مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 430
بازدید دیروز : 361
کل بازدید : 780253
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

در آخر نماز به چه کسانی سلام می‌دهی؟

نماز

سلام کلمه‌ایست زیبا که هم  بر کام شیرین می‌آید و هم با معنای خوشش،‌ رابطه‌ی میان گویند و شنونده‌اش را گرم می‌کند.

سلام به معنی سلامتی و امنیت است و وقتی بر کسی سلام می‌دهی، به او می‌گویی که تو از سوی من در امانی و خیالت تخت که تا با منی خاطرت آسوده خواهد بود. و خلاصه آنکه سلامت یعنی سرت سلامت!

سلام را معمولا وقتی می‌گویی که با کسی چهره به چهره شوی، آنگاه است که حضورت را با طنین سلام، سبز می‌کنی و نیز خاطر او را.

به نماز فکر کرده‌ای؟ در آن پایان نماز حواست هست که با چه کسانی مواجه می‌شوی و بر آنان گلِ سلام هدیه می‌کنی؟

... وقتی که نماز را به انتها می‌رسانی شهادتین را که گفتی بعد از صلوات بر پیامبر و خاندانش شروع به دادن سلام می‌کنی. سلام اول، یعنی همان جمله "السلام علیک ایها النبى..." کاملا مشخص است که خطاب به پیامبر گرامى ‌اسلام مى‌باشد. هم‌چنان که قرآن به آن سفارش کرده است (احزاب، 56).

اما سلامهای بعدی چه؟

جمله‌ی "السلام علینا و علی عباد الله الصالحین"  خطاب به خودمان و بندگان نیکوکار خدا (به ویژه در نماز جماعت) است. مسلمانان، در هر نمازى پیوند دوستى با همه‌ی بندگان نیکوکار خدا را به خود تلقین مى‌کنند و درود صلح را بر بندگان نیکوکار مى‌فرستند.

و جمله "السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته"  بنابر قولی، خطاب به انبیا، ملائکه و امامان معصوم مى‌باشد.(1)  و بنابر قولی دیگر، خطاب به جمیع مؤمنان؛ یعنى سلام و رحمت و برکات خداوند برشما مؤمنان.(2)

در پایان ملاقتت با خدا؛ وقتی که از عرش برمی‌گردی، اولین کسی که با او مواجه می‌شوی رسول خداست.

حال خودت را تصور کن که در مقابل پیامبر خدا نشسته‌ای؛ که این تصور نیست، بلکه واقعیت است؛ حالا خودت بگو که چگونه به او سلام می‌کنی؟

_______________________________

1- شرح لمعه، ج1، ص82; شهید بهشتى، سرود یکتاپرستى، ص29.

2-میرزا جواد تبریزى، صراط النجاة، ج3، ص317; امام خمینى، توضیح المسائل، ص153، ط9.


  

اولین عامل: کار در خور ذوق و استعداد

مقدمه

دوران جوانى دوران امید و آرزوست . دوران نشاط و طراوت است . در این حلقه از حیات، دورنماى آینده زندگى براى هر جوانى مانند رؤ یاهاى شیرین در برابر دیدگان پرفروغش مجسم می‌گردد. فکرها می‌کند، نقشه ها می‌ریزد و آرزوهاى بلند در مغز خود ترسیم می‌کند.

ولى چه بسا دوران جوانى فردى سپرى می‌گردد و پیرى او فرا می‌رسد اما او هنوز به کوچکترین آرزوى خود نرسیده است . گاهى برخلاف انتظار، بعضى ها به بیش از آنچه آرزو می‌کنند نائل می‌گردند و تمام رؤ یاهاى شیرین آنها صورت خارجى پیدا می‌کند.

به طور مسلم شکست آن یکى و پیروزى آن دیگرى بى علت نیست و علت هر دو را باید در درون زندگى آنها جستجو کرد.

مطمئن باشید آن فرد موفق و پیروز از طریقى وارد صحنه زندگى شده که آن طریق ، پیروزى او را تضمین کرده ولى آن دیگرى که شکست خورده غالبا بر اثر اشتباهات و راههاى غلطى بوده که با پاى خود پیموده است .

هدف ما در این سلسله نوشتار بیان گوشه اى از علل پیروزى مردان موفق جهان و راز خوشبختى آنهاست تا نسل جوان از برنامه سودمند و تجربیات آنها حداکثر استفاده را بنمایند. در جاده اى قدم بگذارند که قبلا همواره است و از راههاى پر پیچ و خم و سنگلاخها و بیراهه هاى زندگى بپرهیزند.

در هر سرى شورى است ، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!

راز موفقیت مردان بزرگ و سر کامیابى آنها یکى دوتا نیست . البته قسمتى از کامیابى آنها مرهون استعدادهاى باطنى و نبوغ فکرى است که به طور و راثت یا به علل دیگر به آنان رسیده است و ناگفته پیداست که این گونه عوامل قابل تحصیل نیست ؛ بلکه موهبتهائى است که خداوند براى نظام آفرینش در اختیار آنها گذارده است .

بخشهای آینده این نوشتار اثبات خواهد کرد با اینکه این گونه عوامل در پیشروى جوانان مؤثر است، اما اثر آنها زیاد نیست و عوامل مؤثر ترقى، امور دیگرى است که هر فرد علاقمند به آینده خود به آسانى می‌تواند آنها را بکار بندد و از آنها استفاده کند. و اگر هم بحد نوابغ جهان نرسد، می‌تواند یک فرد ممتاز و مبدا آثارى براى اجتماع خود باشد. این موفقیت خود در خور تحسین است و بیشتر جوانان بر اثر گم کردن راه ترقى از این موفقیت محروم می‌شوند.

ترقیات انسان اکثرا در گرو تربیتها، فعالیتها، کوششها و اجراء برنامه‌هاى مخصوصى است و تاثیر وراثت در ترقى و انحطاط، نسبت به این عوامل بسیار کم است .

اکنون ما عوامل و رموز کامیابى مردان بزرگ جهان را به طور اجمال با ذکر شواهد و نمونه هاى زنده از نظر خوانندگان گرامى می‌گذارنیم .

 

کار در خور ذوق و استعداد

در هر سرى شورى است ، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!

یکى از رموز کامیابى این است که جوان رشته‌اى را تعقیب کند که مطابق ذوق و سلیقه و توانائى روحى و فکرى او باشد.

دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانائى همه کار به ودیعه ننهاده است. بلکه براى گردش چرخهاى اجتماع، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یک رشته‌اى را دنبال کند که ذوق آن را دارد و کارى را انجام دهد که از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه می‌گیرد.

پاره‌اى از شکستها و ناکامیهاى جوانان معلول انحراف از این اصل مسلم است که گاهى؛ بر اثر تبلیغات غلط و تربیتهاى نادرست دنبال کارى می‌روند که ذوق و استعداد آن را ندارند و از کارى که شایستگى و برازندگى آن را دارند سرباز می‌زنند.

آنها این اصل مسلم را فراموش کرده‌اند که: در هر سرى شورى است، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!

بخاطر دارم در اوایل دهه‌ی 30 که مسأله نفت سر زبانها افتاده بود و هر زن و مرد ایرانى یک تفکر نفتى پیدا کرده بود و کارمندان و مهندسان صنعت نفت ارزش و قیمت قابل توجهى در میان اجتماع پیدا کرده بودند، طرز تفکر بیشتر دانشجویان به حکم تبعیت از محیط فرق کرده بود و همه و یا بیشتر دانشجویان خواستار شرکت در رشته مخصوص نفت شده بودند ولو اینکه بیشتر آنها ذوق آن را نداشتند.

سخت‌ترین ضربه بر پیشرفت و کامیابى یک فرد دانشجو این است که بدون این که استعداد خود را بسنجد، بدون مطالعه دقیق، رشته‌اى را تعقیب کند که ذوق آن را ندارد.

جوانى که ذوق ادبى دارد از گفتار و قلم او ادب و شعر می‌بارد و فکر ریاضى او بسیار ناچیز است و کامیابى او به طور مسلم در غیر رشته ادبى رضایت بخش نخواهد بود.

چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل کودن و نفهم به نظر می‌رسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه می‌شوند. پیداست، به حکم قوانین طبیعى، شکفتن این گونه شایستگى، شرائط دیگرى لازم داشته است.

از دفتر خاطرات یک نقاش هنرمند سرگذشت کوتاهى را نقل می‌کنم: وى در محیط دبیرستان دانش آموز تنبلى بود. نه درس می‌خواند و نه می‌گذاشت همکلاسانش درس بخوانند. خار راهى براى خود و دیگران بود ولى چشم و ابرو و پیشانى او از استعداد مخصوصى حکایت می‌کرد.

یک دبیر روان شناس او را به حضور طلبید، مقدارى او را پند داد، و از عواقب این طرز زندگى ترسانید و گفت : همواره سایه پدر بالاى سر انسان نیست، مشکلات زندگى فراوان است و این وضع باعث عقب افتادگى توست .

در این لحظه که او سخن می‌گفت، ناگهان متوجه شد که دانش آموز در حالى که سخنان او را گوش می‌دهد، با قطعه ذغالى که از روى زمین برداشته، عکس مرغى را که روى شاخه‌هاى پر برگ نشسته است، روى زمین می‌کشد.

دبیر هوشمند دریافت که این عنصر براى نقاشى آفریده شده، نه براى حل معالات جبرى. او هر چه در این راه رنج ببرد، کمتر سودى خواهد برد. وظیفه وجدانى خود دانست که به ولى او جریان و تشخیص خود را گزارش دهد.

او هنگامى که با پدر وى روبرو گردید چنین گفت :فرزند شما ذوق سرشارى در هنر نقاشى دارد. اگر او را وادار کنید که تغییر رشته دهد شاید در این رشته سرآمد روزگار گردد.

گذشت زمان صحت گفتار دبیر آزموده را اثبات کرد و چیزى نگذشت که وى نقاش چیره دست و هنرمندى گردید.

از ادیسون پرسیدند چرا اغلب جوانان موفق نمی‌شوند؟

گفت :براى اینکه راه خود را نمی‌شناسد و در جاده دیگرى گام برمیدارند.

این چنین افرادی دو نوع ضرر بر جامعه می‌زنند:

1- کارى که شایستگى آن را دارند و اگر آن را تعقیب کنند کامیاب می‌شوند، انجام نمی‌دهند.

2- کارى را که عهددار آن شده‌اند بخوبى انجام نداده و از عهده آن بر نمی‌آیند.

عقربک استعداد هر فردى از هنگام تولد به سوى کارى که براى آن آفریده شده متوجه است .

سعادتمند کسى است که مربیان او سمت تمایل این عقربه را بدست بیاورند.

امروز در کشورهاى توسعه یافته با آزمایشهاى مخصوص استعداد افراد را به دست می‌آورند و آنها را وادار می‌نمایند که در رشته‌اى که استعداد آن را دارند وارد شوند.

ای کاش دانشمندان به موازات دستگاه‌هاى حرارت سنج و زلزله سنج، دستگاهى به نام استعداد سنج اختراع می‌کردند تا در تمام آموزشگاهها نصب می‌شد و میلیونها استعداد بشرى بر اثر بدى محیط و ناآشنائى مربیان و پدران و مادران به هدر نمی‌رفت .

گالیله در بچگى علاقه به ساختن ماشین آلات بچگانه داشت. پدر او بر خلاف میل فرزند، او را وادار کرد که طب بخواند. او در این راه ترقى نکرد. سپس به آموختن ریاضیات و فیزیک پرداخت و در نتیجه نبوغ خود را در نجوم و چیزهائى که عقربک استعداد او نشان می‌داد، ابراز نمود.

گالیله نخستین کسى بود که اثبات کرد زمین به دور خورشید می‌گردد و نخستین کسى بود که پاندول  ساعت را ساخت .

تولستوى هنوز بچه بود که علاقه زیاد به مطالعه کتاب پیدا کرد و کتابهاى فلسفى را زیاد می‌خواند و در این دوران سعى می‌کرد مسائل مهم زندگى را مطرح سازد و تا پایان عمر این مسائل در قلمرو و فکر او بود.

جرج مورلند نقاش حیوانات از شش سالگى هنر نقاشى خود را ابراز می‌کرد. او با این که در سن 41 سالگى بدرود زندگى گفت، آثار گرانبهائى در نقاشى از خود به یادگار گذارد.

زراه کولبرن از طفولیت استعداد ریاضى‌اش نمودار بود. گاهى از او می‌پرسیدند: در یک سال یا بیشتر چند ثانیه وجود دارد؟ پس از تأمل مختصرى پاسخ صحیح آن را می‌داد.

جیمز وات، مخترع چندین آلت مکانیکى و کاشف نیروى بخار، از آغاز کودکى به آزمایش علاقه زیادى داشت و از این طریق کامیابى‌هایى در علوم طبیعى بدست آورد.

دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانائى همه کار به ودیعه ننهاده است. بلکه براى گردش چرخهاى اجتماع، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یک رشته‌اى را دنبال کند که ذوق آن را دارد و کارى را انجام دهد که از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه می‌گیرد.

داروین در دوران کودکى کلکسیون جانوران داشت. و این کشش طبیعى او را به مطالعه درباره ثبات و یا تحول انواع واداشت و نظریه اشتفاق و تحول انواع را پس از یک سفر طولانى به وسیله کتاب بنیاد انواع انتشار داد.

از پیشوایان مذهبى ما دستور اکید رسیده است که خود را بشناسیم و بسان غواضان در دریاى وجود خود فرو رویم و با نورافکنهاى قوى خود، به شناسائى درون خود بپردازیم تا راز درون مت بر ما روشن گردد.

تمایلات باطنى ما بسان مغیاطیسى است که شبیه و هم سنخ خود را می‌کشد و در مخزنى به نام حافظه  انبار می‌نماید و در مواقع لزوم از آنها بهره بردارى می‌کند. اگر آنچه را می‌آموزیم مطابق ذوق و تمایلات باطنى ما باشد، به آسانى وارد مخزن شده تا مدتى ثبات و قرار خود را حفظ می‌کند. ولى اگر کارى را تعقیب نمائیم که شایستگى طبیعى آن را نداریم ، در اندک زمانى از مغز و مراکز حفظ ما فرار می‌کند و در نتیجه موفقیت ما خیلى کم می‌شود. یک چنین فرد منحرف از تمایلات استعداد خود بسان کسى است که بر خلاف جریان آب شنا کند. یا دستخوش امواج کوه پیکر آب می‌گردد و یا با کامیابى ناچیزى روبرو می‌شود.

وقتى انسان خود و شایستگى خود را شناخت و کار مطابق استعداد خود را پذیرفت ، چون عشق و کشش باطنى آن را دارد، در هدف خود کامیاب می‌گردد.

یک سلسله استعدادهایى هست که در شرایط مخصوصى بروز و نمو می‌کند. روان شناس زبر دستى لازم دارد که این نوع استعدادها را تشخیص دهد.

چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل کودن و نفهم به نظر می‌رسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه می‌شوند. پیداست، به حکم قوانین طبیعى، شکفتن این گونه شایستگى، شرائط دیگرى لازم داشته است.

می‌گویند اینشتین، دانشمند بزرگ و ریاضى‌دان عصر حاضر، در کلاسهاى ابتدائى رفوزه می‌شد، ولى او در محیطهاى مخصوصى قدرت درونى خود را ابراز نمود.

چه بسا افسرانى که یک مدت به زبونى و ترس و بی‌عرضگى معروف بودند، ولى در موقع کار، دلاوریهایى از خود نشان دادند که دهانها از تعجب باز ماند.

به ملکشاه سلجوقى خبر رسید که قیصر روم در صدد تسخیر بغداد است. در پی این خبر ملکشاه با ارتش منظم به سمت مرز ایران حرکت کرد. در این ایام، خواجه نظام الملک روزى از ارتش سان دید، ناگاه قیافه‌ی سرباز کوتاه قدى توجه او را جلب کرد. دستور داد که او را از صف بیرون کنند. تصور کرد که از این سرباز کارى ساخته نیست.

ملکشاه گفت :چه می‌دانى؟ شاید همین سرباز قیصر را اسیر کند.

 اتفاقا فتح و پیروزى با مسلمانان شد و قیصر روم به دست همین سرباز اسیر گردید!


  

 

قرض الحسنه در قرآن

«من ذا الّذى یقرض اللّه قرضاً حسناً فیضاعفه له أضعافاً کثیرة ...» (1)

تعبیر کردن از انفاق در راه خدا به قرض، تعبیرى مجازى است و میان قرض اصطلاحى که انسان چیزى را بدهد تا مثل آن بازگردانده شود و قرض دادن به خداوند از چند جهت تفاوت وجود دارد:

الف - قرض گرفتن انسان نشانه‏ى احتیاج اوست، اما خداوند متعال محتاج نیست.

ب - مالى که قرض گیرنده تحویل مى‏گیرد، ملک او حساب نمى‏شود، اما در قرض دادن به خدا مالى که ما به او قرض مى‏دهیم، ملک واقعى اوست.

پس باتوجه به تفاوت‏هاى پیش گفته، سرّ تعبیر به قرض از انفاق آن است که کار خیر نزد خداوند ضایع نمى‏شود و همان گونه که اداى قرض لازم است، خداوند در برابر انفاق‏ها و کارهاى خیر، ثواب و پاداش عنایت مى‏فرماید. (2)

خداوند براى ترغیب مؤمنان به انفاق، تعبیر به قرض دادن مى‏کند و این معنا همه‏ى موارد زیر را دربر مى‏گیرد؛ انفاقات واجب و مستحب مانند زکات و خمس و نفقه‏ى واجب النفقه و صدقه‏ى مستحب و صله‏ى رحم و احسان به فقرا و ایتام و سادات و اعتلاى کلمه‏ى دین و مصارف حج و زیارت و سوگوارى خاندان عصمت و طهارت‏علیهم السلام و کمک به اهل علم و نشر کتب علمیّه و سایر مصارف خیریه که هر یک در حدّ خود، عبادتى بزرگ و داراى ثواب بسیار است. (3)

خداوند انفاقى را که در راه او انجام مى‏گیرد، قرض به خود قلمداد فرموده که چند برابر آن باز گردانده خواهد شد و این مردم را نسبت به این کار تشویق مى‏کند. نکته‏ى کاربرد استفهام و عدم استعمال امر و فرمان، این است که مخاطبان، سختى و مشقت امر را احساس نکنند.(4)


پی نوشت ها:

1- بقره/245، ترجمه: " کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد(و از اموالی که خداوند به اوبخشیده انفاق کند) تا آنرا برای او چندین برابر کند؟..."

2- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج6، ص142.

3- اطیب البیان، ج2، ص498.

4- ر.ک: قرائتی، محسن، هزارو یک نکته از قرآن.


  

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جایى مى‌گذشت در بین راه گذارش بر ماده آهویى افتاد که در خیمه و خرگاهى بسته شده بود.

آن حیوان به قدرت خدا زبان بگشود و با پیامبر گرامى سخن گفت و به آن حضرت عرض کرد:

اى فرستاده خدا! من مادر دو آهو بچه‌ام که اینک هر دو، گرسنه و تشنه‌اند و پستانهایم از شیر آکنده، از شما تقاضا دارم (هر چند) ساعتى مرا رها سازید تا پس از شیر دادن آنها بازگردم و دوباره در همینجا به بند نشینم .

رسول خدا (که درود خداوند برو و خاندانش باد ) فرمود: چگونه این کار ممکن است، در حالى که تو صید و شکار مردم و اسیر و دربند هستى؟

آهو گفت : اگر رهایم کنید (به زودى) باز آیم و شما خود مرا در بند کنید.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس از آنکه از حیوان تعهد گرفت، رهایش ساخت.

چیزى نگذشت که آهو بازگشت اما پستانش از شیر تهى گشته بود.

ضامن آهو

پیامبر اکرم حیوان را در همان مکان بست و سپس پرسید: این آهو شکار کیست؟

گفتند: صیاد و مالک آن ، شخصى از تیره عرب است.

رسول خدا (بى درنگ) رهسپار آن قبیله شد. و به منظور رهایى حیوان، قصد خریدن آهو را کرد و در این خصوص با صیاد سخن گفت ، اما صیاد گفت:

اى فرستاده خدا! پدر و مادرم فداى شما، این حیوان را از همین جا رها ساختم.

آنگاه پیامبر خدا (که درود خداوند برو و خاندانش باد) به جمع حاضر روى کردند و فرمودند:

اگر چارپایان نیز به میزان شما از مرگ (و سختیهاى پس از آن ) خبر داشتند، هرگز از آنها، گوشت فربهى نمى خوردید.

ضامن آهو

متن روایت :

عَن عَلِى قالَ : مَرَّ رَسولُ اللهِ (ص ) بِظَبِیةٍ مَربُوطَةٍ بطَنَبِ فُسطَاطٍ، فَلَمَّا رَاَتْ رَسولَ اللهِ (ص) اَطلَقَ اللهُ عَزّ وَ جَلّ لَها مِن لِسانِها فَکَلَّمَتهُ

 

فَقالَتْ :یَا رَسولَ اللهِ! اِنِّى اُمُّ خَشَفَینِ عَطشانَینِ وَ هَذَا ضَرعى قَد اِمتَلَأَ لَبَناً فَخَلِّنِى حَتَى انطَلِقُ فَارضِعهَا ثُمَّ اَعُودُ فَتَربِطنِى کَما کُنتُ .

فَقالَ لَهَا رَسولُ اللهِ (ص): کَیفَ وَ اَنتَ رَبیطَةُ قَومٍ وَ صَیدُهُم؟

قَالَتْ: بَلَى یَا رَسولَ اللهِ! اَنَا اَجِىءُ فَتَربِطنِى اَنتَ بِیَدِکَ کَمَا کُنتُ.

 

فَاَخَذَ عَلَیهَا مُوثَقاً مِنَ اللهِ لِتَعُودَنَّ وَ خَلَى سَبیلَهَا فَلَمْ تَلبِثُ اِلّا یَسیِراً حَتی رَجَعَت قَد فَرَغَت مَا فِى ضَرعِها. فَرَبَطَها نَبىُّ اللهِ کَما کَانَتْ .

 

ثُمَ سَاَلَ : لِمَن هَذا الصَیدُ؟

قَالَوا: یَا رَسولَ اللهِ (ص )! هَذِهِ لِبَنِى فُلانٍ. 

فَاَتَاهُم النَبِىُ - وَ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانَ الذِى اقتَضَهَا مِنهُم مُنافِقاً فَرَجَعَ عَن نِفَاقِهِ وَ حَسُنَ اِسلامُهُ -  فَکَلَّمَهُ النَبِىِّ لِیَشتَرِیَهَا مِنهُ.

قَالَ : بَل اُخَلِّى سَبِیلَهَا، فِداکَ اَبِى وَ اُمِى یَا نَبِىَ اللهِ .

 

فَقَالَ رَسوُلُ اللهِ : لَو اَنَّ البَهائِمُ یَعلَمُونَ مِنَ المَوتِ مَا تَعلَمُونَ اَنتُم، مَا اَکَلتُم مِنهَا سَمِیناً


  

 

هم اینک مطلبى مى گویم که تا به حال به کسى نگفته‌ام :

یک بار از پیامبر خدا –صلی الله علیه و آله- خواستم تا از خدا برایم طلب مغفرت کند.

فرمود: [بسیار خوب] انجام می‌دهم.

سپس برخاست و نماز گزارد، آنگاه دستهایش را به دعا گشود،

و من به دعاى او گوش مى کردم، شنیدم که گفت:

         « پروردگارا! تو را به مقام قرب و منزلت على سوگند مى دهم که على را مشمول عفو و غفران خود سازى! »

گفتم: اى فرستاده‌ی خدا! این چه دعایى است؟

فرمود:

          « مگر کسى هم گرامیتر از تو در پیشگاه الهى هست تا او را شفیع درگاهش نمایم؟ »

 

                                                                                  * * * * * * *

دوستان خوبم، بیایید ما هم برای امام عزیز و دوست‌داشتنی‌مان دعایی بکنیم!

اولین دعا را من خودم می‌کنم، شما نیز دعایتان را، پشت پنجره‌ی نظرات، فریاد بزنید!

 

   خدایا به حق علی، دل نازنین علی را، به توفیقی که به ما در پیرویش می‌دهی، شاد کن!

 

   متن روایت :

قال على (ع ): و لَاَقولَنَّ مَا لَم اَقُلهُ لِاَحَدٍ قَبلَ هَذَا الیَوم :

سَاَلتُهُ مَرَّةً اَن یَدعُوَ بِالمَغفِرَةِ

فَقَالَ: اَفعَلُ.

ثُم قَامَ فَصَلَّى، فَلَمَّا رَفَعَ یَدَهُ بِالدُعا، اِستَمِعتُ اِلَیهِ

فَاِذَا هُو قَائِلٌ : اَللهُم بِحَقِ عَلىٍ عِندَکَ اِغفِر لِعَلِىٍ !

فَقُلتُ : یَا رَسُولَ اللهِ (ص)! مَا هَذَا الدُعَا؟ فَقَالَ : اَوَ اَحَدٌ اَکرَمُ مِنکَ عَلَیهِ فَاَستَشفِعُ بِهِ اِلَیهِ ؟!(1)

 


  

 

نیاز

خاطره‌ای از امیر مؤمنان، علی علیه السلام

روزی از روزها که در نزد پیامبر بودم در مقام دعا گفتم: خدایا مرا نیازمند هیچ یک از بندگانت نکن .

وقتی پیامبر خدا دعای مرا شنید، گفت: على جان! اینگونه دعا نکن، زیرا هیچ کس نیست که نیازمند مردم نباشد.

گفتم: پس چگونه دعا کنم ای رسول خدا؟!

فرمود: بگو، خدایا! مرا نیازمند مردم بد نکن .

پرسیدم: چه کسانى از مردمان بد، به شمار مى‌آیند؟

فرمود: کسانى که چون به نعمتى دست یابند و دارا شوند، آن را از دیگران دریغ دارند و وقتی که خود به چیزى محتاج شوند و با آنان برخلاف انتظارشان رفتار گردد، و درخواستشان بجا آورده نشود، بر آشوبند و زبان به سرزنش گشایند.

 

  • متن روایت:

عن على علیه السلام قال:

قلت: الهم لاتحوجنى الى احد من خلقک .

فقال رسول الله: یا على لاتقولن هکذا فبیس من احد الا و هو محتاج الى الناس ....

فقلت: کیف یا رسول الله؟

قال: قل اللهم لاتحوجنى الى شرار خلقک .

قلت: یا رسول الله! و من شرار خلقه؟

قال: الذین اذا اعطوا منعوا و اذا منعوا عابوا.


بحار، ج 93، ص 325


  

 

کاشی

روزى قاضى عبدالجبّار در بغداد در مجلسی حضور داشتند، که در این هنگام شیخ مفید وارد مجلس شد، و در پائین مجلس نشست، و پس از مدتى، رو به قاضى کرد و گفت: من از تو در حضور این علماء سؤالى دارم.

قاضى گفت: بپرس .

شیخ مفید گفت: شما در مورد این حدیث چه می‌گویید که پیامبر (ص) در غدیر فرمود: "مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌ مَولاه" کسى که من رهبر او هستم، پس على (ع) رهبر او است. آیا این حدیث، مسلّم و صحیح است که پیامبر (ص) در روز غدیر فرموده است؟

قاضى گفت: آرى، حدیث صحیح می‌باشد.

شیخ گفت: منظور از کلمه "مولى" چیست؟

قاضى گفت :"مولى" به معنى "اولى" و "بهتر" است .

شیخ مفید گفت: پس با این که پیامبر (ص) على (ع) را بهتر از دیگران معرفى نموده است، این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنى چیست؟

قاضى گفت: این حدیث، روایت است[یعنی نقل قولی بیش نیست]، ولى خلافت ابوبکر، درایت و از روى اجتهاد و درک  می‌باشد، و انسان عادل روایت را همتاى درایت قرار نمی‌دهد [یعنى درایت مقدّم است].

شیخ گفت: شما درباره این گفتار پیامبر (ص) چه می‌گویید که به على (ع) فرمود:

"حَربُکَ حَربِى وَ سِلمُکَ سِلمى"  جنگ با تو، جنگ با من است ، و صلح با تو با صلح من است.

محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از علماى برجسته و فقهاء و متکلمین بزرگ و از زهّاد و وارستگان کم نظیر شیعه می‌باشد که سنى و شیعه او را به علم و کمال قبول داشتند، وى یازدهم ذى قعده به سال 336 متولد شد و در سال 413 در سن 76 سالگى از دنیا رفت، جنازه او را هشتاد هزار نفر تشیع کردند و در حرم کاظمین به خاک سپردند. وى از نوابغ تاریخ است که بیش از دویست کتاب، تألیف نمود، و اهل تسنن او را بزرگترین عالم از علماى شیعه می‌دانستند.

قاضى گفت: این گفتار بر اساس حدیث صحیح است .

شیخ مفید گفت: نظر شما درباره اصحاب جمل مانند طلحه و زبیر و... که به جنگ على (ع) آمدند چیست؟

قاضى گفت: اى برادر! آنها که توبه کردند.

شیخ بی‌درنگ جواب قبلی قاضی را که در مقابل حدیث غدیر گفته بود، تحویل خودش داد و گفت :اى قاضى! جنگ آنها "درایت" است (حتمى) ولى توبه کردن آنها روایت شده است، و تو در مورد حدیث غدیر گفتى، روایت معادل درایت نیست و درایت مقدم می‌باشد.

قاضى متحیرانه از پاسخ به شیخ، عاجز و درمانده ماند و سر درگریبان فرو برد و سپس گفت: تو کیستى؟

شیخ جواب داد: من محمد بن محمد بن نعمان حارثى هستم .

قاضى از مسند قضاوت برخاست و دست شیخ را گرفت و بر آن مسند نشاند و گفت: "اَنتَ المُفیدُ حَقاً" براستى که تو انسان مفید [سود بخشى] هستى .

مجلس منقلب شد و چهره‌هاى علماى بزرگ مجلس در هم رفت،

در این اوضاع وقتى قاضى، ناراحتى آنها را دریافت، به آنها رو کرد و گفت: اى علما! این مرد مرا مجاب کرد و در پاسخ او عاجز شدم، اگر کسى از شما قادر به جواب او است، اعلام کند تا او را بر این مسند بنشانم و این شیخ به جاى خود بنشیند.

اما هیچ کس را یارای جوای نبود و هیچ کس دم نزد.

آنچه آن روز اتفاق افتاد به سرعت، دهان به دهان چرخید تا آنکه این موضوع شایع گردید، و و موجب شد محمد بن نعمان؛ داشمند بزرگ داستان ما؛ به شیخ مفید ملقب و معروف گردد.


با اندکی تصرف از: داستان دوستان - جلد دوم - محمد محمدى اشتهاردى


  

 

نماز جماعت

روح نماز

نماز باز دارنده از فحشا و منکرات است.  نماز و صلات از وصلت و پیوند است، یا از زیارت و دیدار. حضرت امیر علیه السلام در تفسیر قد قامت صلواة فرموده : یعنى وقت دیدار یا رحمت فرا رسید. (1)

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس نمازش او را از زشتى و گناه باز ندارد، از خدا دورتر می‌شود. نماز کسى که از نمازش اطاعت نمی‌کند نماز نیست. اطاعت نماز یعنى بازداشتن از گناه و زشتى.

روایت است یکى از انصار همراه پیامبر نماز می‌خواند، ولى مرتکب گناه می‌شد. به پیامبر گفتند، فرمود: بالاخره روزى نمازش از گناه باز خواهد داشت چندى نگذشت که توبه کرد!

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس می‌خواهد بداند نمازش قبول شده یا نه، بنگرد آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته است یا نه؟ به هر مقدار که باز داشته، همان مقدار از نمازش پذیرفته شده است. نماز بى روح تأثیرى در جلوگیرى از گناه ندارد. و این حقیقتى قرآنى است. نمازى که خاصیت بازدارندگى از گناه را نداشته باشد، تنها شکلى از نماز و اسکلتى بى روح است. هر مقدار که نماز روح داشته باشد، تاثیر گذار است. نماز بى روح نوعى نفاق است. نفاق آنست که خشوع اندام، بیش از خشوع دل و درون باشد. هر مقدار از نماز که فاقد روح باشد، به سوى خدا بالا نمی‌رود. آیات و روایات نشان می‌دهد نماز، تنها اعمال و حرکات ظاهرى نیست.

خداوند می‌فرماید "واى بر نمازگزارانى که در نمازشان اهل سهو و سهل انگارى هستند". این آیه غفلت نمازگزاران را مذمت و سرزنش می‌کند، با آن که نماز می‌خوانند. مؤمنانى رستگارند که در نمازشان خاشع باشند. نماز را براى یاد من بر پا دار. نماز را در حال مستى نخوانید تا آنکه بدانید چه می‌گویید.(2) گفته‌اند مستى، هم مستى شراب است و هم مستى دنیا، چرا که مست نمی‌فهمد چه می‌گوید.

امام صادق فرمود: هر کس می‌خواهد بداند نمازش قبول شده یا نه، بنگرد آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته است یا نه؟ به هر مقدار که باز داشته، همان مقدار از نمازش پذیرفته شده است. نماز بى روح تأثیرى در جلوگیرى از گناه ندارد

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند به نمازگزارى که قلبش همراه دلش حاضر نباشد نمی‌نگرد. وقتى نماز واجب می‌خوانى، سر وقت بخوان، به گونه نماز وداع کننده اى که می‌ترسد دیگر بازگشتى نداشته باشد. یعنى گویا آخرین نماز است.

حضرت ابراهیم که درود خدا بر او باد هنگام نماز و نیایش، ناله‌اش از مسافتی طولانی شنیده می‌شد و در نمازش مثل بیمناکان، زارى می‌کرد. به نقل از یکى از همسران پیامبر: رسول خدا صلى الله علیه و آله با ما مشغول صحبت بود، وقت نماز که می‌رسید گویى ما را نمی‌شناخت.

امیرالمومنین علیه السلام هنگام وضو از بیم خدا رنگ از چهره‌اش می‌پرید و هر گاه وقت نماز می‌رسید، می‌لرزید و رنگ به رنگ می‌شد. علت آنرا پرسیدند، فرمود: هنگام اداى امانتى رسیده است که آسمانها و زمین از پذیرفتن آن ابا کردند و ترسیدند.

امام حسن مجتبى علیه السلام وقتى از وضو گرفتن فارغ می‌شد، رنگش عوض می‌شد. وقتى از او پرسیدند فرمود: کسیکه کى خواهد بر خداى صاحب عرش وارد شود، سزاوار است رنگ ببازد.!

امام سجاد هنگام وضو رنگش دگرگون می‌شد، خانواده اش پرسیدند این چه حالتى است که هنگام وضو پیدا می‌کنى ؟ فرمود: آیا می‌دانى در حضور چه کسى می‌خواهم بایستم ؟ گاهى در نماز عبا از دوشش ‍ می‌افتاد، ولى آنرا درست نمی‌کرد تا نمازش پایان یابد، علت را پرسیدند، فرمود: می‌دانید در برابر چه کسى ایستاده بودم؟ نماز بنده به مقدارى پذیرفته است که اقبال و توجه قلبى داشته باشد.

وقتى امام سجاد علیه السلام به نماز می‌ایستاد، مثل تنه یک درخت بى حرکت بود، مگر آنچه را باد تکان دهد!


1- الصلاه فى الکتاب و السنة، ص 146

2-نساء، آیه 43

نماز عارفانه، جواد محدثى، ترجمه اسرار الصلواة، میرزا جواد ملکى تبریزى

 


  

 لورا بوش، همسر رییس جمهور آمریکا که به کشور های حاشیه خلیج فارس سفر کرده است،  در دیدار با تعدادی از زنان کشور عربستان، به درخواست آنان لحظاتی روسری به سر کرد. در دو تصویر پایانی خانم بوش میان زنان اماراتی دیده می شود.

گفتنی است رئیس جمهور آمریکا و همسرش به دلیل نفرت افکار عمومی جهان اسلام از ایالات متحده ، بنا بر توصیه مشاوران رسانه ای خود و برای ترمیم وجهه آمریکا  به اقداماتی نظیر افطاری دادن ، تبریک عید فطر و  ... رور آورده اند.

 

لورا بوش

 

لورا بوش

 

لورا بوش
لورا بوش
لورا بوش

 


  

 

قنوت

اندر فواید نماز شب

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

بر شما باد به برپایی نماز شب؛ زیرا این عمل، شیوه بندگانی است که با آن به پروردگارشان نزدیک می‌شوند و از گناهان پاک می‌گردند.[1] حاملان قرآن و شب زنده‌داران، بزرگواران و آبرومندان امتم هستند.[2] بهترین شما کسی است که سخنان پاکیزه گوید و میهمان پذیر باشد و طعام دهد و شب هنگام در حالی که مردم خوابند، برخیزد و نماز بگزارد.[3]

از امام صادق(علیه‌السلام) روایت شده که هر کس در پایان نماز وتر، هفتاد مرتبه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگوید و تا یک سال بر آن مداومت کند نام او در زمره «المستغفرین بالاسحار»[4] نگاشته می‌شود.[5]

 

و نیز روایت است که خدای تعالی به حضرت داوود وحی فرمود: ای داود، همواره در تاریکی شب استغفار کن، که هر کس وقتی مردم خوابند، تنها برای من به نماز بایستد، فرشتگانم را فرمان دهم تا برای او استغفار کنند و بهشت ویژه من او را آرزو کند و هر تر و خشکی برای او دعا خواند.[6]

ای داود! همانا من بندگانی دارم که از  میان دیگران مرا دوست می‌دارند و من هم آنان را دوست دارم. آن‌ها مشتاق من‌اند و من نیز مشتاق آنانم؛ آنان مرا یاد می‌کنند، من هم آن‌ها را یاد می‌کنم، آنان به من می‌نگرند، من نیز به آنان می‌نگرم (ای داود!) اگر تو نیز به طریقت آنان گام نهی تو را هم دوست خواهم داشت و چنانچه از راه آنان بازگردی تو را دشمن می‌دارم.

(داود) گفت: پروردگارا! نشانه اینان چیست؟

خداوند فرمود: چشم به سایه روز دوخته‌اند؛ چنان‌که چوپان به رمه خود چشم دوخته است، اینان غروب آفتاب را آرزو دارند، چونان که پرنده بازگشت به سوی لانه‌اش را آرزو می‌کند و چون شب همه جا را بپوشاند و با تاریکی درآمیزد و بسترها پهن گردند و تخت‌خواب‌ها برپا شوند و هر دوستداری با دوستدارش خلوت کند، اینان قدم‌هایشان را به سوی من می‌گمارند و گونه‌هایشان را (بر زمین) می‌گسترانند و با سخنان من مرا می‌خوانند و به خاطر نعمت‌هایم نشسته، ایستاده، در حال رکوع و سجده لابه کرده، ضجه می‌زنند و گاه گریه‌کنان آه می‌کشند و شکوه می‌کنند، من آنان را می‌بینم که به خاطر من چه تحملی می‌کنند و می‌شنوم که از دوستی (دوری) ام گلایه دارند.

(ای داود) نخستین چیزهایی که به آنان می‌دهم سه چیز است؟

1ـ از نور خویش در دل‌هایشان می‌افکنم (در نتیجه) آنان از من آگاه می‌شوند؛ چونان که من از آنان آگاهم.

 

                               بر او علم یک ذره پوشیده نیست               که پیدا و پنهان به نزدش یکی است

 

2ـ اگر آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در آن‌هاست، در ترازوی عملشان قرار گیرد، من همه این‌ها را اندک می‌شمارم.

3ـ رویکردم به سوی آنان است،

(ای داوود) از نگاه تو، آنکه را من به سویش رو کنم (آیا) کسی می‌داند که می‌خواهم چه به او عطا کنم؟[7]

 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:

خداوند ابراهیم(علیه‌السلام) را به دوستی بر نگزید؛ جز به این خاطر که میهمان نواز بود و در حالی که مردم به خواب بودن او به نماز شب می‌ایستاد.[8]

 

                         به نیمه شب که همه مستِ خوابِ خوش باشند        من و خیال تو و ناله‌های دردآلود

 

امام خمینی(ره) ذیل همین روایت می‌فرماید:

«در فضیلت نماز شب تنها همین روایت برای اهل آن بسنده است، ما نمی‌دانیم خلعت خلت (دوست شدن با خداوند) چه خلعتی است و این که حق تعالی بنده‌ای را به دوستی برگزیند، چه مقامی است؟ تمام عقل‌ها از تصور آن درمانده‌اند؛ اگر همه بهشت‌ها را به خلیل (دوست خدا) بدهند، او به آن‌ها نگاه هم نکند؛ برای مثال، اگر کسی را دوست بداری و او نزد تو عزیز باشد و برتو وارد شود، تو با وصال جمال و دیدار او از هر ناز و نعمتی باز مانی و بی‌نیاز گردی، و این مثل با دوستی حق تعالی بسیار بی‌تناسب و فرق بین مشرقین است.[9]

چنانچه بیداری شب انسان را به حقیقت و سرّ نماز آگاه کند و با ذکر و فکر حق انس بگیرد و شب‌ها، مطیه[10] معراج قرب او شود، که دیگر جز جمال جمیل حق برای او چیزی نتواند بود.»[11]

 

از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) روایت است که: هرگاه خداوند نماز شب را روزی مرد و زنی می‌فرماید و او از خواب برخیزد و با اخلاص تنها برای خدا وضوی کاملی بسازد و با نیتی راستین و دلی درست و دور از بدی‌ها و با خشوع و دیده‌ای گریان به نماز بایستد، خداوند نه صف از ملائکه را پشت سر او قرار می‌دهد؛ چونان که عدد هر صف را جز خداوند کسی نتواند بشمارد؛ به گونه‌ای که یک سر صف در مشرق و طرف دیگر آن در مغرب باشد و چون از نماز فارغ شود، به عدد ملائکه بر او درجات بنویسند.[12]


[1]- رموز نماز، ص 189. برگرفته از، کتاب دعوات ابن راوندی.

[2]- نک: صدوق، خصال.

[3]- بحارالانوار.

[4]-  سوره آل عمران: آیه 17.

[5]- محاسن برقی: ص 54 ـ مجمع البیان و تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه یاد شده ـ خصال صدوق، ح 1184 ـ وسائل الشیعه: باب 10.

[6]- نک: میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله: ص 129.

[7]اسرار الصلوة: ص 454ـ456.

[8]- میزان الحکمة: ج 5، ص 417، ح 10438.

[9]- نک: اربعین حدیث، حضرت امام خمینی: ج 1، ص 203.

[10]- چهارپایی که بر آن سوار شوند. فرهنگ عمید

[11]- ر.ک: اربعین حدیث: ص 204.

[12]- وسائل الشیعه: ج 5، ح 29 ـ بحارالانوار: ج 84، ص 136 ـ امالی صدوق: ص 24 ـ میزان الحکمة: ج 5، ص 419، ح 10452.

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ