مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 360
بازدید دیروز : 398
کل بازدید : 779405
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


آقای مختار شعبانی خادم کفشدار و اهل و لا نقل می کند : حضرت آیت ا... العظمی مرعشی نجفی (ره ) می فرمودند : پدر بزرگوارشان در زمانی که ثروتمند بوده به مکه مشرف می شود و در آنجا شروع به گریه و زاری می کند و از رسول خدا (ص) می خواهد که قبر مادرش فاطمه زهرا (ع) را ببیند و آن را زیارت کند و آشکارا ببیند . خواب می بیند که حضرت می فرماید : فرزندم ! خدا خواسته است که قبر مادرت پنهان باشد . شما بروید قم ، حضرت فاطمه معصومه (ع) را زیارت کنید ، که همان زیارت حضرت فاطمه زهرا (ع) است


 


  

نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.

ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.

< language=Java src="js/imageBorder.js" type=text/java>
< language=Java type=text/java>

در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.

یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.

به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.

آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.

محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.

سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.

آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.

بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا که معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است.

پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.


  

تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا میگیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد. به کوچه باغهای حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملکوتی آن، نفسی تازه می نمایم. کنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشک های زائرانت. ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبکه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می کنم. باورم نمی شود! آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ام! تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است!

                                                                                                                                  

ولادت باسعادت کوثر همیشه جاری کویر قم، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را تبریک می گوییم.
 
 

 

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.

 

سرچشمه دانش

 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره میگوید: «هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد». بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم (ع)، حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والامقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) «عالمه غیر معلمه» بوده است. 

 

مظهر فضایل

 حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: «آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است؛ و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است. و برای امیرمؤمنان حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت  می شوند.»

 

مقام علمی حضرت معصومه (س)

 حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش.

    

فضیلت زیارت

 دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی؛ و زیارت حرم معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نومیدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرو آید و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: «هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست».

 

برگزیدن شهر قم

پس از آنکه حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسید، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت  به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزید، می نویسد: «بی تردید می توان گفت که آن بانوی بزرگ، روی ملهم و آینده نگر داشت و با توجه به آینده قم و محوریتی که بعدها برای این سرزمین پیش  می آید - محوریتی که آرامگاه ایشان مرکز آن خواهد بود - بدین دیار روی آورد. این جریان به خوبی روشن می کند که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.

 

زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات

 درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام «سعد بن سعد» به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود، امام هشتم خطاب به ایشان می فرماید: «ای سعد! از ما در نزد شما قبری است». سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید؟ می فرماید: «آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»

پیشوای جهان تشیع امام جعفر صادق (س) نیز در این باره می فرماید: «هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب گردد». و در حدیث دیگری آمده است: «زیارت او، هم سنگ بهشت است».

 

زیارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)

یکی از ویژگیهای حضرت معصومه (س)، ورود زیارتنامه ای از سوی معصومان (س) درباره ایشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجسته ای چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ام البنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که هیچ شک و تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع  آن ها نیست. هیچ کدام زیارت مأثور از سوی معصومان (س) ندارند و این نشان دهنده مقام والای این بانوی گرانقدر اسلام است. باشد که شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (س) به ویژه بانوان، این مقام بزرگ و عالی را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حیا باشند. تنها در این صورت است که روح باعظمت این بانوی بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.

 

امام رضا (ع) و لقب «معصومه»

 حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. شاید یکی از دلایل «معصومه» نامیدن این بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی (ع) در اینباره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».

 

کریمه اهل بیت

 حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقیهان گران قدر شیعه، به لقب «کریمه اهل بیت» یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به آن حضرت اختصاص یافته است. بر اساس رویای صادق و صحیح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، این لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در این رؤیا، امام صادق (ع) به آیت الله نجفی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده خطاب فرمود: برتو باد به کریمه اهل بیت.

 

القاب حضرت معصومه (س)

 به طور کلی، سه زیارت نامه برای حضرت معصومه (س) ذکر شده که یکی از آن ها مشهور و دو تای دیگر غیر مشهور است. اسامی و لقب هایی که برای حضرت معصومه (س) در دو زیارت نامه غیر مشهور ذکر شده؛ به قرار ذیل است: طاهره (پاکیزه)،  حمیده (ستوده)؛ بِرّه (نیکوکار)؛ رشیده (حد یافته)؛ تقّیه (پرهیزگار)؛ رضّیه (خشنود از خدا)؛ مرضیّه (مورد رضایت خدا)؛ سیده صدیقه (بانوی بسیار راستگو)؛ سیده رضیّه مرضّیه (بانوی خشنود خدا و مورد رضای او)؛ سیدةُ نساء العالمین (سرور زنان عالم). هم چنین محدثّه و عابده از صفات و القابی است که برای حضرت معصومه (س) عنوان شده است.

 

شفاعت حضرت معصومه (س)

 بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم، از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. همین طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام، شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالی قدر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد»، این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شده  است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگی شفاعت، هیج بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه (س) نمی رسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند».

 

سرّ قداست قم

در احادیث فراوانی به قداست قم اشاره شده است. از جمله امام صادق (ع) قم را حرم اهل بیت (ع) معرفی و خاک آن را، پاک و پاکیزه تعبیر کرده است. همچنین ایشان در ضمن حدیث مشهوری که درباره قداست قم به گروهی از اهالی ری بیان کردند، فرمودند: «بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت، او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند». او می گوید: من این حدیث را هنگامی از امام صادق (ع) شنیدم که حضرت موسی بن جعفر(ع) هنوز دیده به جهان نگشوده بود. این حدیث والا، از رمز شرافت و قداست قم پرده برمی دارد و روشن می سازد که این همه فضیلت و شرافت این شهر که در روایات آمده، از ریحانه پیامبر، کریمه اهل بیت (س)، مهین بانوی اسلام، حضرت معصومه (س) سرچشمه می گیرد که در این سرزمین دیده از جهان فرو می بندد و گرد و خاک این سرزمین را، توتیای دیدگان حور و ملایک می کند.  

 

محبت و مباهات حضرت معصومه (س) به امام هشتم

 مدت 25 سال تمام، حضرت رضا (ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود. پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره ای تابان از دامان نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم (ع) بود و امام (ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده و در سودای دلش را بر او نثار کند. بین حضرت معصومه و برادرش امام رضا (ع) عواطف سرشار و محبت شگفت انگیزی بود که قلم از ترسیم آن عاجز است. در یکی از معجزات امام کاظم (ع) که حضرت معصومه (ع) نیز نقشی دارد، هنگامی که نصرانی می پرسد: شما که هستید؟ می فرماید: «من معصومه، خواهر امام رضا (ع) هستم». این تعبیر، از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا (ع) و نیز از مباهات ایشان به این خواهر- برادری سرچشمه می گیرد.

  

سرآمد بانوان

 فاطمه معصومه (س) از جهت شخصیت فردی و کمالات روحی، در بین فرزندان موسی بن جعفر (ع) بعد از برادرش، علی بن موسی الرضا (ع) در والاترین رتبه جای دارد. این درحالی است که بنا بر مستندات رجالی، فرزندان دختر امام کاظم (ع) دست کم هجده تن بوده اند و فاطمه در بین این همه بانوی گران قدر، سرآمد بوده است. حاج شیخ عباس قمی آنگاه که از دختران موسی بن جعفر (ع) سخن می گوید، درباره فاطمه معصومه (س) می نویسد: «بر حسب آنچه به ما رسیده، افضل آن ها، سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی (ع) معروف به حضرت معصومه است.

   

فضیلت بی نظیر 

 شیخ محمد تقی تُستری، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوی اسوه معرفی کرد و فضیلت وی را در میان دختران و پسران حضرت موسی بن جعفر (ع)، غیر از امام رضا (ع) بی نظیر دانسته است. ایشان در این زمینه چنین می نویسند:  «در میان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسی هم شأن حضرت معصومه (س) نیست».  بی گمان این گونه اظهار نظرها و نگرش به شخصیت فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع) بر برداشت هایی استوار است که از متن و روایات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. این روایت ها، مقام هایی را برای فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامی که نظیر آن، برای دیگر برادران و خواهران وی ذکر نکرده اند و به این ترتیب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.

  

بوی وصال

 بی شک اهل بیت پیامبر (ص) چهره های پرفروغی به جهانیان عرضه کرده اند و نامشان مانند ستارگان درخشان در آسمان فضایل می درخشد. درخشان ترین ستاره در میان بانوان هفتمین منظومه ولایت، فاطمه فرزند پاکیزه موسی بن جعفر (ع) است؛ بانویی که سالهاست تشنگان معرفت از حریمش، زلال ایمان می نوشند و عارفان با گذر بر زندگی فرزانه اش و درک لحظه های آسمانی شدنش، درهای عروج را به روی خود می گشایند و بوی وصال را در گستره زمین منتشر می سازند.

 

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام          به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو          بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار          هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح          بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو           ز پای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین          ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد          به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

 

غروب غمگین

حضرت فاطمه (س) پس از  ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قید حیات بود و سپس دعوت حق را لبیک گفت و به سوی بهشت برین پرواز کرد. این حادثه در سال 201 هجری رخ داد. سلام بر این بانوی بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اینک آفتاب حرم باصفایش، زمین قم را نورانی کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پیام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتی. ای فاطمه! در روز قیامت، شفیع ما باش که تو در نزد خدا، جایگاهی ویژه برای شفاعت داری.


  

مردن

من و تو علاوه بر آنکه بارها و بارها درباره‌ی خوش‌رفتاری با پدر و مار شنیده‌ایم، خودمان هم وقتی کمی فکر می‌کنیم به سادگی در می‌یابیم که هیچ‌کس بسان والدینمان شایسته‌ی آن نیست که لبخندمان تقدیم او شود. و مهربانی، از همه بیشتر آنان را سزد.

و هزار بار شنیده‌ایم که "بهشت زیر پای مادران است".

راستی شما نسبت به این جمله چه حسی دارید و چقدر فکر می‌کنید درست است؟

شاید بد نباشد با من بیایید تا شما را بر بالین جوانی که در حال جان سپردن است ببرم تا آنچه شنیده‌اید را  باور کنید.

* * *

هراسان در کوچه‌ها می‌دوید تا آنکه بالاخره به پیامبر رسید و نفس‌زنان به رسول خدا (ص) خبر داد که پسرک سخت در حال جان کندن است.

حضرت بى درنگ خود کنار بستر او رساند، و او را تلقین نمود و فرمود: بگو «لا اله الّا اللّه» .

اما زبان او گرفت بود و نمی‌توانست این جمله را بگوید.

پیامبر مدام تکرار می‌کرد که « شهادتین را بگو؛ بگو «لا اله الا الله ...».

ولی جوان چون لالی مادرزاد زبانش بند آمده بود و در آن حال اسف‌بار، قادر به گفتن شهادتین نبود.

گویا این اوضاع پیامبر را متوجه نکته‌ای کرده بود که رو به حاضران، که اندوهناک و وحشت‌زده، در تب و تاب بودند، کرد و فرمود: آیا این جوان، مادر دارد؟

 

یکى از بانوانی که در آنجا بود گفت: آرى من مادرش هستم.

 پیامبر (ص) فرمود: آیا تو از پسرت ناراضى هستى؟

چشمها همه به لبهای مادر دوخته شده بود!

مادر گفت: آرى، حدود شش سال است با او سخن نگفته‌ام.

پیامبر (ص) به او فرمود: آیا اکنون به خاطر من از پسرت راضى مى‌شوى؟

زن؛ هرچه بود، مادر بود و دلش با آنکه آکنده از درد بود؛ اشک در چشمانش حلقه زد و و دلش برای جگر‌گوشه‌اش سوخت. و با طنین حزن‌ناکی لب گشود و گفت: اى رسول خدا [در پیشگاه شما من که باشم؛ من از او گذشتم و امیدوارم]خداوند به رضاى شما، از او راضى گردد.

پیامبر که توانسته بود رضایت مادر دلشکسته را جلب کند، رو به جوان محتضَر کرد و فرمود: بگو «لا اله الّا اللّه».

در کمال حیرت، پسرکی که تا چند لحظه‌ی پیش در چنگال مرگ با حالتی رقت‌بار جان می‌کند و بی‌تاب بود، آرام یافت و با کمال صراحت، شهادتین را فصیحانه بر زبان راند.

بهت و حیرت بر تمام حاضران سیتره داشت.

پیامبر (ص) به جوان گفت: چه مى‌بینى؟

و پسرک جواب داد: مرد سیاه چهره‌ی زشت رویى را مى‌نگرم، که لباس چرکین بر تن دارد و بوى متعفّنش آزارم می‌دهد، او بالاى سرم آمده تا حلقم را بگیرد و مرا خفه کند.

پیامبر (ص) فرمود بگو: «یا مَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَ یَعفُو عَن الکَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُ عَنى الکَثیر، اِنّکَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم؛ اى خداوندى که عمل اندک را مى‌پذیرى و از گناه بسیار مى‌گذرى، عمل نیکِ اندکم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا که تو آمرزنده مهربان هستى».

جوان آنچه را که پیامبر می‌فرمود، تکرار می‌کرد.

وقتی جوان دعا را به پایان رساند، پیامبر (ص) فرمود: اکنون بگو چه مى‌بینى؟

پسرک که اکنون بسان کشتی طوفان زده‌ای که بر ساحل نجات رسیده است، با آرامشی که همه‌ی حاضران را از التهاب می‌رهاند، گفت: آن شخص بد و سیاه چهره رفت و مردى خوش‌سیما و عطراگین و خوش لباس، به بالین من آمده است .

پیامبر (ص) فرمود: دعا را دوباره تکرار کن.

جوان بی‌درنگ زبان گشود و آن را تکرار کرد که «اى خداوندى که عمل اندک را مى‌پذیرى و از گناه بسیار مى‌گذرى، عمل نیکِ اندکم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا که تو آمرزنده‌ی مهربان هستى».

تا دعا تمام شد دوباره پیامبر (ص) احوال جوان را پرسید و فرمود: چه مى‌بینى؟

و پسرک گفت: آن جوان خوش سیما را مى‌نگرم که از من پرستارى مى‌کند.

کام حاضران به لذتی که جوان در آن غوطه‌ور بود شیرین بود و هم‌همه مجلس را گرفته بود که پسرک با تبسمی ملیح چشمهایش را بست و جان سپرد.

حسین عسگری

سایت تبیان


  

کلمات فارسی در قرآن مجید

عـده اى از قرآن پژوهان، ادیبان و لغویانی چون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبکر باقلانى و ابن فارس، در مقام انکار وجود واژگان غیر عربی در قرآن برآمده اند استناد ایشان به آیاتی است که در آنها، بحث از نزول قرآن به زبان عربی مبین است. ( یوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44)

امـا در این میان عده ای نیز قائل به وجود لغات غیر عربى در قرآن بوده بر این باورند که وجود پاره ای الفاظ عجمی دراین کتاب شریف آسمانی، قرآن را از وصفت عربیت به عجمیت تنزل نمی دهد و نخواهد داد "چنانکه قصیده و غزل فارسى هم با آنکه لغات عربى بسیارى دارد، ولى این واژگان عربى اش، آن را غیر فارسى یا عربى نمى گرداند. و امروزه زبانشناسان همه پیرو این نظریه اند و برآنند که هیچ زبانى از زبانهاى زنده و حتى مهجور جهان نیست که در آن کم یا بیش لغات دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد. سیوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - یعنى غیر عربى الاصل که سپس عربى شده است - شمرده است."(1)

قرآن پژوه معاصر، بهاءالدین خرمشاهی در کتاب گرانسنگ "دانشنامه قرآنی"، طرحی مقدماتی و پیشنهادی در همین راستا به دست داده است که ما در نوشتار گذشته به ذکر نمونه هایی از آن پرداختیم.

(مقاله گذشته را دراینجا مشاهده نمائید)

در ذیل، پاره ای دیگر از کلمات قرآنی که به نظر می رسد دارای اصل و ریشه ای غیر عربی و عمدتا فارسی هستند، آمده است:

 زور از جـمله قول الزور , به معناى قوت نیست بلکه قول الزور به نحو شگرفى با حرف زور فارسى امروز تطبیق دارد. یعنى ناحق و نادرست و نظایر آن . آرتور جفرى مى نویسد : به نظر مى رسد که این واژه از یک ریشه ایرانى گرفته شده باشد.

9 ) جناح

[ 25 بار در قرآن رفته است. از جمله بقره , 158 ].

ادى شیر آن را معرب گناه فارسى مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 45 ). آرتور جفرى هم همین نظر را تایید مى کند. ( واژه هاى دخیل , 169-170 ).

10 ) جند

[ 21 بار به صورت مفرد و جمع ( جنود ) در قرآن به کار رفته است. از جمله : یس , 38 ].

 آرتـور جفرى مى نویسد : امکان دارد که این واژه از اصل ایرانى خود [ گند در پهلوى ] مستقیما به زبان عربى رفته باشد. اما احتمال بیشتر آن است که این کار از طریق زبان آرامى انجام گرفته باشد. ( واژه هاى دخیل , 171 ـ 172 ).

11 ) دین

[ در حدود 91 بار در قرآن به کار رفته است , از جمله : بقره , 132 ].

ادى شیر آن را متخذ از دین فارسى مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 69 ). آرتـور جفرى پس از ذکر معناى حکم و داورى و دین , به بیان اینکه دین و مدین و تداین هم با آن ارتـبـاط دارد مـى نـویسد : در حقیقت ما در اینجا با دو واژه مختلف از دو ریشه مختلف سروکار داریم . 1 ) در معناى دین و مذهب , واژه از ریشه ایرانى گرفته شده است . در زبـان پهلوى ما واژه دین به معناى مذهب و دین را داریم , که از دینک به معناى قانون دینى , همدین به معناى همدین و هم مذهب و دینان به معناى آدم مذهبى و متدین و مؤمن آمده است . واژه پهلوى خود از واژه اوستایى دئنا به معناى دین آمده است . ( هرچند احتمال دارد که خود این واژه از واژه ایلامى دئن گرفته شده باشد. گـذشـتـه از آن واژه دین در فارسى جدید از آن گرفته شده است ... 2 ) دین به معناى داورى و حـکـم گـرفته شده از آرامى است ... ( واژه هاى دخیل , ص 207 ـ 208 ) مترجم براى این واژه , تـعـلـیـقـه اى آورده اسـت : ویدن گرن مى گوید : جاى تعجب است که مؤلف ( یعنى جفرى ) مى گوید که واژه اوستایى دئنا , خود احتمالا از واژه عیلامى دین گرفته شده است . در حقیقت واژه دئنا همان واژه سانسکریت دهیناست . بارى صورت صحیح واژه در پهلوى دین است . ( واژه هاى دخیل , ص 39 ـ 40 ).

12 ) رزق

[ در قرآن بارها به صورت اسم و فعل و با مشتقات دیگرى چون رازق و رزاق به کار رفته است ].

ادى شیر مى نویسد : تعریب روزى است که خود منسوب به روز است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 72 ). آرتـور جـفـرى مى نویسد : دانشمندان غربى از خیلى پیش , این واژه را , واژه اى دخیل و قرضى دانسته اند که از اصلى ایرانى گرفته شده و از طریق زبان آرامى وارد زبان عربى شده است . در پهلوى روچیک به معناى روزى و نان روزانه است . ( واژه هاى دخیل , ص 223 ).

13 ) روضة

[ ایـن کـلـمه به همین صورت یک بار ( روم , 15 ) , و به صورت روضات یک بار ( شورى , 22 ) در قرآن به کار رفته است ]. آرتور جفرى بر آن است که این کلمه از رود فارسى گرفته شده است . و نـظـر ادى شیر را که روضه را از ریز فارسى مى گیرد , رد مى کند ( واژه هاى دخیل , ص 226 - 227 و ذیل صفحه اخیر ).

14 ) زبانیة

[ فقط یک بار در سوره علق , آیه 18 به کار رفته است ].

ادى شیر مى نویسد : به نظر من واحد آن زبانى است و معناى آن جهنمى است و منسوب به زبانه فارسى به معناى لهیب است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتـور جـفـرى نظر ادى شیر را نقل مى کند و مى افزاید که زبانه خود از واژه پهلوى زبان به معنى زبان گرفته شده است . اما نهایتا نظر او را تایید نمى کند , و این کلمه را سریانى مى داند. ( واژه هاى دخیل , ص 230 ).

15 ) زرابى

[ در قرآن فقط یک بار در سوره غاشیه , آیه 16 , به کار رفته است .]

یعنى فرشهاى مجلل . ادى شـیـر آن را تعریب زرآب فارسى مى داند و مى نویسد که فرانکل آن را معرب از زیرپا مى داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتور جفرى مى نویسد که فرانکل آن را سریانى مى داند ولى از قول هوفمان آن را گرفته شده از زیرپا ى فارسى مى داند که احتمال صحت بیشترى دارد. و هـوروویـتس آن را ممکن مى انگارد ... هر چند اگر آن را فارسى بینگاریم محتمل تر آن است که واژه بـا صـورتـى از واژه پهلوى زرین ... ربط داشته باشد . سپس حدس نولدکه که آن را از منشا حبشى مى داند تضعیف مى کند و سرانجام مى نویسد : و در نتیجه این تمایل در انسان پدید مى آید کـه احـتـمالا هم واژه عربى و هم واژه حبشى ( زربیه ) از یک منبع ایرانى گرفته شده باشند که متاسفانه در حال حاضر ما شواهد کافى براى اثبات آن در دست نداریم . ( واژه هاى دخیل , ص 233 ). مـتـرجـم مـحـترم واژه هاى دخیل در تعلیقه اى بر این کلمه آورده است : شوشترى در فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى ( ص 306 ) آن جمع زربى و معرب زرباف فارسى گرفته است . نظر او محتمل تر از زیر پا ى ادى شیر است . در این صورت باید پنداشت که تصحیفى در واژه رخ داده است . ( واژه هاى دخیل , ص 42 ).

در این میان عده ای نیز قائل به وجود لغات غیر عربى در قرآن بوده بر این باورند که وجود پاره ای الفاظ عجمی دراین کتاب شریف آسمانی، قرآن را از وصفت عربیت به عجمیت تنزل نمی دهد و نخواهد داد

16 ) زمهریر

[ در قرآن فقط یک بار , در سوره انسان , آیه 13 به کار رفته است ].

ادى شـیـر مى نویسد : زمهریر یعنى شدة البرد [ شدت سرما , سرماى سوزان ] مرکب از زم یعنى سرما , و هریر یعنى موجب [ مثلا - زا ] , و در همین زمینه گویند ازمهرالیوم , یعنى سرماى امروز بالا گرفت . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 79 ). محمد على امام شوشترى نیز این راى را تایید مى کند و در شرح آن مى نویسد : لغت زم به معنى سرما در ترکیبات فارسى بسیار آمده است . از جـمـلـه در لفظ : زمستان و سمیرم و سمیران ( نام کوهى بوده در شمال بندر سیراف قدیم ) و شمیران و دیگرها دیده مى شود. درباره جزء دوم کلمه که نویسنده برهان قاطع آن را کننده معنى کرده است , نتوانستیم گواهى به دست آوریم . ( فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى , ص 320 ).

17 ) زور

[ این کلمه چهار بار در قرآن به کار رفته است. از جمله : حج , 30 ].

جوالیقى آن را به معناى قوه و معرب از فارسى مى داند. ( المعرب , ص 165 ). ادى شیر نیز بر همین قول است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 82 ). ولـىدر فـارسـى زور بـه معناى دروغ و باطل آمده است ... واژه زور نه تنها در پهلوى به صورت بسیط زور بـه مـعـنـاى دروغ و بـاطل و افسانه آمده , بلکه در ترکیبهایى مانند زورگوکاسیه به معناى گواهى دروغ , شهادت دروغ , و در پازند به معناى زور و به معناى دروغ نیز به کار رفته است . و گذشته از آن , در فارسى باستان , در سنگ نبشته بیستون هم آمده است ... احتمال دارد که این واژه مستقیما از فارسى میانه وارد زبان عربى شده باشد. ( واژه هاى دخیل , ص 240 ). گـفـتـنـى اسـت که در قرآن مجید , یک بار هم در مورد شهادت به کار رفته است : و الذین لا یشهدون الزور ( فرقان , 72 ) ( و کسانى که شهادت ناحق نمى دهند ).(2)

                                                                                                                                     سایت تبیان

                                                                                                                               ابوالقاسم شکوری


  

 

جوان

پیش گفتار

از زمانى که انسان پاى به عرصه وجود مى‌نهد، دوره‌هاى گوناگونى را پشت سر مى‌گذارد. دوران نوزادى، شیرخوارگى، خردسالى، کودکى، نوجوانى، جوانى، میانسالى و پیرى هر یک از این دوره‌ها شرایط متناسب خود را دارند و انسان باید از آمادگى همان دوره برخوردار باشد، از میان این چند دوره مى توان به بهار جوانى اشاره کرد. بهارى که در آن، سرنوشت انسان رقم خورده، شخصیت وى شکل مى گیرد و استعدادها بارور شده پایه هاى دینى و عقیدتى مستحکم مى‌گردد.

جوانى بهار زندگى است، بهارى ارزشمند اما زودگذر.

حال باید دید که چگونه از بهار جوانى کاملا بهره بریم و از این سرمایه عظیم پاسدارى و حراست نماییم؟

این جاست که باید با تلاشى پى‌گیر و مستمر، دنبال راه و روش صحیح و کاملا بى‌عیب و نقص بود؛ راهى که انبیا و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در پیش گرفتند و نتیجه روشن و مطلوب آن را براى ما بازگو نمودند.

حضرت علی قلب نوجوان را مانند زمین کاشته نشده ولى آماده بذر پاشى می‌داند که اگر آن چه را که باعث سعادت و کامیابى یک جوان است، بذر افشانى نکنیم، خواه ناخواه دیگران بذرافشانى خواهند کرد

در نظر پیامبر (صلى الله علیه وآله)، این دوران آن‌چنان مهم و ارزشمند است که به ابوذر غفارى دستور می‌دهد تا این فرصت طلایى را به عنوان غنیمت تلقى کرده و از آن کاملا بهره بردارى کند و می‌فرماید: «یا أباذر اغتنم شبابک قبل هرمک (1) اى ابوذر از جوانى خود پیش از فرا رسیدن دوران پیرى کاملا استفاده کن». پیرى دوران استفاده از ذخیره‌هاست نه ذخیره سازى. بدین جهت پیامبر از ابوذر می‌خواهد تا قدر جوانى خویش را شناخته و آینده را پیشاپیش بیمه کند.

بهره جوانى

عمرو بن حمق خزاعى، یکى از صحابه پیامبر و از یاران شجاع و مخلص ‍امیرمؤمنان (علیه السلام) بود که سرانجام توسط دژخیمان معاویه دستگیر شد و پس از شهادت، سر مقدسش را به عنوان هدیه نزد معاویه بردند.

او هنگام جوانى براى پیامبر (صلى الله علیه وآله) آب برد، پیامبر پس از آشامیدن، در حق او دعا کرد و چنین فرمود: «اللهم امتعه بشبابه (2)؛ خدایا او را از جوانى بهره‌مند ساز».

دقت در این ماجرا و دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بسیارى از مسائل را براى ما آشکار می‌سازد؛ زیرا آثار جوانى در نظر مبارک پیامبر، آن قدر مهم بوده که درباره عمرو چنین دعایى می‌کند.

تأثیر این دعاى مستجاب درباره عمرو فقط براى این نبوده که وى از نظر ظاهرى و شکل و قیافه جوان بماند؛ چرا که این اثر در برابر دیگر آثار مثبت جوانى بسیار ناچیز است، گفتنى است که عمرو در اثر دعاى خیر پیامبر (صلى الله علیه وآله) تا هشتاد سالگى از روحیه‌اى جوان برخوردار بود.

پیامبر دعا کرد تا فکر و اندیشه عمرو مانند یک جوان، و سلامت جسمى او، سلامت یک جوان، و حال عبادت او، همانند حال عبادت یک جوان بانشاط و سالم همچنان باقى بماند در نتیجه، او با این که هشتاد سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذرانده بود اما همچنان قوى و نیرومند، در کنار امیرمؤمنان (علیه السلام) در صحنه‌هاى نبرد می‌غرید و می‌خروشید؛ گویى فراموش کرده بود که هشتاد سال از عمر شریفش می‌گذرد.

گل
پرسش از جوانى در قیامت

روشن است که نعمت‌هاى خداوندى هر چه ارزشمندتر باشد، در روز واپسین حساب دشوارترى را در پى خواهد داشت. جوانى یکى از همان نعمت هاى ارزشمندى است که انسان باید در دادگاه عدل الهى پاسخ گوى برخورد با این نعمت باشد.

پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز در این راستا می‌فرماید: «بندگان در روز قیامت هیچ گامى بر نمی‌دارند مگر اینکه باید به چهار چیز پاسخ دهند: نخست از عمر، که در چه کارى آن را به پایان رسانده؛ دوم از جوانى که در کجا به کار برده شده؛ سوم از علم و دانششان که چگونه از آن بهره جسته‌اند؛ و چهارم از دارایى و ثروتشان که از کجا آورده و در کجا به مصرف رسانده‌اند».(3)

               جوانى بهار زندگى است، بهارى ارزشمند اما زودگذر

در جوانى چه رازى نهفته است که از یک سو پیامبر سفارش فرموده و از سوى دیگر، در قیامت از آن سوال می‌شود؟

پاسخ این پرسش بسیار روشن است: جوانى دوران نشاط و سلامتى است فکر جوان همانند خود جوان بسیار مستعد است قلب جوان بسیار رقیق و مهربان است و تیرگى قلب بسیارى از بزرگسالان را ندارد.

بى جهت نیست که خداوند به جوانان نظر دیگرى دارد و از باب لطف و مرحمت برخى گناهان جوانان را نادیده می‌گیرد؛ اما زمانى که از سن جوانى بگذرد و به چهل سالگى برسند، دستور می‌آید تا هر گناه بزرگ و کوچک را بر همگان بنویسند و هرگز در این جهت کوتاهى نکنند.(4)

حساسیت امیرمؤمنان به دوران جوانى

امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز به این دوران بسیار حساس و امیدوار بودند؛ چرا که تمام افتخاراتى که به دست آورده بودند در همین دوران بوده است.

او می‌خواست تا هر نسلى که به مرحله شکوفایى می‌رسد قدر جوانى را بشناسد و کاملا از خود مراقبت کند در نامه اى که به فرزندش امام حسن مجتبى (علیه السلام) می‌نویسد، ضمن اشاره به آمادگى هاى دوران جوانى و بهره جستن از آن فرصت‌ها به یک بحث تربیتى بسیار دامنه دار و گسترده می‌پردازد و در بخشى از آن نامه، چنین یاد آور می‌شود:

«...پسرم هنگامى که دیدم سالیانى از من گذشت و توانایى رو به کاستى رفت به نوشتن وصیت براى تو شتاب کردم و ارزش‌هاى اخلاقى را بر تو شمردم پیش از آن که اجل فرا رسد؛ در حالى که رازهاى درونم را به تو منتقل نکرده باشم و در نظرم کاهشى پدید آید چنان که در جسمم آمد و پیش از آن که خواهش ها و دگرگونى هاى دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش و اطاعت مشکل گردد زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود

     اى ابوذر از جوانى خود پیش از فرا رسیدن دوران پیرى کاملاً استفاده کن

پس در تربیت تو شتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه زحمت آزمودن آن را کشیده‌اند و تو را از تلاش و یافتن بى نیاز ساخته‌اند پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم»(5)

امیرمؤمنان در این بخش از نامه خود به فرزندش امام حسن (علیه السلام) بر مواردى تأکید می‌ورزد که هر یک از این موارد، قابل بحث و بررسى است.

حضرت بر قلب و عقل جوان تکیه کرده که بزرگترین سرمایه‌ى یک جوان است. ایشان قلب نوجوان را مانند زمین کاشته نشده ولى آماده بذر پاشى می‌داند که اگر آن چه را که باعث سعادت و کامیابى یک جوان است، بذر افشانى نکنیم، خواه ناخواه دیگران بذرافشانى خواهند کرد.

سرمایه دوم در کلام امیرمومنان (علیه السلام) نسبت به یک جوان، عقل است که در این مورد باید کنترل شود، تا دیگران فکر جوان را آلوده و منحرف نکنند و وجود این دو سرمایه بزرگ در یک جوان راه را براى استفاده صحیح از جوانى باز خواهد کرد.


1- بحارالانوار، ج 77، ص 75؛ مشکاة الانوار، ص 171.

2- سفینة البحار، ج 2 ص 260

3- مشکاة الانوار، ص 171؛ کافى ؛ ج 2، 135.

4- سفینة البحار، ج 1، ص 504

5- نهج البلاغه، نامه 31، ترجمه محمد دشتى، ص 521

جوان از منظر معصومان-محمد جواد مروجى طبسى


  

در این مبحث اصول و نکاتی که رعایت آن از طرف والدین و مربی جهت پرورش صحیح مذهبی کودک ضرورت دارد مطرح می شود:

1- اصل حب: اساس تربیت در سال های اولیه تولد بر روی محبت است . کودک باید چنان خوگیرد که از آنچه مورد نظرش نیست چشم بپوشد . به عبارت دیگر مربی بدون سختگیری بسیار در برابر عمل نادرست کودک باید بگوید "آن را دوست ندارم" و در برابر عمل نیکویش باید بگوید "آن را دوست دارم" و طفل باید رفتار و کردارش را بر روی این دو جنبه ( دوست دارم – دوست ندارم ) والدین قراردهد. این امر از راه نگاه محبت آمیز و یا نفرت آمیز والدین ، سخن رضایت آمیز، سکوت ، بی اعتنایی یا اعتنا، ابراز مهر و یا خشم والدین امکان پذیر است و در طی آن کودک باید مزایای دوست داشتن و زیان های دوست نداشتن والدین را دریابد.

2- اصل تشویق : کودک هر عمل نیکی که انجام داد انتظار پاداشی دارد و والدین باید این انتظار را برآورده کنند. اما باید توجه داشت که تشویق نباید به صورت رشوه درآید.

کودک باید عمل خوب را به عنوان وظیفه شخصی و اجتماعی انجام دهد بدون این که توقعی برای ستایش آن داشته باشد ؛ ولی والدین به این عنوان که او فردی وظیفه شناس است باید تشویقش کنند.

تشویق بهتر است صورت مالی پیدا نکند ؛ مثلاً هرگز نباید گفت اگر نماز خواندی به تو هزار ریال می دهم ، بلکه اولاً او باید خواندن نماز را مانند دیگر اعضای خانواده وظیفه خود بداند ؛ ثانیاً تشویق ما از او به عنوان ابراز رضایت از انجام وظیفه اش باشد یعنی نشان دهیم که از عملش خشنودیم و بعد درسنین بالاتر به او بفهمانیم که خدا هم از این عمل خشنود است.

بهتر است تشویقات مکرر نباشد زیرا در آن صورت ارزش واقعی تشویق از میان می رود.

تشویق ، بی اندازه زیاد نباشد بدان گونه که اگر کودک ، عملی مهم تر و ارزنده تر انجام داد دیگر لغتی برای وصف رضایت بسیار خود از آن عمل نداشته باشیم.

همیشه تشویق در حدی باشد که در آن آدمی برای وصول به مدارج عالی تر و جلب رضایت بیشتر والدین و آفریدگار مجال بیشتری داشته باشد. از حدود هشت سالگی می توان گفت که نتیجه دوست داشتن خدا ، بهشتی با چنان نعمت ها و لذتهاست و نتیجه دوست نداشتن او عـِقاب و کیفر است.

این روش در قرآن هم مورد نظر است و آیات بسیاری نشان می دهند که خدا فلان عمل و یا عاملین فلان رفتار را دوست دارد یا ندارد.

مسئله مهم در این امر آن است که گاهی سخت گیری و خشم و غضب در طریق تربیت لازم است ولی نباید بیشتر از محبت و اعتدال باشد. تجارب نشان می دهد که مذهبی ترین افراد در خانواده های با محبت و معتدل و مهربان و پرورش یافته اند. کمبود محبت موجب احساس تنهایی و غربت می شود، و حتی ممکن است زمینه های خطرناکی چون فرار از خانه ، خودکشی و خودفروشی را فراهم آورد.


3- اصل سندیت و اعمال قدرت والدین : در آن هنگام که کودک به عللی بخواهد اصول مورد نظر را رعایت نکند و تنها مجری نظرات خود باشد والدین باید اعمال قدرت کنند ، امر و نهی کنند و در اجرای آن کمال مراقبت را نمایند. والدین در تمام مراحل تربیتی مادام که مسئولیت سرپرستی کودک را بر عهده دارند به صورت مستقیم و پس از آن به صورت غیر مستقیم نقش پندگویی و تذکر و تسلط و اقتدار خود را حفظ کنند ؛ حتی در روایات اسلامی ، برای کودکان متمرد از دستوروالدین سخن از تنبیه به میان آمده است منتهی اغلب به معنای لغوی آن یعنی آگاه کردن است و یا تنبیهی که موجب دیه شود.

4- اصل اعتدال: در پرورش مذهبی رعایت اعتدال نیز یک اصل است، هرگز نباید تکلیف برای کودک شاق باشد فی المثل به فرموده معصوم (ع ) کودک را با خود به مسجد ببرید ولی هرگز طول ندهید . او را به نماز تشویق کنید ولی به نماز شب و انجام نوافل وادارش نکنید. به روزه تشویقش کنید ولی هر وقت که خسته و گرسنه شد او را وادار به افطار نمایید ( امام صادق ع ).

کودک را به مجالسی که برای احیاء تشکیل می شود در صورت عدم تمایل نبرید ؛ اجبارش نکنید که حتماً بیدار بماند . حتی در سخنی از معصوم آمده است که ما کودکان را وا می داریم که نمازظهر وعصر را با هم بخوانند و نیز مغرب و عشاء را در یک موقع و به دنبال هم بخوانند. انجام تکالیف مذهبی به صورتی نباشد که کودک یک بار در ظهر و یک بار دیگر در عصر خود را آماده نماز کند و از این باب احساس رنج نماید.


5- اصل پیرایش محیط : در تربیت اسلامی کوشش می شود که محیط از هرگونه بد آموزی و عامل انحرافی دور باشد. بدین سان در محیط خانه ، مدرسه و اجتماع بدآموزی و انحراف نیست و به عبارت دیگر عامل تربیتی و اجتماعی یکدیگر را خنثی نمی کنند. وسائل سمعی و بصری و ارتباط جمعی در جهت خلاف پرورش مذهبی نباید باشد. مربی باید خود را موظف به رعایت این جوانب بداند.


  

بچه ها را چگونه مذهبی کنیم ؟

طبق مطالعه ی جدیدی که تأثیرات دین را بر رشد و ارتقای کودکان بررسی کرده است، مشخص شده کودکانی که والدین مذهبی دارند بهتر از دیگر کودکان رفتار می‌کنند و خود را با شرایط تطبیق می‌دهند.

 

جان بارتکوسکی، جامعه‌شناس دانشگاه ایالت می سی سی پی و همکارانش از والدین و مربیان بیش از 16 هزار کودک که بیشتر آنها در سال‌های اولیه ی تحصیل بودند خواستند ارزشیابی کنند که کودک چه‌قدر بر خود کنترل دارد، چند وقت یک‌بار رفتار ضعیف یا نامناسب از خود نشان می‌دهد و آیا به‌خوبی به همسالانش احترام می‌گذارد و با آنها تعامل دارد یا نه؟ محققان نمرات به‌دست آمده را با اظهارات والدین مبنی بر این‌که چند وقت یک‌بار به مکان‌های مذهبی می‌روند، آیا در مورد دین با کودکشان صحبت می‌کنند یا خیر و آیا بر سر مسائل دینی در خانه مشاجره می‌کنند یا نه، مقایسه کردند.

 

نتیجه این بود: کودکانی که والدینشان به‌طور مرتب در مراکز دینی شرکت داشتند (به‌خصوص وقتی هر دوی آنها بسیار مرتب به این مراکز می‌رفتند) و با کودکشان در مورد دین صحبت می‌کردند، نسبت به کودکانی که والدینشان مذهبی نبودند، هم از طرف والدین و هم از طرف مربیان نمره ی بهتری در مورد کنترل بر خود، مهارت‌های اجتماعی و تمایل به یادگیری کسب کردند.

 

بارتکوسکی همچنین نشان داد هنگامی که والدین غالباًً بر سر مسائل مذهبی بحث و مشاجره می‌کردند، کودکان بیشتر مشکل داشتند.

 

بارتکوسـکی در توجیه این یافته‌ها می‌گوید: آموزش‌های مذهبی به سه دلیل می‌تواند برای کودکان خوب باشد؛ اول این‌که گروه‌های مذهبی از والدین حمایت اجتماعی می‌کنند و این برای رشد مهارت‌های آنان مفید است. کودکانی که بـه این گروه‌های مذهبی آورده می‌شوند وقتــی همـان حرف‌های والدین شــان را می‌شنوند که بزرگســـالان دیگر هـم آنها را تأیید می‌کنند، حرف‌های والدین شـان را در خانـه عمـیق‌تر درک می‌کنند.

دوم این‌که انواع ارزش‌ها و هنجارهایی که در گروه‌های مذهبی مبادله می‌شود، اغلب به فداکاری و طرفــداری از خانـواده گرایش دارند. این ارزش‌ها در شکل‌گیری ارتباط والدین با کودکان و در نتیجه رشد کودکان در واکنش به این ارتباط بسیار بسیار مهم هستند .

 در آخر سازمان‌های مذهبی مهارت‌های والدین را با معانی مقدس عجین می‌کنند.

بچه ها را چگونه مذهبی کنیم ؟

یکی از جامعه‌شناسان دانشگاه ویرجینیا که در این مطالعه حضور نداشت نیز با این موارد هم‌عقیده است. وی می‌گوید لااقل برای مذهبی‌ترین والدین فرستادن کودکانشان به بهشت مهم‌تر از فرستادن آنها به دانشگاه هاروارد است.

 

یکی از روان‌شناسان دانشگاه بولینگ گرین استیت در اوهایو نیز که در این تحقیق حضور نداشت می‌گوید: این‌که چرا سازمان‌های مذهبی می‌توانند شرایط بیشتر پیشرفت را برای زندگی خانوادگـی فراهم سازنـد ولی سازمان‌های غیرمذهبی که به همین منـظور تأسیس شده‌اند نمی‌توانند، هنوز یک راز است.

 

 بارتکوسـکی به مقاله‌ای اشـاره می‌کند که در مجله ی تـحـقیـقـات عـلـوم اجتماعی (Research Social Science) منتشر شده است. وی می‌گوید: یکی از محدودیت‌های تحقیق او این است که در مورد این ‌که چگونه گروه‌های مذهبی با توجه به تأثیرات شان بر کودکان با هم تفاوت دارند، مقایسه‌ای صورت نگرفته است.

 

 منبع : .LiveScience.  

 

 


  

دختران مسلمان

 

حجاب در میان دختران مسلمان آمریکا با توجه به تمام تبعیضها و نژادپرستی ها همچنان به مجبوبیت چشمگیر خود باقی است، ضمن اینکه مسلمانانی که در اقلیت به سر می برند تلاشهایی به منظور وحدت رویه و انسجام میان مساجد انجام می دهند تا هویت اسلامی خود را حفظ کنند.

 

محبوبیت حجاب و هویت اسلامی بین دختران آمریکا

علاوه بر افزایش شمار مسلمانان آمریکا، تعداد دختران نوجوانی که می‌خواهند هویت اسلامی خود را با رعایت حجاب در ایالت فلوریدای جنوبی بیان کنند، افزایش چشمگیری یافته است.

عاشیه موسی استادیار مطالعات اسلامی دانشگاه بین المللی فلوریدا گفت: به طور کلی تعداد دختران بین 18 تا 30 سال که در ایالت فلوریدا با حجاب و روسری مشاهده می شوند نسبت به یک دهه گذشته افزایش چشمگیری داشته است.

دختران مسلمان اظهار می دارند به واسطه حفظ حجاب می خواهند هویت اسلامی خود را بیان کنند.

از سوی دیگر اقلیت مسلمان جنوب فلوریدا نیز طی سالهای اخیر افزایش یافته اند و این ایالت در حال حاضر دربرگیرنده 70 هزار مسلمان است .

ایمی علی پزشکیاری که دختری محجبه دارد گفت: جامعه مسلمان این منطقه به قدری رشد کرده که جوانان آن از قدرت و شهامت پوشیدن حجاب برخوردارند.

اسلام حجاب را به عنوان اصول واجب پوشش برای زنان مسلمان تلقی کرده و آن را نماد دین نمی داند، روسری و حجاب مسلمانان پس از ممنوعیت سال 2004 حجاب در مدارس و نهادهای دولتی به بحث داغ اروپا تبدیل شد و پس از آن بسیاری از کشورهای اروپایی از این روند پیروی کردند.

اگرچه خانواده های جنوب کالیفرنیا هنوز هم نسبت به این امر که فرزندان آنها مورد تبعیض نژادی و هدف حملات نژاد پرستانه واقع شوند واهمه دارند. با گذشت شش سال پس از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر هنوز از بسیاری از مسلمانان آمریکایی نسبت به ادامه تبعیضها و باورهای نادرست به علت پوشش و هویتهای اسلامی معترض هستند.

اداره امنیت حمل و نقل آمریکا در ماه آگوست قانونی تصویب کرد که به موجب آن به مأموران فرودگاه اجازه می دهد هرفردی که دارای پوشش سر بود را مورد تفتیشهای دقیق تر قرار دهد.

 

گسترش فعالیتهای خیرخواهانه مسلمانان آمریکا

مسلمانان آمریکا که جامعه خود را در معرض اتهامها و سوء باورهای به وجود آمده از حملات تروریستی می دانند با تلاشهایی گسترده در راستای درک بین ادیان و اقداماتی خیرخواهانه چون ارائه کمکهای پزشکی بهداشتی اقشار کم درآمد مردم تلاش می کنند گامی در راستای بهبود چهره اسلام برداشته و اسلام را آن طور که هست نشان دهند در این میان فعالیت کلینیک پزشکی بهداشتی مسلمانان جنوب لس آنجلس برای اقشار کم درآمد نمونه مناسبی از این فعالیتهای بین دینی با حفظ هویت اسلامی است.

کلینیک امت ارائه کننده تسهیلاتی است که می تواند همکاری میان ادیان را از نظر پزشکی و سایر خدمات به ساکنان کم درآمد جنوب لس آنجلس ارتقاء دهد.

این مرکز در سال 1992 توسط گروهی از دانشجویان پزشکی مسلمان تأسیس شد که کارهای خیریه خود را با کیفیت عالی مراقبتهای بهداشتی به ساکنان نیازمند جنوب لس آنجلس ارائه دادند. یازده سال پس از آن کلینیک امت در خیابان فلورانس جنوب لس آنجلس دارای 20 هزار بیمار بود که بیشتر آن را غیر مسلمانان تشکیل داده بودند و در حقیقت نقطه اتکا پزشکی ساکنان کم درآمد آن منطقه شده بود. در شرایطی که تنشهای خاورمیانه و حملات ترویستی ذهنیت نامناسبی از مسلمانان برای آمریکایی ها ساخته این کلینیک منبع افتخار مسلمانان جنوب کالیفرنیا و حتی سراسر آمریکا محسوب می شود.

شکیل سید مدیر اجرایی شورای اسلامی "شورا" در جنوب کالیفرنیا گفت: این حقیقت اسلام است که ما می توانیم نشان دهیم. ما به افرادی که کلینیک امت را پایه گذاری کردند افتخار می کنیم.

سالن انتظار این کلینیک با آیات قرآن و نقاشی های رنگی کودکان تزئین شده و الگوی ملی تلقی می شود. گروه های اسلامی دست کم نیمی از شهرهای آمریکا چون سن برناردینو، خواستار راهنمایی از پایه گذاران این مرکز پزشکی شده اند تا بتوانند تلاشهای خود را در این زمینه قوت بخشند. کلینیک امت با کمتر از 12 نفر دانشجوی پزشکی و بهداشت عمومی دانشگاه لس آنجلس کالیفرنیا فعالیت خود را آغاز کرد ، بیشتر آنها در انجمن اسلامی دانشگاه فعال بودند که پیش از تأسیس آن با اساتید خود درباره تشکیل یک کلینیک یا دست کم یک واحد بهداشتی سیار که بتواند در مناطق کم درآمد فعالیت کنند رایزنی کرده بودند.

رشدی عبدالقادر یکی از پایه گذاران این مرکز در این مورد به ضرورت و نیاز مردم این منطقه اشاره کرد و گفت: در آن زمان عدم تساهل مردم نسبت به مسلمانان شدت گرفته بود و انجام چنین اقداماتی ضروری به نظر می رسید. می خواستیم گامی مؤثر برای جامعه مسلمان برداریم بنابراین کاری را آغاز کردیم که به روابط بهتر میان مردم کمک کند.

یاسر امان که کار در این کلینک را به صورت داوطلبانه آغاز کرده گفت: براساس آموزه های اسلام زمانی که می بینیم امر در جریان درست قرار ندارد باید برای بهبود اوضاع اقدامی صورت دهیم.

دانشجویان که بیشتر آنها اهل خاورمیانه، جنوب آسیا و حتی آمریکایی بودند تلاشهای خود را با برقراری ارتباط با شرکتهای وسائل و ابزار پزشکی آغاز کردند و طی یک سال، بیش از 150 هزار دلار تجهیزاتی به دست آورند که به آنها اهدا شده بود.

ریتا والتر عضور سابق شورای شهر لس آنجلس که تحت تأثیر تعهد این دانشجویان مسلمان قرار گرفته بود با در نظر گرفتن یک کلینیک به جای واحد بهداشتی سیار آنها را تشویق کرد.

این مرکز بهداشتی - اسلامی برای نخستین بار در سال 1996 فعالیت خود را آغاز کرد که طی چهار سال پس از آن تعداد فعالان داوطلب آن افزایش یافت و مبالغی که به آنها اهدا می شد نیز چشمگیرتر شد و از نخستین روزهای فعالیت خود الگوی همکاری بین ادیان بود. برای مثال مردی که بسیاری از بنیان گذاران این کلینک، وی را راهنمای خود می دانستند و از استاتید دانشگاه لس آنجس کالیفرنیا محسوب می شد، یهودی بود.

ریچارد اوساتین راهنمای دانشجویان پزشکی و مؤسس این کلینیک که اکنون در دانشگاه تگزاس تدریس می کند از همکاری با آنها به منظور افزایش درک و همکاری ابراز مسرت کرد و یادآور شد که برای این همکاری ارزش بسیاری قائل است.

بیشتر اعضای هئیت مدیره کلینیک مسلمان هستند اما برخی از کارکنان این کلینیک غیرمسلمان هستند که در آن میان می توان به دکتر استیون مورفی مدیر یکی از بخشهای کلینیک اشاره کرد که کاتولیک است.

در میان بیماران این کلینیک 98 درصد غیر مسلمان، 70 درصد لاتین، 25 درصد آفریقایی – آمریکایی و بقیه آسیایی هستند. مؤسسان کلینیک اظهار می دارند که در روزهای نخست فعالیت جمع کردن هدایای جامعه مسلمان بسیار دشوار بود، چرا که آنها ترجیح می دادند کمکهای مالی خود را به مساجد و سایر مراکز بهداشتی پزشکی اسلامی اهدا کنند اما چندی نگذشت که وضعیت تغییر کرد و سال گذشته میلادی در دهمین سالگرد تأسیس این کلینیک مبالغ اهدایی آنها به بیش از 384 هزار دلار رسید.

 

منبع: خبرگزاری مهر


  

 

هراس

روزگار ، روزگار آدمهای کوچک و منافق بود

و ایمان تنها لقلقه‌ی زبانها بود، شاید برای نجات از اتهام بی‌دینی.

بذر ایمان در کویر یابس دلهای مردمان سخت‌تر از سنگ، هرگز نمی‌توانست به جوانه بنشیند و در سیاهی ظلمت و گمراهی این آدم‌نماها، گرگهای ایمان خوار ، زوزه می‌کشیدند

و در میان این قوم غافل، مردی به پهنه‌ی آسمان آبی با دلی به عرصه‌ی دریا، با زخمهای گونه‌گون، برخورده از دشنه‌ی عداوت این نامردْ مردم، آرام و استوار، برای رسالتی همچنان خون جگر می‌خورد.

آری، مرد داستان ما، همان بازمانده‌ از طوفان خون، یادگار کربلا،‌حضرت سجاد بود.

 

روزی امام میان مردم نشسته بود و از حیرت مردم، که در غفلت خود می‌لولیدند، دلش را سخت می‌فشرد، که چراغ هست و اینان این‌چنین در بیراهه‌اند، تا آنکه لب به سخن گشود و فرمود :انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیده‌ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم !

ضمرة بن معبد، کلام امام تمام نشده، انگار بی‌تاب شنیدن کلام پیامبر باشد، گفت: شما آنچه شنیده‌اید بگویید!

امام با تأملی سنگین فرمود: مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مى‌گذارند، و به گورستان مى‌برند، چه مى‌گوید؟

حاضران گفتند: خیر!

و امام ادامه‌ داد: فریاد می‌زند و به آنان که او را بر دوشهای خود به سوی قبر مى‌برند مى‌گوید: آیا نمى‌شنوید؟ از دشمن خدا (شیطان) به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاهم افکند و با آنکه وعده داده بود اما نجاتم نداد.

من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند. من از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و نیز از خانه‌اى که ثروتم را در آبادى آن خرج کردم ولى سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند، شاکی‌ام.

به من رحم کنید! این‌قدر عجله نکنید!

تا کلام امام به اینجا رسید، دل پر کینه و سیاه ضمرة دیگر تاب نیاورد و با خنده‌ای تلخ، حاضر‌جوابانه گفت :

اگر مُرده، بتواند به این خوبى صحبت کند، پس ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین بنشیند!

کام امام علیه السلام، به مزه تلخی که ضمره‌ پرانده بود، ناخوش شد و دلش از این‌همه شعوری که در دل اینان نبود گرفت.

آنگاه رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مى‌کند از او انتقام بگیر!

 

روزهای جاهلیت همچنان می‌گذشت، چهل روزی می‌شد که دل امام از ضمره شکسته بود که غلامش به دیدار امام آمد.

امام، کریمانه احوالش را پرسید و به او مهر ورزید.

و از کار و بارش پرسید و فرمود: از کجا مى‌آیى؟

غلام بی مقدمه، زبان گشود که اربابم، ضمره از دنیا رفت و من اکنون ار مراسم خاکسپاری او می‌آیم.

غلام تاب نداشت، گویا در دلش حرفی بود که می‌خواست سینه‌اش را شکافته و بیرون آید.

مگر او چه دیده بود؟

هرچه بود او را وا داشت که بی درنگ ادامه دهد که: وقتى او را در گور گذاشتند و خاک ریختند، او به زبان آمد و فریاد می‌زد.

من صدایش را می‌شناختم، خود او بود، مثل وقتی که زنده بود.

من صدایش را شنیدم که مى گفت :

واى بر تو ای ضمرة بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى.

جهنمی که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست .

غلام از آنچه دیده بود سخت بی‌تاب بود، امام آرام و خاموش، چنانکه گویا عاقبت ضمره، پیش چشمانش بوده و از قبل می‌دانست!

آنگاه پندگیرانه از آنچه بر سر ضمره آمده بود فرمود: از خداوند مسألتِ عافیت دارم، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه و آله را مسخره کند، همین است .

سایت تبیان

حسین عسگری

عذاب

متن روایت:

عن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن عمرو بن شمر عن جابر قال: قال علی بن الحسین علیه السلام: ما ندری کیف نصنع بالناس؟ إن حدثناهم بما سمعنا من رسول الله صلى الله علیه و آله ضحکوا، و إن سکتنا لم یسعنا.

قال: فقال ضمرة ابن معبد: حدثنا!

فقال: هل تدرون ما یقول عدو الله إذا حمل على سریره؟

قال: فقلنا: لا، فقال: إنه یقول لحملته "ألا تسمعون أنی أشکو إلیکم عدو الله خدعنی و أوردنی ثم لم یصدرنی، و أشکوا إلیکم إخوانا و آخیتهم فخذلونی، و أشکوا إلیکم أولادا حامیت عنهم فخذلونی، و أشکوا إلیکم دارا أنفقت فیها حریبتی فصار سکانها غیری، فارفقوا بی و لا تستعجلوا!

قال: فقال ضمرة: یا أبا الحسن إن کان هذا یتکلم بهذا الکلام یوشک أن یثب على أعناق الذین یحملونه.

قال: فقال علی ابن الحسین علیه السلام: اللهم إن کان ضمرة هزأ من حدیث رسولک فخذه أخذ أسف

قال: فمکث أربعین یوما ثم مات فحضره مولى له قال: فلما دفن أتى علی بن الحسین علیهما السلام فجلس إلیه،

فقال له: من أین جئت یا فلان؟

قال: من جنازة ضمرة فوضعت وجهی علیه حین سوی علیه فسمعت صوته و الله أعرفه کما کنت أعرفه وهو حی، یقول: ویلک یا ضمرة بن معبد الیوم خذلک کل خلیل، وصار مصیرک إلى الجحیم، فیها مسکنک و مبیتک و المقیل،

قال: فقال علی بن الحسین علیه السلام: أسأل الله العافیة هذا جزاء من یهزأ من حدیث رسول الله صلى الله علیه و آله.


کافی، ج 3، ص 234 و نیز: بحار الأنوار،  ج 46، ص 142


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ