهذیب نفس نیز راه و روش مخصوصی دارد که بدون توجّه به آن نمی‏توان به این هدف بزرگ نائل آمد. در مجموعه روایات علی علیه‏السلام در زمینه چگونگی تهذیب نفس به توصیه‏های زیادی برمی‏خوریم؛ از جمله آن‏حضرت به تمام علاقه‏مندان به تهذیب نفس چنین سفارش می‏کنند: «نفس‏های خودتان را از آلودگی لذت‏ها و عوارض و تبعات خواست‏های نفسانی پاکیزه سازید».

زمینه بهره‏مندی از نیروی اندیشه

بهره‏مندی از هر یک از استعدادهایی که خداوند در وجود آدمی قرار داده است در اوضاع و احوال خاصّی امکان‏پذیر است. اگر زمینه‏های داخلی و خارجی برای به فعلیّت رسیدن این توانمندی‏ها فراهم نشود، انسان از این موهبت‏های الهی آن‏چنان که باید نمی‏تواند استفاده کند؛ به عنوان مثال برای بهره‏برداری کامل از نیروی اندیشه که مهم‏ترین سرمایه انسان در زندگی محسوب می‏شود، شروط و مقدّمات فراوانی لازم است که مهم‏ترین شرط آن حفظ سلامت و تهذیب نفس از آلودگی‏هاست. علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «هرکه نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و نیروی تفکر بهره‏مند نمی‏شود».

ویژگی‏های عارف واقعی

در هر جامعه‏ای برای شناخت اصناف مختلف مردم از یکدیگر با توجّه به دیدگاه‏های فکری و اعتقادی رایج ملاک‏های ویژه‏ای وجود دارد. در جامعه اسلامی هم برای هر یک از اقشار مردم اوصاف و معیارهای ویژه‏ای با توجّه به ارزش‏های مکتبی ذکر شده است. علی علیه‏السلام برای انسان‏های برخوردار از معرفت مشخّصات و ویژگی‏هایی ذکر می‏کنند که از جمله آنها اهتمام به تهذیب نفس است. آن‏حضرت در این باره می‏فرمایند: «عارف کسی است که اولاً نفس خود را بشناسد و آن را از قید و بندهای هوای نفس آزاد سازد، ثانیا نفس را از هر آنچه که او را از خدا دور می‏کند و در نهایت موجبات نابودی او را فراهم می‏سازد، دور کند».

فایده تهذیب نفس

در رهنمودهای اولیای الهی مهم‏ترین عامل کمال حقیقی انسان تهذیب نفس ذکر شده است و هر یک از آن بزرگواران با تعابیر و توصیفات خاصی به تبیین این امر پرداخته‏اند. در سخنان امام علی علیه‏السلام در این باره به مطالب زیادی بر می‏خوریم که در هر یک از آنها به صورتی به این واقعیت اشاره شده است؛ از جمله آن حضرت به همه انسان‏ها توصیه می‏کنند: «نفس‏هایتان را از شهوات و آلودگیِ خواست‏های نفسانی پاک کنید تا پلّه‏های بلند مراتب والای منزلت انسانی را دریابید».

منزلت جهاد کننده با نفس

در فرهنگ اسلامی برای تشخیص ارزش و منزلت هر یک از افراد ملاک‏های ویژه‏ای وجود دارد؛ از جمله گاهی از طریق نوع عملکرد و انتخاب مسیر نهایی زندگی می‏توان به مقام و منزلت معنوی آنها پی برد. بر این اساس منزلت کسانی که شهادت در راه خدا را بر می‏گزینند بسیار والا محسوب می‏شود؛ چرا که کم‏تر کسی می‏تواند به آن مرتبه از کمال دست یابد. با این همه، چون مبارزه با خواست‏های نفسانی از جمله مسؤلیت‏های بسیار مهمی است که زمینه تقرّب به خدا و دوری از رذایل اخلاقی را فراهم می‏سازد، امام علی علیه‏السلام درباره آن می‏فرمایند: «کسی که برای اطاعت از خدا و مبارزه با گناهانش به جهاد و مبارزه با نفس بپردازد، در پیشگاه خداوند سبحان همانند انسان نیکوکاری که به افتخار شهادت نائل آمده است، محسوب می‏شود».

جایگاه و پاداش پیکارکننده با نفس

خداوند متعال برای کسی که با رذایل اخلاقی و هواهای نفسانی به مبارزه برخیزد پاداش زیادی قرار داده و وعده فرموده است که چنین کسی را به مراتب والای کمال و منزلت بلند انسان‏های شایسته برساند. از این حقیقت در روایات با تعابیر مختلفی یاد شده است. علی علیه‏السلام می‏فرمایند: «کسی که با [خواهش‏های] نفس خود به جهاد بپردازد و بر خشم و غضب خویش پیروز شود و طاعت و عبادت پروردگار عالم را به جای آورد، خداوند سبحان برای او پاداش روزه‏داری را که همواره در حال نماز و عبادت باشد می‏بخشد و او را به جایگاه والای مرزداران شکیبای مرزهای کشور اسلامی می‏رساند».

راه جهاد با نفس

تحقّق مبارزه با رذایل نفسانی و جهاد با نفس اماره نیز همانند سایر اهداف مهم زندگی راه‏هایی دارد که عدم توجّه به آنها نه تنها مانع نیل به کمالات اصیل انسانی می‏شود، بلکه در روند تهذیب نفس اختلال ایجاد می‏کند. برای این‏که مبارزه با خواهش‏های نفسانی به صورت مناسب انجام گیرد، ضرورت دارد که به رهنمودهای موجود در روایات اهلبیت علیه‏السلام ـ که آگاه‏ترین انسان‏ها به مسائل نفس هستند ـ به طور کامل عمل شود. از جمله توصیه‏های علی علیه‏السلام در زمینه مبارزه با نفس این است که: «با نفست در راه اطاعت از خدا همانند مبارزه دشمن با دشمن و غلبه ضد بر ضد تلاش کن. همانا قوی‏ترین مردم کسی است که بر نفس خودش غلبه کند».

شرط بندگی کامل خدا

اطاعت کامل از دستورهای الهی که تأمین کننده سعادت واقعی انسان است، مقدّمات و شروطی دارد که از جمله آنها توبه از گناهان، مخالفت با هواهای نفسانی و مبارزه پیوسته با رذایل اخلاقی است. علی علیه‏السلام با توجّه به نقش مهمی که توبه و مبارزه دائم با خواهش‏های نفسانی در خوشبختی ابدی انسان دارد، در یکی از رهنمودهای روشنگر خود می‏فرمایند: «با خواست‏های نفس [اماره] مبارزه کرده، از گناهان و تقصیرات به موقع توبه کن تا به برکت این دو به فرمانبرداری از دستورهای خداوند متعال موفق شوی».

راه دست یابی به بهشت

آرزوی همه انسان‏های معتقد به مبدا و معاد آن است که اعمال و رفتارهای آنها در دنیا به گونه‏ای باشد که علاوه بر تأمین سعادت دنیوی، در عالم آخرت نیز زمینه ورود به بهشت و جوار رحمت الهی را فراهم سازد. چنین افرادی همواره تلاش می‏کنند که در درجه اوّل به اموری که نیل به این هدف ارزشمند را برای آنها میسر می‏سازد علم پیدا کنند. آن گاه تمام توان و امکاناتی را که در اختیار دارند در راه تحصیل آن به کار گیرند تا به بهشت جاودان الهی که محل تحقّق کامل کمالات واقعی انسان و تقرّب به پروردگار عالم است راه یابند. حضرت علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «به بهشت راه نمی‏یابد مگر کسی که با نفس خود به جهاد بپردازد و بهای بهشت جهاد با نفس است...».

راه نیل به مقام رضای الهی

بر اساس مضمون برخی از آیات قرآن کریم و روایات اهل‏بیت علیه‏السلام سعادتمندترین افراد کسانی هستند که در طول زندگی آن گونه عمل می‏کنند که نتیجه اعمالشان رضایت خداوند را برای آنها به ارمغان می‏آورد. در پاسخ به این پرسش که کدام‏یک از رفتار و کردارهای آدمی زمینه تحصیل رضای خدا را فراهم می‏سازد، مطالب زیادی با توجّه به مجموعه تعالیم اسلامی بیان شده است. حضرت علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «اگر به جهاد با نفس مشغول شدی رضایت خدا را به دست آورده‏ای».

ارزش جهاد آگاهانه با نفس

از مجموعه فعالیت‏های آدمی تنها آن بخش در تحقّق کامل اهداف مؤثر واقع می‏شود که از روی آگاهی و به منظور محقق ساختن هدفی مشخص انجام گیرد. در زمینه مبارزه با هواهای نفسانی نیز هر فردی که علاقه‏مند به سعادت واقعی خویش است، کم‏وبیش با توجّه به توانی که دارد تلاش می‏کند، ولی از آن‏جا که در خیلی از موارد این کوشش‏ها از روی آگاهی به ضرورت‏های مبارزه با نفس انجام نمی‏گیرد، چنان که باید نتیجه خوبی در پی ندارند و حتی در مواردی همین امور، خود باعث پدید آمدن برخی مشکلات اخلاقی می‏شوند. در فرهنگ اسلامی علی‏رغم تأکیدی که بر اصل مبارزه با نفس اماره شده، هرگز از این واقعیت هم غفلت نشده است که آن جهادی ارزشمندتر است که از روی آگاهی انجام گیرد. علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «آگاهانه جهادکردن با نفس نشانه خردمندی است».

ارتباط جهاد نفس با تقوا

تقوا حالت روحی ارزشمندی است که بر اثر حفظ نفس از آلوده‏شدن به گناه و رذایل اخلاقی و کوشش در رعایت حدود الهی پدید می‏آید و انسان را از بندگی هوا و هوس رها می‏سازد و به او روشن‏بینی و توانایی غلبه به مشکلات و خروج از سختی‏ها را به ارمغان می‏آورد. همان‏طور که مجموعه احکام و مقررات دینی و ترک گناهان زمینه ایجاد تقوا را در وجود انسان ممکن می‏سازد، جهاد با خواهش‏های نفسانی علاوه بر کمک به تحقّق تقوا آن را هرچه بیشتر در وجود آدمی تقویت کرده، به کمال می‏رساند. علی علیه‏السلام در این باره به صورت رهنمودی مهم می‏فرمایند: «هرکه با نفس به مبارزه و جهاد بپردازد، پرهیزگاری را کامل کرده است».


  

اعمال شب آخر ماه شعبان‏

- خواندن دعاى زیر:

امام صادق (علیه السلام) در شب آخر شعبان و شب اول ماه مبارک رمضان این دعا را مى‏خواند:

اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذى‏ اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ وَجُعِلَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ فَسَلِّمْنا فیهِ وَسَلِّمْهُ لَنا وَتَسَلَّمْهُ مِنَّا فى‏ یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةٍ یا مَنْ اَخَذَ الْقَلیلَ وَشَکَرَ الْکَثیرَ اِقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ لى‏ اِلى‏ کُلِّ خَیْرٍ سَبیلاً وَمِنْ کُلِّ ما لا تُحِبُّ مانِعاً یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ یا مَنْ عَفا عَنّى‏ وَعَمّا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْنى‏ بِارْتِکابِ الْمَعاصى‏ عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یاکَریمُ اِلهى‏ وَعَظْتَنى‏فَلَمْ اَتَّعِظْ وَزَجَرْتَنى‏ عَنْ مَحارِمِکَ فلَمْ اَنْزَجِرْ فَما عُذْرى‏ فَاعْفُ عَنّى‏ یا کَریمُ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبدِکَ فَلْیَحْسُنِ التَّجاوُزُ مِنْ عِنْدِکَ یااَهْلَ التَّقْوى‏ وَیا اَهْلَ الْمَغْفِرَةِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى‏ عَبْدُکَ بْنُ عَبْدِکَ بْنُ اَمَتِکَ ضَعیْفٌ فَقیرٌ اِلى‏ رَحْمَتِکَ وَاَنْتَ مُنْزِلُ الْغِنى‏ والْبَرَکَةِ عَلَى الْعِبادِ قاهِرٌ مُقْتَدِرٌ اَحْصَیْتَ اَعمالَهُمْ وَقَسَمْتَ اَرْزاقَهُمْ وَجَعَلْتَهُمْ مُخْتَلِفَةً اَلْسِنَتُهُمْ وَاَلْوانُهُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ وَلایَعْلَمُ الْعِبادُ عِلْمَکَ وَلا یَقْدِرُ الْعِبادُ قَدْرَکَ وَکُلُّنا فَقیرٌ اِلى‏ رَحْمَتِکَ فَلا تَصْرِفْ عَنّى‏ وَجْهَکَ وَاجْعَلْنى‏ مِنْ صالِحى‏ خَلْقِکَ فِى الْعَمَلِ وَالْأَمَلِ وَالْقَضآءِ وَالْقَدَرِ اَللّهُمَّ اَبْقِنى‏ خَیْرَ الْبَقآءِ وَاَفْنِنى‏ خَیْرَ الْفَنآءِ عَلى‏ مُوالاةِ اَوْلِیآئِکَ وَمُعاداةِ اَعْدآئِکَ والرَّغْبَةِ اِلَیْکَ والرَّهْبَةِ مِنْکَ وَالْخُشُوعِ وَالْوَفاءِ وَالتَّسْلیمِ لَکَ وَالتَّصْدیقِ بِکِتابِکَ وَاتِّباعِ سُنَّةِ رَسُولِکَ اَللّهُمَّ ما کانَ فى‏ قَلْبى‏ مِنْ شَکٍّ اَوْ رَیْبَةٍ اَوْ جُحُودٍ اَوْ قُنُوطٍ اَوْ فَرَحٍ اَوْ بَذَخٍ اَوْ بَطَرٍ اَوْ خُیَلاءَ اَوْ رِیآءٍ اَوْ سُمْعَةٍ اَوْ شِقاقٍ اَوْ نِفاقٍ اَوْ کُفْرٍ اَوْ فُسُوقٍ اَوْ عِصْیانٍ اَوْ عَظَمَةٍ اَوْ شَى‏ءٍ لا تُحِبُّ فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ اَنْ تُبَدِّلَنى‏ مَکانَهُ ایماناً بِوَعْدِکَ وَوَفآءً بِعَهْدِکَ وَرِضاً بِقَضآئِکَ وَزُهْداً فِى الدُّنْیا وَرَغْبَةً فیما عِنْدَکَ وَاَثَرَةً وَطُمَاْنینَةً وَتَوْبَةً نَصُوحاً اَسْئَلُکَ ذلِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ اِلهى‏ اَنْتَ مِنْ حِلْمِکَ تُعْصى‏ وَمِنْ کَرَمِکَ وَجُودِکَ تُطاعُ فَکَانَّکَ لَمْ تُعْصَ وَاَ نَا وَمَنْ لَمْ یَعْصِکَ سُکَّانُ اَرْضِکَ فَکُنْ عَلَیْنا بِالْفَضْلِ جَواداً وَبِالْخَیْرِ عَوَّاداً یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ صَلوةً دآئِمَةً لا تُحْصى‏ وَلا تُعَدُّ وَلا یَقْدِرُ قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ‏

اعمال آخر ماه شعبان‏

 - سه روز روزه‏دارى در آخر شعبان‏

از امام رضا (ع) روایت شده است، هر کس سه روز آخر شعبان را روزه بگیرد و به ماه رمضان متصل کند. خداوند برایش روزه دارى دو ماه را مى‏نویسد.


  
روزه داشتن‏

از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است: که هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آن را به ماه رمضان متّصل کند، از گناهان، همانند لَحظه ولادت، پاک مى‏شود.

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ